افتادنی

معنی کلمه افتادنی در لغت نامه دهخدا

افتادنی. [ اُ دَ ] ( ص لیاقت ) منسوب به افتاده. آنچه لیاقت و قابلیت افتادن دارد.

معنی کلمه افتادنی در فرهنگ فارسی

منسوب به افتاده

جملاتی از کاربرد کلمه افتادنی

قوله تعالی: سَأَلَ سائِلٌ یک قول از اقوال مفسّران آنست که: سایل درین آیه مصطفی (ص) است که کافران و مشرکان در مکّه او را رنجه میداشتند و اذی مینمودند، مردان او را ناسزا میگفتند، نجاست بر مهر نبوّت می‌انداختند، دندانش می‌شکستند. زنان از بامها خاک می‌ریختند، کودکان بر پی وی می‌انگیختند تا بیهوده‌ها و ناصواب میگفتند. مؤمنان صحابه را یکان یکان می‌گرفتند و معذّب همی‌داشتند. رسول خدا از سر آن ضجرت و حیرت دعا کرد و از اللَّه تعالی بر ایشان عذاب خواست. ربّ العالمین از آن سؤال و دعای وی حکایت باز میکند که: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ درخواست میکند رسول ما صلّی اللَّه علیه و سلّم فرو گشاد عذاب بر این کافران، و فروگشاد عذاب بودنی است و افتادنی برین کافران هم در دنیا و هم در آخرت. در دنیا روز بدر ایشان را کشتند و در آن قلیب بدر بخواری افکندند، و در آخرت ایشان را عذاب کند روزی که اندازه آن پنجاه هزار سالست: اینست که ربّ العالمین گفت: فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ آن گه مصطفی را (ص) تسلّی داد و رنجوری و بر امر هم نهاد گفت: فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا یا محمد تو صبر میکن و خوش همی باش و دل بتنگ میار، اقتدا کن پیغمبران گذشته فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ. انبیا همه لباس صبر پوشیدند تا بمراد و مقصود رسیدند. صبر بود که یعقوب را بدست فرج و راحت از بیت الاحزان برون آورد که فَصَبْرٌ جَمِیلٌ. صبر بود که شراب شفا بر مذاق ایوب ریخت که إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً. صبر بود که ندای فدا بگوش اسماعیل رسانید سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ. صبرست که مؤمنان را از سرای بلوی بجنّت مأوی رساند و هر چه مقصودست حاصل کند و بگوش ایشان فرو خواند که: وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ علی الجملة شیرمردی باید، بزرگ همّتی، که در راه دین هر شربت که تلختر بود او را شیرین‌تر آید و هر راه که دورتر بود او را نزدیک‌تر آید، تا نام او در جریده صابران اثبات کنند. امروز او را منشور محبّت نویسند که: ان اللَّه یُحِبُّ الصَّابِرِینَ و فردا او را این خلعت دهند که: سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ.
یاد کن ای محمد آن روز که افتادنی بیفتد. قیامت را واقعه فرمود از زودی که بیفتد چون فرا دید آید. نه بینی که هر چه بیفتد زودتر از آن بزمین رسد که بنهند. همانست که جایی دیگر فرمود: وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ.
تا به کی افتم و تا چند بپا برخیزم؟ من که افتادنی ام چند زجا برخیزم؟
نردبان خلق این ما و منیست عاقبت زین نردبان افتادنیست
سَأَلَ سائِلٌ پرسید پرسنده‌ای بِعَذابٍ واقِعٍ (۱) از عذابی که بودنی است و افتادنی.
الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ قیامت و رستاخیز چه گوئیم که چیست، آن قیامت و آن رستاخیز حقّست و بودنی، راست است و افتادنی، هر کس برسد بآنچه سزای اوست و پاداش گیرد از نیک و بد که در جریده اوست. گفته‌اند که قیامت دواست: یکی امروز و یکی فردا. امروز مرگست که در خبر می‌آید من مات فقد قامت قیامته هر که بمرگ رسید قیامت او در رسید هر که این قیامت را یقین بود همیشه در هول و هراس مرگ بود، همواره از نهیب این قیامت سوخته و گداخته بود. پیوسته در برگ‌ راه و ساز آن سفر بود. بزرگان دین چنین گفته‌اند که: آدمی از دو بیرون نیست، یا بر مثال ستوری است در اصطبلی باز داشته، یا بر مثال مرغی در زندان قفص کرده آن بیچاره کو بر مثال ستورست، از مرگ میترسد و میلرزد، داند که ستور را چون از اصطبل بیرون بزند در بار کشند و آن جوانمرد که بر مثال مرغ است، پیوسته در انتظار مرگست زیرا که همه شادی و راحت مرغ از شکستن قفص بود چنانک آن جوانمرد گفت:
آخر افتادنی است در پیش، تو را ای عقل، بر این دار، [رسن] بازی چند؟
إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (۱) آن گه که بودنی ببود و افتادنی بیفتد.
اما غفلتی که از سعادت خیزد که آن را سهو خوانند که در راه نهند، آن خود نوعی دیگر باشد. سهو در راه مصطفی نهادند که «انّی لاأسهُو وَلکِنْ أُشهی» گفت: مرا سهو نیفتد، اما سهو در راه من نهادند تا ابوبکر- رضی اللّه عنه- گفت: «لَیْتَنی کُنْتُ ذلک السَهْو» گفت، ای کاشکی من این سهو بودمی که اگرچه سهو می‬خواند اما یقین جهانیان باشد. «حُبِّبَ إلیَّ مِندُنْیاکُمْ ثَلاثَةٌ» همین معنی دارد که اگر نماز و طیب و نسا را محبوب او نکردندی ذره‬ای در دنیاقرار نگرفتی. این محبت سه گانه را بند قالب او کردند تا شصت و اند سال زحمت خلق اختیار کرد؛ واگرنه، دنیا از کجا و او از کجا؟ و خلق از کجا و همت محمد از کجا؟! «مالی و للدنیا و ما للدنیا و مالی»! هرکسی را بمقامی بازداشته‬اند، و آن مقام را مقصود و قبلۀ او کرده‬اند. هر کسی را بدان راضی کرده؛ چون وقت «النّاس نِیامٌ فَإِذا ماتوا انْتَبَهُوا» بکار درآید و همه را از حقیقت خود آگاه کنند، آنگاه بدانند که جز بت هیچ نبوده‬اند و جز سودا و غفلتی و دورافتادنی نبوده است:
یاد کن ای محمد آن روز که دردمند در صور در آن نفخه آخر که قیامت بپای شود و صیحه رستاخیز و زلزله ساعت پدید آید، روزی که در آن شک نیست، وعده که در وی خلاف نیست. هر که ازو خبر دهد راست گوید، که در آن گفت وی دروغ نیست، بودنی که آن را مردّ نیست. افتادنی که درو گمان نیست و وقت وقوع آن جز بعلم اللَّه نیست.