اقتداء

معنی کلمه اقتداء در لغت نامه دهخدا

اقتداء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بر پی کسی رفتن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). || پس امام نماز کردن. ( آنندراج ). || پی بردن بکسی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ). پیروی کردن. ( غیاث اللغات ). تأسی.

معنی کلمه اقتداء در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) پیروی کردن . ۲ - نماز گزاردن پشت سر امام جماعت . ۳ - (اِمص . ) پیروی .

معنی کلمه اقتداء در ویکی واژه

پیروی کردن.
نماز گزاردن پشت سر امام جماعت.
پیروی.

جملاتی از کاربرد کلمه اقتداء

«رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»، سخن راست و کلمه پاک آنست که از دعوی پاک است و از عجب دور و به نیاز نزدیک، بعجز خویش اقرار دادن و بگناه خویش معترف بودن و بسوز و نیاز در گفت: «ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» اقتداء بآدم کردن. سهل تستری گفت: نظرت فی هذا لامر فلم ار طریقا اقرب الی اللَّه من الافتقار و لا حجابا اغلظ من الدّعوی. گفت درین کار نظر کردم هیچ راه بحق نزدیکتر از نیاز ندیدم و هیچ حجاب صعب تر از دعوی نیافتم، براه ابلیس فرونگر تا همه دعوی بینی، براه آدم فرونگر تا همه نیاز بینی. ای ابلیس تو چه می‌گویی: «أَنَا خَیْرٌ»، ای آدم تو چه می‌گویی: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»، همه موجودات از کتم عدم بفضاء قضا آوردند از هیچ چیز، نبات نیاز نرست مگر از خاک آدم، مسجود فریشتگانش کردند و بر تخت پادشاهی و خلافت نشاندند، و مقرّبان را پیش تخت وی بپای کردند و از نیاز او ذرّه‌ای کم نشد گفت: خداوندا آن همه فضل تست و حق ما اینست که: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»، مسند خلافت عطاء تست امّا داد نهاد ما اینست که: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا». آن عزیزی میگوید روزی گناهی کردم سیصد هزار بار توبت کردم از آن گناه هنوز خود را در قدم خطر می‌بینم، ای مسکین مردان این راه با نفس خود جنگی کردند، این جنگ را هرگز روی صلح نیست زیرا که نفس خود را ضدّ دین یافتند و مرد دین با ضدّ دین بصلح کی تواند بود، گاه نفس را بهیمه‌ای صفت گردند، گاه بسگی، گاه بخوکی، هر نقش که برو کردند راست آمد مگر نقش دین،
چو اقتداء حقیقی باهل دل کردی اسیریا بجهان مقتدا توانی بود
به گفته محسن قرائتی در تفسیر نور، خداوند «مقام امامت» را بعد از امتحان‌های ابراهیم، به او داد. به گفته محمدحسین طباطبایی، امامت ابراهیم غیر ار نبوتش بوده‌است. به عقیده او، مقصود از «امام» در عبارت «انی جاعلک للناس اماما» نیز به معنای مقتدا و پیشوائی است که مردم به او اقتداء و در گفتار و کردارش پیروی‌اش نمایند.
فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ المریة، الشک، و الفعل منه: امتری و تماری و ماری غیره مماراة و مراء، در معنی این آیت سه قول گفته‌اند: یکی آنست که لا تشک ان عبادة ما یعبدونه ضلال، ای محمد نگر بگمان نباشی که پرستش این بتان که قریش آن را می‌پرستند ضلال است و گم‌راهی. دیگر معنی لا تشکّ انها تقلید لآبائهم و اقتداء منهم بهم، بگمان مباش که ایشان باین عبادت بتان تقلید پدران خویش میکنند و بر پی اسلاف خویش می‌روند. قول سوم آنست که کفار دو فرقت‌اند، فرقتی نفی صانع میکنند، و بوجود صانع بهیچ حال اقرار نمی‌دهند، و فرقتی بوجود صانع اقرار میدهند اما با وی انباز می‌گیرند و بتان و طواغیت را می‌پرستند، میگوید: لا تشک فی انّ هؤلاء فی الکفر کهؤلاء نگر بگمان نباشی که اینان همه در کفر یکسان‌اند و هر دو فرقت گمراهند ما یَعْبُدُونَ إِلَّا کَما یَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ ای هم کآبائهم فی الکفر و التقلید. و قوله: کَما یَعْبُدُ یعنی کما کان یعبد فحذف لانّ قَبْلُ یدل علیه وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ حظّهم غَیْرَ مَنْقُوصٍ یعنی حظهم من الرزق. و قیل: من الخیر و الشرّ. و قیل: من العذاب.
