افروزنده
معنی کلمه افروزنده در فرهنگ معین
معنی کلمه افروزنده در فرهنگ عمید
۲. درخشنده، درخشان.
معنی کلمه افروزنده در فرهنگ فارسی
معنی کلمه افروزنده در ویکی واژه
درخشنده.
مشتعل کننده.
جملاتی از کاربرد کلمه افروزنده
قوله تعالی: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ گشاینده دلها اوست. نماینده راهها اوست. نهنده داغها اوست. افروزنده چراغها اوست. یکی را چراغ هدایت افروزد. یکی را داغ ضلالت نهد. عنایتیان حضرت را چراغ سعادت افروزد. در رحمت گشاید.
چراغی عالم افروزنده بودی چو در دست آمدی سوزنده بودی
قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اللَّه منوّر القلوب، الرحمن کاشف الکروب، الرحیم غافر الذّنوب. اللَّه است افروزنده دل دوستان. رحمن است باز برنده اندوه بیچارگان.
تا دل عشاق افروزنده شد از تف آتش چنین سوزنده شد
خجسته طلعتش تابان میان کوکبه لشکر چنان کاندر کواکب ماه افروزنده تابان
به نور خود بر افروزندهٔ دل به نار بیدلی سوزندهٔ دل
ملک مهراب را گفت این چه باشد برافروزندهٔ آتش که باشد
ز دیده اشک می افشان و میسوز که تا چون شمع افروزنده باشی
برافرازندهٔ چرخ مدور برافروزندهٔ خورشید انور
این چو سازنده ولی سوزندهای و آن گه وصلت دل افروزندهای