افتقار

معنی کلمه افتقار در لغت نامه دهخدا

افتقار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص )نیازمند گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حاجت بکسی پیدا کردن. و به این معنی با «الی » متعدی شود. ( از اقرب الموارد ). || درویش گشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فقیر گردیدن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) احتیاج. درویشی. خواری. عاجزی. ( از منتخب و غیره بنقل غیاث اللغات ). بی چیزی. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
چون به انبازیست عالم برقرار
هر کسی کاری گزیند ز افتقار.مولوی.روز قیامت که خلق طاعت و خیر آورند
ما چه بضاعت بریم پیش کریم ، افتقار.سعدی.درویش را که نام برد پیش پادشاه
هیهات از افتقار من و احتشام دوست.سعدی.در ازل رفتست ما را با تو پیوندی که هست
افتقار ما نه امروز است و استغنای تو.سعدی.

معنی کلمه افتقار در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) ندار شدن ، نیازمند گشتن . ۲ - (اِمص . ) فقر، تهیدستی .

معنی کلمه افتقار در فرهنگ عمید

فقیر شدن، بینوا شدن، نیازمند شدن، تهیدستی، درویشی.

معنی کلمه افتقار در فرهنگ فارسی

فقیرشدن، بینواشدن، نیازمندشدن ، تهیدستی و درویشی
۱ - ( مصدر ) فقیر شدن بینوا گردیدن نیازمند گشتن . ۲ - ( اسم ) فقر تهیدستی درویشی .

معنی کلمه افتقار در ویکی واژه

ندار شدن، نیازمند گشتن.
فقر، تهیدستی.

جملاتی از کاربرد کلمه افتقار

در ره اخلاص تو جز افتقارم هیح نیست و آنکه زاد او نه فقرست اندرین ره بینواست
در افتقار را بست و گشود باب دولت مس قلب را درین خاک بکیمیا زدم من
تو را بجز بدل خویش افتقار مباد که هست طبع و دلت مرکز و مدار سخن
وصف معشوقست استغنا و ناز وصف عاشق افتقار است ونیاز
آنجا که غنای فقر بنمود فخرش همه عجز و افتقارست
ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را
خصمت ز افتقار پژوهنده زکات
اما وجه حکمت در زلات انبیا گفته‌اند که تا بخود معجب نشوند و همواره در حالت انکسار بزبان افتقار عذری میخواهند و نیازی می‌نمایند. روی انّ داود (ع) قال یا ربّ لم اوقعتنی فی الذّنب؟ قال لانک قبل الذنب کنت تدخل علیّ کما تدخل الملوک علی عبیدهم، و الان تدخل علیّ کدخول العبید علی ملوکهم. و نیز کسی که هرگز هیچ زلت از وی نیاید و پیوسته بر طهارت و عصمت رود حال عاصیان نداند و ز شکستگی و سوختگی ایشان خبر ندارد، و از بهر ایشان شفاعت نکند، ألا تری؟ ان داود (ع) کان قبل الذنب یقول اللهم اهلک العصاة فلمّا وقع فی الذّنب قال اللهم اغفر للعصاة و اغفر لداود معهم» اما سهو و غلط اگر کسی پرسد که در انبیا جایز است یا نه؟ جواب آنست که هر پیغام که از اللَّه گزارند و هر چه از وحی حق گویند در ابتدا غلط و سهو بریشان در آن روا نیست در هیچ چیز، که اگر در یک چیز غلط روا باشد پس در همه محتمل بود اما هر آنچه در دلها و بر زبانها مقرر شد وجوب آن، و ثابت گشت حکم آن، پس از آن اگر ایشان را در آن سهو افتد یا غلطی رود جائز بود، غیر انهم لا یقرّون علیه. و الدلیل علی ذلک‌
شیخ گفت: حقّیقة العبودیة شیئان: حسن الافتقار الی اللّه و هذا من باطن الاحوال و حسن القدوة برسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و هذا الذی لیس للنفس فیه نصیب و لاراحة. گفت: طوبی لمن کان له فی عمره نفس واحد، خنک آنکه او را در همه عمر نفسی صافی برآید و آن نفس ضد نفس باشد و هر کجا نفس غالب بود این نفس نباشد بلکه دود تنور بود.
در ازل رفته‌ست ما را با تو پیوندی که هست افتقار ما نه امروز است و استغنای تو