افعال

معنی کلمه افعال در لغت نامه دهخدا

افعال. [ اِ ] ( ع مص ) ( باب... ) و آن یکی از بابهای ثلاثی مزید است که یک حرف بر حروف اصل آن افزوده شده باشد و مصدر آن بر وزن اِفعال است ؛ مانند اقبال ، اقدام.
افعال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فِعل. کارها. ( آنندراج ) ( ترجمان القرآن ). کردارها. ( ناظم الاطباء ). ج ِ فعل ، بمعنی حدث و کنایه از حرکت انسان است و برخی گویند کنایه از هر عمل باشد. ج ِ آن افاعیل است. ( از اقرب الموارد ) :
و ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و افعالت هژیر.دقیقی.آنت گوید همه افعال خداوند کند
کار بنده همه خاموشی و تسلیم و رضاست.ناصرخسرو.گیرم کز زرق رسیدی برزق
نایدت از ناسره افعال عار.ناصرخسرو.بچهره شدن چون پری کی توانی
به افعال ماننده شو مر پری را.ناصرخسرو.می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته. ( کلیله و دمنه ). گفت [ دمنه ] اگر قربتی یابم... از تقبیح احوال و افعال وی [ شیر ] بپرهیزم. ( کلیله و دمنه ). افعال و اقوال او را بتأیید آسمانی بیاراست. ( کلیله و دمنه ). پسندیده تر افعال و اخلاق مردمان تقوی است. ( کلیله و دمنه ).
او بیان میکرد با ایشان فصیح
دائماً ز افعال و اقوال مسیح.مولوی.نه هر آنکس که نام او حسن است
همه افعال چون نظام کند.؟ ( از العراضه ).- افعال حج ؛ مناسک و اعمالی که بهنگام زیارت خانه خدا بجای آرند. رجوع به حج در همین لغت نامه و شرایعالاسلام شود.
|| ج ِ فعل به اصطلاح صرف یکی از کلمات سه گانه زبان عرب باشد. رجوع به فعل شود.
- افعال بسیط ؛ افعالی که از یک کلمه باشد. آن افعال که از مصادر بسیط باشد مانند بودن ، رفتن ، گفتن. مقابل افعال مرکب.
- افعال تعجب ؛ در لغت عرب افعالی را گویند که برای انشاء تعجب وضع شده اند و آنها را دو صیغه باشد. ما افعله. افعل به. ( از تعریفات جرجانی ). و رجوع بهمین ترکیب در ردیف خود شود.
- افعال مرکب ؛ مقابل افعال بسیطه. افعالی که از مصادر مرکب گرفته شوند. مانند: فهم کردن. طلب کردن ، سر برآوردن و جز آن.
- افعال منحوته ؛ افعال جعلی و ساختگی. مانند: چاپیدن ، طلبیدن ، فهمیدن ، رقصیدن ، قاتی کردن. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه افعال در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ فعل ، کارها، کنش ها، کردارها.
( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - انجام دادن . ۲ - یکی از باب های ثلاثی مزید فیه در زبان عربی .

معنی کلمه افعال در فرهنگ عمید

= فعل

معنی کلمه افعال در فرهنگ فارسی

کارها، کردارها، جمع فعل
(مصدر ) ۱ - کردن انجام دادن . ۲ - یکی از بابهای ثلاثی مزید فیه در زبان عربی .

معنی کلمه افعال در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کلمات دلالت کننده بر وقوع کار یا حالتی در یکی از زمان ها و یکی از اقسام لفظ مفرد، فعل می باشد
کلمات دلالت کننده بر وقوع کار یا حالتی در یکی از زمان ها یکی از اقسام لفظ مفرد ، فعل می باشد و آن، کلمه ای است که بر انجام کار یا وقوع حالتی در یکی از زمان های سه گانه ( ماضی ، مضارع و حال ) دلالت می کند، مانند: «ضرَب»، «یضرِب»، «اضرب».
چگونگی دلالت فعل بر زمان
در چگونگی دلالت فعل بر زمان ، اختلاف است:۱. برخی معتقدند دلالت فعل بر زمان به وضع است؛ ۲. برخی دیگر، هم چون مرحوم « آخوند » معتقدند دلالت فعل بر زمان به وضع نیست، بلکه به سبب خصوصیتی است که در زمانیات وجود دارد. ۳. گروهی دیگر، مانند مرحوم « نایینی » اعتقاد دارند دلالت فعل بر زمان به ملازمه می باشد.

