افسوس
معنی کلمه افسوس در لغت نامه دهخدا

افسوس

معنی کلمه افسوس در لغت نامه دهخدا

افسوس. [ اَ ] ( اِ ) فسوس. حسرت. دریغ. کلمه ایست که در وقت حسرت گویند. ( آنندراج ).در تأسف و حسرت استعمال شود. ( ناظم الاطباء ). دریغ و حسرت. اندوه. ( فرهنگ فارسی معین ). دریغ. حسرت. ندامت : افسوس که فلان مرد. ( از فرهنگ نظام ) :
آخر افسوس مان بیاید ازآنک
ملک در دست مشتی افسوسی است.انوری. || بازی. ظرافت. سخر. لاغ. ( برهان ). سخریه. استهزاء. طنز. ( فرهنگ نظام ). به این معنی فسوس بی همزه آید. لطیفه. بذله. ظرافت. مضحکه. ( ناظم الاطباء ). طنز. تمسخر. بازی. ظرافت. ( آنندراج ). ریشخند. شوخی. سخریه. استهزاء. ( فرهنگ فارسی معین ). || ظلم. ستم. ( برهان ) ( فرهنگ نظام ). ظلم. ستم.تعدی. زبردستی. ( ناظم الاطباء ) :
ای صدر نائبی بولایت فرست زود
معزول کن معینک منحوس دزد را
زرهای بی شمار به افسوس می برد
آخر شماراو بکن از بهر مزد را
تا دیگران دلیر نگردند همچو او
فرمان من ببر بکش این زن بمزد را.؟ ( از آنندراج ).|| بیراهی. ( برهان ) ( فرهنگ نظام ). || خشم. غضب. || آزار. جفا. || غم. اندوه. محنت. دلگیری. || سهو. خطا. خیط. || نفرت. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه افسوس در فرهنگ معین

( اَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - ریشخند، تمسخر. ۲ - دریغ ، حسرت . ۳ - ظلم ، ستم .

معنی کلمه افسوس در فرهنگ عمید

۱. احساس دریغ، حسرت، و اندوه.
۲. [قدیمی] ریشخند، استهزا، سخریه.
۳. [قدیمی] ظلم، ستم: ای صدر نائبی به ولایت فرست زود / معزول کن معینک منحوس دزد را زرهای بی شمار به افسوس می برد / آخر شمار او بکن از بهر مزد را (ناظم الاطبا: لغت نامه: افسوس ).
۴. [قدیمی] مکروحیله.
* افسوس خوردن: (مصدر لازم ) حسرت خوردن، دریغ خوردن.

معنی کلمه افسوس در فرهنگ فارسی

شهری قدیم در ایونیه واقع در ساحل دریای اژه . در آنجا معبد آرستیمس که در شمار عجایب سبعه عالم است بر پا بود و آن بدست ارستراتس سوخته شد . شورای افسس در ۴۳۱ . نسطوریوس را محکوم کرد . طبق روایات اسلامی غار اصحاب کهف در همین شهر بود .
فسوس: ظلم، ستم ، دریغ، حسرت، اندوه ، ریشخند، استهزائ، شوخی، سخریه ، افسوس خوردن: حسرت خوردن، دریغ خوردن
( اسم ) ۱ - دریغ حسرت اندوه . ۲ - ریشخند شوخی سخریه استهزا . ۳ - ظلم ستم .

