جملاتی از کاربرد کلمه اقحوان
باغ شد از ارغوان چون روضه ی خرّم بهشت راغ شد از اقحوان چون طاق این نیلی حصار
زبان و اقحوان و ارغوان و ضیمران نو جهان گشتهست از خوشی بسان لات و العزی
اقحوان بر امید اردیبهشت دیدهاش بر قفا دچار گذشت
اقحوان زر کند و سیم شکوفه به نثار گوئیا مژده گل را به گلستان آورد
لاله چون جام عقیقی پر ز گلناری نبید اقحوان چون قحف پر از زر دیناری مدام
سعتر او را ز ارغوان همه بالین سنبل او را ز اقحوان همه بستر
حریم روضه جاه ترا بود چمنی که آفتاب در او شکل اقحوان آمد
از سیم خام برگ برآورده یاسمن با زر پخته گونه بدل کرده اقحوان
خانقه صوفیان بر گه ز بس اقحوان یک رده احمر لباس یک صفه ازرق ثیاب
بنهفته در رطب یک روضه اقحوان پوشیده در قصب یک پشته یاسمن