معنی کلمه افعال در ویکی واژه

انجام دادن.
یکی از باب‌های ثلاثی مزید فیه در زبان عربی.
جِ فعل ؛ کارها، کنش‌ها، کردارها.

جملاتی از کاربرد کلمه افعال

خرد پژوهی و افعال تو صفات خرد روان پذیری و الفاظ تو بلطف روان
در نهایت از جمع‌بندی واژگان، تعریفی از استعداد به این شرح بدست آمده‌است: استعداد مجموعه‌ای از توان‌های ذاتی، اکتسابی عمومی و اختصاصی است که در هر کسی ذیل محدوده خاصی به نام شاکله قرار گرفته و به این صورت زمینه و اقتضای ایجاد افعال و اعمال خاصی را همراه با رغبت و اراده‌ای ویژه از گذر مسیری مشخص و سهل‌الوصول‌تر فراهم می-آورد. این توان‌ها وقتی در مسیر مختص خودشان قرارمی‌گیرند برای فرد وسعت و قدرت عمل بیشتری ایجاد کرده، طاقت رویارویی با مشکلات و موانع شکوفایی آن‌ها را به او می‌دهند و در نهایت این فرایند می‌تواند تبدیل به عملی همسنخ با خواست و اراده‌الهی شود.
پس ای جان برادر مأیوس مباش و بدان که درهای فیض الهی گشاده است، و امید نجات از برای هر کسی هست و لیکن چنان نپنداری که صفا و نورانیتی که از نفس فوت می شود به جهت کدورت و تیرگی که از معصیت در حالتی حاصل می شود، تدارک آن ممکن باشد، و توان نوعی نمود که صفایی که اگر معصیتی صادر نشده بود حاصل می شد توان تحصیل نمود، زنهار، این اندیشه ای است محال، و خیالی است فاسد، زیرا که نهایت امر آن است که آثار معصیت را به افعال حسنه محو نمایی، در این وقت نفس مثل حالتی می شود که آن معصیت را نکرده بود پس به این حسنات روشنایی و سعادتی حاصل نمی گردد و اگر معصیت نکرده بود و این حسنات از او صادر می شد، از برای او در دنیا صفا و بهجتی، و در عقبی درجه ای هم می رسید، و چون ابتدا معصیت کرده بود این صفا و درجه از دست او رفت، و فایده حسنه، محو آثار معصیت شد و بس.
مباحث جلد پنجم درباره شناخت خدا و صفات و افعال اوست. این مجلد بیان کننده نوعی خداشناسی به معنای خاص است: ذات الهی، صفات کامله او، چگونگی صدور جهان از او. ویژگی‌ای که این کتاب را ارزشمند کرده این است که متن کتاب نوعی سلوک ذهنی و معنوی در جهان ماوراالطبیعه است.
بعد از این سفر، سفر سوم است که از حق بسوی خلق بوده و بوسیله حق انجام می‌پذیرد. در این سفر، سالک مراتب افعالی حق را سیر می‌کند. در این سیر و سلوک حالت محو زائل گشته و صحو کامل برای وی حاصل می‌گردد. در همین سفر است که سالک عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت را طی کرده و آنچه در این عوالم است - اعم از اعیان و لوازم آن -- را مشاهده می‌نماید و در اینجاست که می‌توان گفت بهره ای از نبوت و پیغمبری نصیب سالک گشته و در عالم معارف، از ذات و صفات و افعال حق تبارک و تعالی سخن می‌گوید. این نبوت، نبوت تشریع نبوده و به هیچ وجه نمی‌توان او را پیغمبر نامید؛ زیرا احکام شریعت را از پیغمبر مطلق فرا می‌گیرد و در همهٔ این امور، تابع او می‌باشد. در اینجا سفر سوم پایان یافته و سفر چهارم آغاز می‌گردد.