معنی کلمه افسوس در دانشنامه عمومی

افسوس (شهر). اِفِسوس ( نیز اِفِسُس ) ( به یونانی: Έφεσος ) یکی از شهرهای ایونیا در آناتولی ( آسیای صغیر ) باستان بود که امروز ویرانه های آن به عنوان مرکز گردشگری و باستان شناسی در سه کیلومتری جنوب شهر سلجوک استان ازمیر کشور ترکیه قرار دارد. ویرانه های افسوس یکی از بزرگ ترین مجموعه های بر جای مانده از تمدن یونانیان در مدیترانه شرقی است.
جاذبه های گردشگری این شهر، همه ساله جهانگردان بسیاری را به این منطقه جذب می کند. «افسوس» میزبان یکی از هفت کلیسای آسیا در کتاب «مکاشفه یوحنا» در «عهد جدید» بوده است و شاید انجیل یوحنا در این محل به رشته تحریر درآمده باشد. همچنین بسیاری بر این باورند که «هفت خفتگان افسوس» ( در قرآن: أصحاب الکهف ) ، که مسلمانان آن ها را مقدس می دانند، در این شهر زندگی می کردند و در غاری نزدیک به آن، سال های بسیار به خواب رفته اند. کشف بسیاری از اسناد مربوط به مسیحیت و مذاهب پیشین، «افسوس» را در زمره مهم ترین بقایای تاریخی قرار داده است.
تخمین زده می شود که شهر افسوس در زمان رومیان بین ۳۳۶۰۰ تا ۵۶۰۰۰ نفر جمعیت داشته است؛ و سومین شهر بزرگ منطقه آناتولی بعد از شهرهای ساردیس و اسکندریه ترواس بوده است.
اِفِسوس یک واژه باستانی و به معنای شهر «ایزدبانوی مادر» است. این مکان نام خویش را از واژه باستانی هتیتی آپاشا گرفته است. از آنجا که یونانیها حرف «ش» را در زبان خود نداشتند و از این رو این نام در زبان ایشان از آپاشا به اِفِسوس مبدل گشت. اِفِسوس در زبان ترکی استانبولی «اِفِس» تلفظ می شود.
آپاشام یا اِفِسوس یکی از مراکز تجمع هیتی ها و تمدن میکنه ای بود و یکی از مهم ترین شهرهای آسیای کوچک بشمار می رفته که تاریخچه آن به ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می رسد. اولین بار در سال ۲۹۶ پ. م. محل این شهر توسط لیسیماخوس به مکان امروز منتقل گشته و به صورت بندری مهم متعلق به کشور پرگامون گردید.
تاریخچه باستان شناسی در شهر افسوس به سال ۱۸۶۳ میلادی بازمی گردد. در آن زمان باستان شناسی به نام جان ترتل وود، از سوی موزه بریتانیا مسوولیت کاوش در معبد آرتمیس را به عهده گرفت. در سال ۱۸۶۹ او موفق به کشف پیاده رویی از معبد شد. در سال ۱۸۷۴ اکتشافات متوقف گردید و بار دیگر توسط اتو بندورف که یک باستان شناس آلمانی بود در سال ۱۸۹۵ از سر گرفته شد.
باستان شناسان تخمین می زنند که تنها ۱۵ درصد از شهر باستانی افسوس کشف شده است و از زیر خاک بیرون آورده شده است. [ نیازمند منبع]
معنی کلمه افسوس در فرهنگ معین
معنی کلمه افسوس در فرهنگ عمید

معنی کلمه افسوس در دانشنامه آزاد فارسی

اِفِسوس (Ephesus)
بقایای کتابخانه سلسوس، 115 میلادی
بندر باستانی یونانی در آسیای صغیر، مرکز یونانیان ایونی. معبد آرتمیس آن جا را گوتها ویران کردند (۲۶۲م). اِفِسوس که اکنون در ترکیه قرار دارد، از بزرگ ترین مکان های باستانی جهان است. پولُس حواری از آن جا دیدار کرد و مکتوبی برای مسیحیان آن منطقه نوشت. جمعیت اِفِسوس در قرن ۲م ۳۰۰هزار نفر بود. اِفِسوس در دوران حکومت سلاجقۀ روم نیز به حیات مدنی خود ادامه داد؛ تا آن که متروک شد.

معنی کلمه افسوس در ویکی واژه

peccato
ریشخند، تمسخر.
دریغ، حسرت.
ظلم، ستم.