حقیقت بباید دانستن که ایشان هر چه کنند، آن کنند که اختیار رسول بوده است. از آنکه اقتداء ایشان بدو درست شده است در همهٔ احوال.
میرزا ابو القاسم(۱۲۴۲-۱۳۰۹ه‍.ق) متخلص به فرهنگ فرزند میرزا کوچک است که متخلص به وصال شیرازی می‌باشد. او در خوشنویسی و زیبایی خطوط مختلف به پدرش اقتداء کرده بود، وی همچنین شاعری توانا بود که به فارسی و عربی شعر دارد.
بدین مقدمات درست شد که مرقع پوشیدن ایشان اقتداء به سلف است، و اندر آن بسیار معنی دیگر است که یاد کردن آن درین مختصر متعذر است، و این قدر کفایت است.
بهر کدام که اقتدا کنی اقتداء درست، و از هر یکی که دین گیری دین تمام، راه ایشان راه هدی، و کلمه ایشان کلمه تقوی، و مطلوب ایشان فردوس اعلی، و مقصود ایشان دیدار و رضاء مولی: «مثل اصحابی مثل النجوم من اقتدی بشی‌ء منها اهتدی».
سیقتدی حیص بیص لی نعما بحیص بیص اقتداء بغداد
قوله تعالی: وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ ای لا تفضحنی و لا تهتک ستری یوم القیامة و انّما قال ذلک مع علمه بانّه لا یخزیه حثّا لغیره علی الاقتداء به و قیل لا تخزنی، ای لا تدخلنی النّار یدلّ علیه قوله ربّنا: رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ، ثمّ فسّر یوم البعث و وصفه بانّه یوم لا ینفع فیه مالٌ وَ لا بَنُونَ یعنی لا ینفع ذا مال ماله الّذی کان له فی الدّنیا و لا ینفعه بنوه بمواساة شی‌ء من طاعتهم و لا بحمل شی‌ء من معاصیه.
خیمها ماننده است بخیمهای ایشان ولیکن قبیله نه آن قبیله است. واندر طریقت فترة پیدا آمد لا بلکه یکسره مندرس گشت بحقیقت و پیروان کی این طریقت را دانستند برفتند و اندکی اند برنایان که بسیرت و طریقت ایشان اقتداء کنند، ورع برفت و بساط او بر نوشته آمد و طمع اندر دلهای قوی شد و بیخ فرو برد و حرمت شریعت از دلها بیرون شد و ناباکی اندر دین قوی ترین سببی دانند، و دست بداشتند تمیز کردن میان حلال و حرام. ترک حرمت و بی حشمتی دین خویش کردند و آسان فراز گرفتند گزاردن عبادتها و نماز و روزه را خوار فراز گرفتند و اسب اندر میدان غفلت همی تازند و همه میل گرفتند بحاصل کردن شهوتها و ناباکی بفرا گرفتن حرام و نفع خویش نگاه داشتن بدانچه از بازاریان و اصحاب سلطان فرا گیرند و بدین بی حرمتیها فرو نیامده و بسنده نکردند و اشارت کردند به برترین حقائق و احوال و دعوی کردند که ایشان از حدّ بندگی برگذشتند و بحقیقت وصال رسیدند و ایشان قائم اند بحق، حکمهای وی بر ایشان همی رود و ایشان از آن محو اند و بهرچه ایثار کنند و دست بدارند خدایرا عَزَّوَجَلَّ با ایشان عتاب نیست و آنچه کنند بر ایشان ملامت نیست و خویشتن از آن همی شمرند کی اسرار احدیّت ایشانرا پیدا کردند و ایشانرا صافی گردانیدند از صفات بشریّت و آن حکم از ایشان برخاست و از خویشتن فانی گشتند و باقی اند بانوار صمدیّت. گفتار و کردار ایشان نه بایشانست، و این غایت بی حرمتی و ترک ادب است.
بدانک بعد از انبیاء و رسل بهینه عالمیان و گزیده جهانیان صحابه رسولند: اختران آسمان ملت و مهتران محفل دولت، سینه هاشان بمعرفت افروخته و اشخاص ایشان بخدمت و حرمت آراسته، راه صدق رفته و بار امانت بداعی حق سپرده، ایشانند ائمّه اهل دین، و قبله اقتداء خلق صاحب شریعت چنین.