اقبح

معنی کلمه اقبح در لغت نامه دهخدا

اقبح. [ اَ ب َ ] ( ع ن تف ) قبیح تر. زشت تر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه اقبح در فرهنگ معین

(اَ بَ ) [ ع . ] (ص تف . ) قبیح تر، زشت تر، نازیباتر.

معنی کلمه اقبح در فرهنگ عمید

قبیح تر، زشت تر.

معنی کلمه اقبح در فرهنگ فارسی

قبیح تر، زشت تر
( صفت ) قبیح تر زشت تر نازیباتر .

معنی کلمه اقبح در ویکی واژه

قبیح تر، زشت تر، نازیبا

جملاتی از کاربرد کلمه اقبح

إِذا تُتْلی‌ عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ و قیل: معناه أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنِینَ تطیعوا و من قرأ علی الخبر فمعناه لا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ لاجل أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنِینَ. و جاء فی التّفسیر انّ الولید بن المغیرة کان له عشرة بنین. و قیل: اثنا عشر ابنا و کان له تسعة آلاف مثقال فضّة و کانت له حدیقة فی الطائف ثمّ اوعده فقال: سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ الخرطوم الانف و السّمة التّسوید، و الوسم علی الانف افضح و اقبح، و المعنی: سنجعل له علامة فی الآخرة یعرف بها انّه من اهل النّار من اسوداد الوجه. و جائز ان یفرد بسمة لمبالغته فی عداوة النّبی (ص) فی الدّنیا فیخص من التّشویه بما یتبیّن به من غیره کما کانت عداوته فی الدّنیا زائدة علی عداوة غیره و قیل: خصّ الخرطوم بالذّکر و المراد به جمیع الوجه لانّ بعض الشّی‌ء یعبّر به عن کله.
اما قوم اول که هنوز اثر حیا در ایشان باقیست و اعاده صحت ایشان مرجو، باید که اندیشه کنند که حیا دلیل قبح بود، از بهر آنکه همه طبایع تظاهر به فعل جمیل دوست دارند، و سبب مباشرت آنچه متضمن قبحی بود و ازان شرم باید داشت لامحاله نقصانی تواند بود که لازم طبیعت بشر است، و ازالت آن به قدر وسع طاقت واجب، پس افحش اقبح بود، و اقبح به ستر و دفن محتاج تر، و هیچ ستر و دفن ورای قلع اثر آن از طبع نتواند بود.
قول سدی و مجاهد آنست که او را بر صخره‌ای داشتند، و کائنات از علی تا ثری بوی نمودند، و مکان خویش در بهشت بدید، فذلک قوله: «وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا» یعنی اریناه مکانه فی الجنة. ابن عباس گفت: ابراهیم از اللَّه درخواست تا ملکوت آسمان و زمین بوی نمایند. فرمان آمد به جبرئیل تا وی را بر آسمان برد. وی را اشراف دادند بر اعمال خلق. یکی را بر معصیت دید، گفت: «یا رب! ما اقبح ما یأتی هذا العبد! اللهم اخسف به»، و گفته‌اند که: ابراهیم سخت مشفق و مهربان بود بر خلق خدا، چنان که روزی در خود این اندیشه کرد که از من رحیم‌تر و مهربان‌تر هیچ کس نیست.
وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ یقال: غضّ صوته و غضّ بصره اذا خفض صوته و غمض بصره. و فی الحکمة حسبک من صوتک ما اسمعت اهل مجلسک، إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ ای اقبح الاصوات لَصَوْتُ الْحَمِیرِ اوّله زفیر و آخره شهیق و هما صوت اهل النار. و قال سفیان الثوری: صیاح کل شی‌ء تسبیحه الّا الحمار فانّه یصیح لرؤیة الشیطان. و روی عن النبی (ص) قال: «انّ اللَّه یبغض ثلث اصوات: نهقة الحمیر و نباح الکلب و الداعیة بالحرب» یعنی النائحة، و قیل لَصَوْتُ الْحَمِیرِ العطسة المنکرة حکاه اقضی القضاة الماوردی و وجه هذا القول انّه جعل الحمیر فعیلا من قولهم طعنة حمراء ای شدیدة و من قولهم حمّارة القیظ شدّته و الحمار سمّی حمارا لشدّته، ثمّ لا تخصیص له بالعطسة دون غیرها من الاصوات.
توحید عام چنین است، آن صوفیان خود جز ازو نیست. توحید خاص خاص چیست؟ حکم اوست و فنای این در علم و عنایت او و تلاشی این در حکم و انابت اوست، و فناء این در نیابت او، من صحیح التوحید بجهده اقبح التوحید بجحده. لیس العبارة عن التوحید علم معلوم، و لا علی الصمدیة رسم مرسوم والناس فی نادیته ینهون،و عن وادی الظنون یومون، و الی غایات المواجید بشیرون و بمجهود السعایات راضون.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی‌ قَوْمِهِ الآیة. آورده‌اند که نوح (ع) روزی بسگی‌ برگذشت بر زبان وی برفت که: ما اقبحه، چه زشت است این سگ و چه ناخوش این صورت سگ. ربّ العزّة آن از وی در نگذاشت، تازیانه عتاب آمد، که ای نوح می عیب کنی بر آفریده ما؟ اخلق انت احسن من هذا؟ نوح از سیاست این عتاب بگریست، روزگار دراز بر خود نوحه کرد، تا نام وی نوح نهادند، وحی آمد که: یا نوح کم تنوح؟ ای مسکین! نوح با درازی عمر یک بار کلمه‌ای گفت نه پسند خالق، بنگر که چه زاری کرد و چند گریست؟ پس ترا با این زلّات نهمار، و معصیت بی‌شمار، خود چه باید کرد، و حالت گویی چون بود و سرانجام بچه رسد. نوح پدر عالمیان بود، و مایه جهانیان بود، و پیر پیغامبران بود، و نواخته خدای جهان بود، با این همه کان حسرت و مایه درد و معدن اندهان بود.
فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی ابا جهل و اصحابه عَذاباً شَدِیداً فی الدنیا و هو القتل ببدر، وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ ای نجزیهم فی الآخرة اقبح جزاء باقبح فعلهم و هو الکفر.
یا قوم ما اقبح من واعظ خالف ما قد قاله فی الملا
هُنالِکَ ای فی ذلک الوقت تَبْلُوا ای تقاسی کل نفس جزاء ما عملت کقوله: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ الآیة. و بر قراءت حمزه و کسایی تتلوا ای تقرأ کلّ نفس صحیفتها. از نامه برخواند هر کس آنچه پیش فرا فرستاد از کردار. و قیل: تتلو ای تتبع کل نفس ما قدمت بر پی آن ایستد هر کس که پیش فرا فرستاد از کرد خویش مطیع بر پی طاعت تا بسرای مطیعان و عاصی بر پی معصیت تا بسرای عاصیان. و فی الخبر ان المؤمن اذا خرج من قبره تمثل له عمله فی احسن صورة فیتبعه حتی یدخله الجنة. و الکافر یمثل له عمله فی اقبح صورة فیتبعه حتّی یدخله النّار
وَ لُوطاً ای اذکر لوطا إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ علی وجه الانکار علیهم أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ یعنی اتیان الذّکران وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ یعنی و حالکم انّ لکم بصرا و علما بقبح ما تفعلون. و انّما قال ذلک لانّ فعل القبیح و ان کان قبیحا من جمیع الناس فهو ممّن یعلم قبحه اقبح. و قیل البصر هاهنا العقل. و قیل معناه یری بعضکم بعضا و کانوا لا یستترون عتوّا منهم و تمرّدا.