جملاتی از کاربرد کلمه افسوس

سود و سرمایه من چیست بغیر از افسوس؟ من که با دست تهی بر سر بازار شدم
سیل از ویرانه من شرمساری می برد نیست جز افسوس در کف خانه پرداز مرا
چراغ مُرده را ماتم مکن تو که افسوسست هین مشنو سخن تو
باستان شناسان تخمین می‌زنند که تنها ۱۵ درصد از شهر باستانی افسوس کشف شده‌است و از زیر خاک بیرون آورده شده‌است.[نیازمند منبع]
گزیدن لب افسوس بود نقل شرابم ز دست هر که درین انجمن شراب گرفتم
فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ اکنون که دروغ زن گرفتند کار راست و سخن درست، لَمَّا جاءَهُمْ چون بایشان آمد فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ آری آید بایشان أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۵) خبرهای آنچه افسوس میکنند بر آن.
افسوس که آفتاب عمرم ناگاه در بیخبری بر سر دیوار رسید
محمدتقی بهار با دیدن وکلای فاسد و وابسته دوره چهاردهم مجلس شورای ملی قصیده فصیحی سرود و به نمایندگان واقعی دوره‌های پیش افسوس خورد. در بخشی از این قصیده آمده است:
تخم دغل می کاشتی افسوس‌ها می داشتی حق را عدم پنداشتی اکنون ببین ای قلتبان
او از کودکی به موسیقی و شعر علاقه داشت. گفته خودش حافظه خوبی داشت و آوازهایی را که از رادیو می‌شنید به راحتی به یاد می‌سپرد و آنها را می‌نوشت و با اشعار شاعران کلاسیک ایرانی مقایسه می‌کرد. او گفته بود «موسیقی اگر نگویم قبل از شعر بود ولی باعث شناختن شعر شد. او در سال ۱۳۹۷ به بی‌بی‌سی فارسی گفت: «یکی از افسوس‌های من -هنوز هم در این آخر عمر- غصه‌ام این است که ای کاش به جای شعر، یک اتفاقی می‌افتاد و من دنبال موسیقی می‌رفتم».
در ایران، یکی از این گونه کسان احمد کسروی تبریزی است که سالی چند با دانش و بینش خود چراغ راهنمایی فرا راه ما داشت. افسوس که نادانی و نابینایی تنی چند چراغ زندگی وی را فرو کشت و مغزی را روشن‌اندیش و دلی را روشن‌بین جاودانه از کار باز ایستانید. کسروی مرده‌ریگی از خود به جای گذاشت جاودانه و از میان نرونده ـ مرده‌ریگی زندگی‌انگیز و درخشان که تا دیری بر جای خواهد ماند. این مرده‌ریگ اندیشه‌هاییست در زمینهٔ اجتماع و زندگانی، و پژوهشهاییست در چند رشته از دانش. یکی از این رشته‌ها زبان و زبانشناسی است.
عزیز فاطمه شد از جفای چرخ، دریغ به دشت کرب و بلا خوار، صد هزار افسوس
ائوتوخس (حدود ۳۸۰-حدود ۴۵۶) رئیس صومعه‌ای در نزدیکی قسطنطنیه بود. نام او در سال ۴۳۱ در شورای نخست افسوس مورد توجه قرار گرفت. دلیل شهرت ائوتوخس در این شورا، مخالفت شدید او با تعلیمات نستوریوس بود. او که نسطوری را به الحاد محکوم کرده بود، خودش نیز با وجود دیدگاه مخالف، به الحاد محکوم شد.
افسوس می‌خورم از اینکه کشته‌های خود را ندرویدم… ای کاش من تمام افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم‌های بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمی‌نمودم. آنچه در آن مزرعه [مردم] کاشتم به ثمر رسید و هر چه در این کویر [سلاطین و نخبگان حکومتی] غرس نمودم فاسد گردید.
در این حین، امپراتور تئودئوس دوم درگذشت و جانشینانش پولکریا و مارسیانوس شورایی را در اکتبر ۴۵۱ به خلقیدون فراخواندند. دیوسکوروس اجازه حضور در این شورا را نیافت و در آن محکوم شد. سینود افسوس را سینودی غارتگر اعلام کردند و ادعا کردند دیوسکوروس اسقف‌ها را تهدید کرده بود در صورت عدم موافقت با او کشته می‌شوند. اقدامات این شورا منسوخ شد و مطابق با تعلیمات میافیزیستی‌تر سیریل اسکندری، اعلام شد که دو طبیعت در مسیح متحد شده‌اند و «گرد هم آمده‌اند تا یک شخص و یک ذات را شکل دهند». ائوتوخس در تبعید درگذشت و از سال‌های پایانی زندگیش اطلاعی در دست نیست.
رفت و اندر آشیان تنها خزید سر به صد افسوس زیر پر کشید
تخمین زده می‌شود که شهر افسوس در زمان رومیان بین ۳۳۶۰۰ تا ۵۶۰۰۰ نفر جمعیت داشته‌است؛ و سومین شهر بزرگ منطقه آناتولی بعد از شهرهای ساردیس و اسکندریه ترواس بوده‌است.
به غفلت توبه کردم از می و اکنون پشیمانم خورد افسوس، هرکس بی تامّل می کند کاری
نستوریوس، اسقف اعظم قسطنطنیه، که ادعا کرده بود مریم نباید با عنوان «مادر خدا» (تئوتوکوس در یونانی) خوانده شود، به الحاد محکوم شد. ائوتوخس در مقام مبارزه با نستوریوس برخاست و اعلام کرد مسیح «امتزاج عناصر انسانی و خدایی» است. این ادعا باعث شد خودش بیست سال پس از شورای نخست افسوس، در سال ۴۵۱ در شورای خلقیدون به الحاد محکوم شود.
هنگام عزیمت گیلگمش، همسر اوتنپیشتیم از شوهرش می‌خواهد که هدیه خداحافظی به او دهد. اوتنپیشتیم نشان گیاه دیوخار-مانندی را به او می‌دهد که در ته اقیانوس است و او را جوان خواهد کرد. گیلگمش با بستن سنگ به پاهایش و رفتن به ته دریا گیاه را به دست می‌آورد و قصد می‌کند که پس از بازگشت به اوروک آن را بر پیرمردی آزمایش کند. اما افسوس که هنگام شستشوی گیلگمش ماری آن را می‌رباید (دلیل پوست انداختن مار - تولدی دوباره).