افعال به دو دستهٔ بسیط و غیر بسیط تقسیم می‌شوند. فعل مرکب یکی از انواع فعل غیر بسیط است و آن فعلی است که از دو یا چند واژه مستقل ساخته شده‌است. واژه‌های سازندهٔ فعل مرکب، با یکدیگر نقشِ یک فعل را بازی می‌کنند و با هم به‌عنوان یک «واحد واژگانی» در واژگان اهل زبان ذخیره می‌شوند. دستوردانان تاکنون، درخصوص فعل مرکب به اجماع نرسیده‌اند و به همین دلیل نمی‌توان به‌درستی محدودهٔ فعل مرکب را مشخص کرد.
افعال قیدگون را افعالی ناخودایستا تعریف می‌کنند که نمی‌توانند به‌عنوان محمول یک جملهٔ خبری به‌صورت مستقل به‌کار روند. ساختارهای موجود در زبان فارسی، با وجود نقض قواعد ناخودایستا بودن و تفاوت با آن قواعد، به‌صورت قیدی به‌کار می‌روند و باید آنها را نیز در این دسته‌بندی قرار داد.
واژه فیلی در بین مردم ایلام معروفیت بسیار ندارد. این را کردهای ساکن عراق به مناسبت سلطه والیان لرستان موسوم به فیلی بر ایلام، رواج داده‌اند و آن از مقوله مجاز خاص و عام است (سارایی) علیرضا اسدی در کتاب خود چنین می‌آورد: «از مقایسهٔ واژگان ایرانی میانه (پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی) با واژگان کردی به این نتیجه می‌توان رسید که بسیاری از واژگان پهلوی اشکانی و ساسانی با این واژگان کردی هم ریشه‌اند. این هم آوایی در بسیاری از افعال، مفاهیم سیاسی، دینی، اجتماعی، مشاغل، اسامی خاص، اسامی عام و حتی اصطلاحات عامیانه دیده می‌شود».
همه اعمال تست نامعیوب همه افعال تست نافذ موم
در گویش کَلهری در ابتدای بیشتر افعال حرفی وجود ندارد و افعال بدون پیشوند هستند اما در ابتدای فعل‌ها در گویش اردلانی «ئه» و در گویش کورمانجی و سُورانی (اربیلی و مُکریانی) «د» در ابتدای فعل وجود دارد مثال:کرمانشاهی:چم (می‌روم) اردلانی: ئه‌چم (می‌روم)، سُورانی مُکریانی: ده‌روم (می‌روم) و کرمانجی (دچم) که اگر این موضوع را از لحاظ زبان‌شناسی بررسی کنیم لهجه اردلانی خیلی به پارسی باستان (هخامنشی) نزدیک تر است.
زبانت گر از گفت قاصر شود در افعال و اعمال ظاهر شود
خلق از این غم به جمله باز رهند که ز افعال مایهٔ گنهند
افعال او گزیده و آثار او بلند اخلاق او مهذب و اقوال او جمیل
باید به معنای افعال ربطی مثل:است ،هست ، نیست، توجه داشت .اگر این افعال معنی وجود داشتن ،داشتن یا نداشتن ،دارد یا ندارد، بدهد فعل ربطی محسوب نمی‌شوند.برای مثال :(هنوزت نیست پای برزن و بام)
گویش دیگوری به لحاظ تغییرات زبانی نسبت به همتای خود تا اندازه‌ای قدیمی تر و کهنتر بنظر می‌رسد. تفاوت‌ها حتی در نظام شمارشی بیست‌گانه دیگوری در مقایسه نظام دهگانی ایرونی وجود دارد و اختلاف‌هایی در صرف و نحو افعال نیز دارند با این حال هردو گویش‌هایی از یک زبان واحد شمرده می‌شوند و خود نیز بر این اعتقاد هستند.
