افضال

معنی کلمه افضال در لغت نامه دهخدا

افضال. [ اِ ] ( ع مص ) نیکویی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( تفلیسی ) :
واجب نبود بکس بر افضال و کرم
واجب باشد هرآینه شکر نعم
تقصیر نکرد خواجه در ناواجب
من در واجب چگونه تقصیر کنم.رودکی ( از یادداشت مؤلف ).یکی نامداری که از پشت آدم
نیامدبه افضال او هیچ فضلی.منوچهری.مهترانند مفضل و هر یک
اندر افضال جاودانه زیاد.مسعودسعد.درخت اقبال را همچو زمین رادرخت
بنان افضال را همچو قلم را بنان.مسعودسعد.من غلام آنکه نفروشد وجود
جز بدان سلطان با افضال و جود.مولوی.دست زن در ذیل صاحب دولتی
تا زافضالش بیابی رفعتی.مولوی.|| باقی گذاشتن از چیزی چیزی را. ( منتهی الارب ). باقی گذاشتن کسی چیزی را. ( ناظم الاطباء ). فزون آمدن. ( آنندراج ). || افزونی نمودن. || فزون آمدن در حسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || افزون آوردن از چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). افزون آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || افزون کردن. ( آنندراج ). فضل کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). افزون گردانیدن. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه افضال در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) افزون کردن . ۲ - نیکویی و احسان کردن . ۳ - سپاس نهادن . ۴ - برتری داشتن . ۵ - (اِمص . ) بخشش . ج . افضالات .

معنی کلمه افضال در فرهنگ عمید

۱. برتر بودن و برتری داشتن در حسب.
۲. نیکویی و احسان کردن، بخشش کردن.

معنی کلمه افضال در فرهنگ فارسی

افزون کردن، اف ونی وبرتری نمودن، افزون آمدن وبرتربودن وبرتری داشتن درحسب ، نیکویی واحسان کردن، بخشش کردن
۱ - ( مصدر ) افزون کردن زیاد کردن . ۲ - نیکویی کردن بخشش کردن فزون بخشیدن . ۳ - سپاس نهادن . ۴ - ( مصدر ) افزون آمدن . ۵ - ( اسم ) افزونی در حسب . ۶ - بخشس . جمع : افضالات .

معنی کلمه افضال در ویکی واژه

افزون کردن.
نیکویی و احسان کردن.
سپاس نهادن.
برتری داشتن.
بخشش.
افضالات.

جملاتی از کاربرد کلمه افضال

هر چه نواخت است از اکرام و افضال حق جل جلاله مر بنده را، همه در زیر آنست که: إِنَّ اللَّهَ مَعَ، و هر چه خدمت است از انواع عبادت و ابواب معاملت که بنده کند اللَّه را همه در زیر این شود که اتقوا، و هر چه حقوق خلق است بر یکدیگر در فنون معاملات همه در زیر این است که محسنون. همچنین هر چه ارکان دین است و وجوه شریعت و، ابواب حقیقت در زیر این کلمات است که: أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ. معنی قسط داد است، میگوید: اللَّه مرا بداد میفرماید، یعنی در معاملات هم با حق و هم با خلق و هم با نفس، با حق در امر و نهی بکار داشتن و در همه حال بقضاء وی رضا دادن، و با خلق بخلق زیستن، و در وجوه معاملات انصاف ایشان دادن و انصاف خود نخواستن، و با نفس مخالف بودن، و او را در میدان مجاهدات و ریاضات کشیدن، و در شهوات و راحات بروی بستن. و نظیر این آیت در قرآن آنست که گفت جل جلاله: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ. میگوید: اللَّه بعدل میفرماید و باحسان، عدل انصاف است، و احسان ایثار است. عدل آنست که چنان کنی که با تو کردند، و احسان آنست که به از آن کنی که با تو کردند. عدل آنست که از واجب بنکاهی، و مکافات فرو نگذاری، و آن عقوبت نیفزایی و آنچه نتواند بود نه بیوسی. احسان آنست که بجای آنکه با تو نیکویی کرد از آنچه وی کرد بیش کنی، و بجای آن کس که با تو بد کرد نیکویی کنی. اینست طریق جوانمردان و سیرت مردان.
مجیر حلقه بگوش جناب تست از آن که واثق است به افضال از آن رفیع جناب
دریای فضل و گوهر افضال شمس دین کزکان رای اوست کمین گوهر آفتاب
این مگس بر خوان انعامش کجا یارد نشست کآسمان چون گرده ای بر سفره افضال اوست
به حق شیث و علوم و مواهبی که بر او نزول یافت ز فیض سحایب افضال
جهان پناها عالی جناب حضرت تو مقر جاه و جلالست و منبع افضال
پسر فضل کریمی‌که به‌ افضال و کرم از جهان ختم محمد همه فتح است و ظفر
پیکر افضال را فیض عطای تو روان دیدهٔ اقبال را نور لقای تو بصر
حال او را پس از خلل دریافت چشم افضال تو بحسن نظر
و قیل انّ داود الیمانی دخل علی مریض من اصحابه فقال له المریض: یا شیخ ادع اللَّه لی. فقال الشیخ للمریض: ادع لنفسک فانک المضطرّ. و قد قال اللَّه عزّ و جلّ: أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ دست گیر درماندگان است و فریاد رس نومیدان و زاد مضطرّان و یادگار بیدلان، پاسخ کند گوشهای بندگان را بجزا، و امیدهای عاجزان بوفا، و دعاهای ضعیفان بعطا. در ازل همه احسان او، در حال همه انعام او، و در ابد بر همه افضال او.