افراس. [ اَ ] ( ع اِ ) اسبان و این جمع فرس است که بمعنی اسب باشد. ( غیاث اللغات ). ج ِ فَرَس ، بمعنی اسب. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) : از ترس و هراس با سلاح و افراس خود را در آن آب... بر باد می دادند. ( جهانگشای جوینی ). افراس. [ اِ ] ( ع مص ) گرفتن مال را و چیزی گذاشتن از آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || غفلت کردن شبان تا گرگ گوسپندی از رمه وی ببرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گرگ از رمه ای گوسفند بردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || پیش گذاشتن ستور را تا شیر شکار او کند و او وارهد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پیش گذاشتن ستور را تا شیر آنرا شکار کند و شخص وارهد. ( ناظم الاطباء ). افراس. [ اَ ] ( اِ ) خیمه. ( برهان ) ( هفت قلزم ). چادر. خیمه. خرگاه. دیوار خیمه. ( ناظم الاطباء ). || قنات. ( برهان )( هفت قلزم ). در برهان بمعنی خیمه و قنات آورده ولی در فرهنگها نیافته ام. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ).
معنی کلمه افراس در فرهنگ عمید
= فَرس خیمه، خرگاه.
معنی کلمه افراس در فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع فرس اسبان اسبها . خیمه چادر خرگاه
جملاتی از کاربرد کلمه افراس
اسکندر شیخی، کوچکترین پسر افراسیاب که توانست از مهلکه بگریزد، ابتدا به لاریجان و سپس به قصران و شیراز رفت. پس از آن به مشورت یکی از ملازمان پدرش، به نام شیخ نورالدین، به شهر سبزوار که در دست خواجه علی مؤید (آخرین امیر سربداران) بود، حمله کرد و توانست آنجا را فتح کند. پس از به دست گرفتن سبزوار نامهای به حاکم آل کرت نوشت و ملک حسین از او دعوت کرد به هرات برود. اسکندر در دربار آل کرت و پس از آن تیموریان حضور داشت و بعدها با حملهٔ تیمور به طبرستان، او توانست حکومت شهر آمل را در سال ۷۹۵ هجری از جانب تیمور به دست آورد ولی با طغیان علیه تیمور کشته شد. پس از اسکندر نیز همچنان برخی از افراد خاندان چلاوی در قلعههایی نظیر قلعه فیروزکوه و استاناوند استقلال نسبی داشتهاند.
تهمتن برانگیخت رخش از شتاب پس پشت جنگ آور افراسیاب
مقبره امیر حمزه در ابتدا مقبرهای چوبی مربع شکل بود. تیرهای چهار ضلعی سقف مقبره دارای کتیبه هایی به خط کوفی در دو وجه است. در قسمت جنوب غربی ستون و در قسمت شمال شرقی دیوارهای خشت وجود دارد. خوشنویسی و حکاکی ماهرانه و کندهکاری با مهارت بالا گواه وجود مدرسه حرفهای خوشنویسی در آسیای مرکزی دوره آل افراسیاب است. ویژگیهای معماری بنا این اثر تاریخی را از معماری آسیای میانه منحصر به فرد ساختهاست.
چو افراسیاب اندر آب سیه شد سپاه جهالت ز دستان دانش
چند گویم قصهٔ افراسیاب کامکار چند خوانم نامهٔ نوشین روان کامران
گریزان شد از شاه،افراسیاب همانا گذشته ست از آن سوی آب
سالار افراسیابی (زادهٔ ۱۰ سپتامبر ۱۹۹۱) یک بازیکن فوتبال اهل گرگان است.
افراسرا، روستایی است از توابع بخش سرخرود شهرستان محمودآباد در استان مازندران ایران.