در بعضی موارد محدود، ظاهر نوشتاری (املایی) کلمات در گویش مشهدی کاملاً شبیه هم می‌شوند که برای افرادی که با بافت گویش مشهدی آشنایی کافی ندارند یا در معرض این لهجه به شکل مداوم قرار نگرفته‌اند یا حتی گوش آن‌ها با این لهجه آشنایی کافی ندارد می‌تواند گیج‌کننده باشد. در این موارد دقت کردن به موقعیت قرار گرفتن استرس یا کشیدگی صداها در هر کلمه می‌تواند به تشخیص معنی مورد نظر کمک کند. مثال رایج در این مورد شباهت ظاهری صرف افعال رفتن، بریدن، برنده شدن، بردن (چیزی یا کسی به همراه خود) در اول شخص مفرد است.
ای که نداری خبر از حال من طعن زنی از چه بر افعال من
علامت دوم آن بود که محبوب حق تعالی بر محبوب خویش ایثار کند و هرچه داند که سبب قربت وی است نزدیک محبوب فرو نگذارد و هرچه سبب بعد وی است از آن دور بود و این کسی بود که خدای را تعالی به همه دل دوست دارد، چنان که رسول (ص) گفت، «هرکه خواهد که کسی را بیند که خدای را به همه دل دوست دارد، گو در سالم نگر مولی حذیفه». پس اگر کسی معصیتی کند دلیل نکند بر آن که محب نیست، بل بر آن که دوستی وی به همه دل نیست، و دلیل بر این آن که نعیمان را چند بار حد بزدند به سبب شراب خوردن. یکی وی را لعنت کرد. رسول (ص) گفت، «لعنت مکن که خدای را و رسول را دوست دارد». و فضیل گفت که اگر تو را گویند خدای تعالی را دوست داری خاموش باش که اگر گویی نه، کافر شدی و اگر گویی دارم فعل تو با افعال دوستان نماند.
و از آن جمله فنا و بقا است. قوم اشارة کرده اند بفنا و گفته اند پاک شدن است از صفات نکوهیده و اشارة کرده اند ببقاء بتحصیل اوصاف ستوده و چون بنده ازین دو حال بیکی موصوف بود بهیچ حال ازین خالی نبود چون این اندر آید دیگر برود، متعاقب باشند بر یکدیگر هر که از اوصاف مذموم فانی گردد خصال محمود بر وی درآید و هر که خصلت مذموم بر وی غلبه گیرد از خصال محمود برهنه گردد. و بدانک آنچه بنده بر اوست افعال است و اخلاق و احوال، افعال تصرّفهای بنده بود باختیار بنده و اخلاق مطبوع بود ولکن بمعالجت بگردد. چنانک در عادت رفته است و احوال بر بنده در آید بر روی ابتدا ولکن صفای آن از پس اعمال پاکیزه بود و آن چون اخلاق بود ازین روی برای آنک چون بنده بخویهای نیکو رسد خویهای بد را نفی کرده باشد بجهد خویش و از خدای توفیق خواهد و یاری خواهد تا خوی او نیکو کند همچنین چون بر تزکیت اعمال خویش مواظبت نماید بجهد و طاقت خویش، خدای بر وی منّت نهد بصافی گردانیدن احوال و هرکی بپرهیزد از افعال نکوهیده بزبان شریعت ویرا گویند از شهوت خویش فانی گشت و چون فانی گردد از شهوت بنیّت و اخلاص، باقی گشت در بندگی خویش و هر کی بدل اندر دنیا زاهد گشت او را گویند از رغبت فانی گشت و چون از رغبت فانی گشت بانابت باقی شد و هر کی معالجت کند خوی خویش را و حسد و کین و بخل و خشم و تکبّر از دل خویش براند و این همه فعلها از رعونات نفس خیزد گویند از خویهای بد فانی گشت و چون ازین فانی گشت باقی گشت بصدق و فتوّت. و هرکه بدید کی تصرّف و احکام بقدرت اوست گویند از گردش زمانه فانی گشت و از خلق و چون از پندار وجودِ آثار خلق فانی گشت و بدانست کی با ایشان هیچ چیز نیست بصفات حق باقی شد.
نامناسب می‌نمود افعال او پیش موسی چون نبودش حال او