ز من چون خبر یافت افراسیاب سیه شد به چشم اندرش آفتاب
سپهدار ترکان دو دیده پرآب شگفتی فرو ماند ز افراسیاب
ورود افراسیابیها به سیاست منطقه منجر به آن شد که چیرگی سیاسی ایرانیها در فرارود (ماوراءالنهر) از دست رفته و جای خود را به چیرگی قبایل ترک تبار بدهد و نفوذ سیاسی ایران نیز در فرارود در تنگنا قرار گیرد.اما رفته رفته فرهنگ و رسوم ایران با عادات و رسوم قبیله ای ترکان ادغام گردید و حتی بعدها سبب اعتلای فرهنگ ایرانی ـ اسلامی در آن دورهٔ آشوب شد.
عمده الملک شمس الدین محمد بن موید الحدادی البغدادی معروف به شمس خاله در سمرقند ساکن و مداح سلاطین آل افراسیاب بود. از میان صدور آن خاندان بیشتر به دستگاه نظام الملک صدر الدین محمد بن محمد وزیر اختصاص داشتهاست. هدایت او را بخارایی دانستهاست، میگویند که او شاگرد سوزنی بود. از ممدوحان او یکی شمس الملک احمد بن ارسلان است که از ۴۹۶ تا ۵۲۲ حکومت میکرد و دیگر حسام الدین حسن بن علی و نظام الدین ملکشاه الغ بیغو که هر دو از شاهان آل افراسیاب بودهاند.
نگارندهٔ ناشناس متن، سرود را زیر داستانی از پیدایش آتش کَرکُوی، و در توضیح باورهای زرتشتیان دربارهٔ آن آتش، به نقل از آنها آورده. در بازگفت او از این داستان، افراسیاب شاه توران، در پیِ شکست از کیخسرو، به دژ بُنکوه در سیستان پناه میبرد. در آنجا با جادوی خود، تاریکیِ فراگیری گرداگرد بارو پدیدمیآورد که کیخسرو از ورود به آن بازمیماند. شاه، به نیایشگاهِ گَرشاسپ در سیستان میرود و جامهٔ نیایش به تن میکند. ایزد در پاسخ به نیایش او، روشناییای پدیدمیآورد که تاریکی در برابر آن ناچیز میشود. کیخسرو و رستم دژ را به آتش میکشند و افراسیاب میگریزد. نگارنده، آتشِ آتشگاه کرکویه را آن روشنایی میداند که پدیدار شد که (به گفتهٔ او) زرتشتیان آنرا به گواهِ سرود کرکوی، «هوش گرشاسپ» میدانند.
در زمان پادشاهی گرشاسپ پسر زو تهماسپ افراسیاب با اینکه پدرش پشنگ موافق نبود به ایران حملهور شد.
کی رهی سردار از دستان این...زال ور خود از میدان سرافراسیاب آورده ای
دارای ۷ کرده و ۳۳ بند است. بند ۱ و ۲ در توصیف این ایزدبانو است که ایزدِ مسئول تندرستی اسبها است. در بند ۳ تا ۳۳ از شاهها و پهوانها و شخصیتهایی یاد شدهاست که برای او قربانی کرده و از او یاری خواستهاند مانند هوشنگ و جمشید و فریدون و هوم (هم اشاره به ایزد هوم و هم به صورت شخصیت یافنه او در داستان کیخسرو و افراسیاب)، کیخسرو و زرتشت. این بخش از بندهای ۲۷ تا ۵۲ ارد یشت (یشت ۱۹) اقتباس شدهاست. از این رو، بویس بر آن است که در واسپا در اصل صفتی برای اَشی بوده و بعدها ایزد مستقلی محسوب شدهاست. ارتباط این ایزدبانو با اسب در بُندَهِشن نیز مشاهده میشود.
چو بشنید پیران ز افراسیاب خروشان بیامد چو دریای آب
افراتخت، روستایی است از توابع بخش سرخرود شهرستان محمودآباد در استان مازندران ایران.پایتخت تابستانی کیا افراسیاب چلاوی از سلسله چلاو یان آمل
پیاده شد و پیش اسبش دوید چو افراسیابش پیاده بدید،
در کمال تو غلط کردم، که هر فرمان بریت هست با جاه قباد و حشمت افراسیاب