اغنام
معنی کلمه اغنام در فرهنگ عمید
معنی کلمه اغنام در فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع غنم گوسپندان گوسفندها و بزها .
جملاتی از کاربرد کلمه اغنام
هر کجا حاشیهٔ مهدی عدل تو رسید کشتگان را دیت از گرگ بخواهند اغنام
فَسَقی لَهُما ای سقی موسی مواشیهما لاجلهما. ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ ای اعرض و جعل ظهره یلی ما کان یلیه وجهه. و الظّل ما لم یقع علیه شعاع الشّمس و قیل الی ظلّ شجرة و کانت هناک سمرة و قیل الی ظلّ جدار لا سقف له. فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ. قال ابن عباس ما سأله الّا کسرة من خبز، و لم یکن مع موسی شقّ تمرة انّما قال ذلک و خضرة البقل تتراءی فی بطنه من الهزال فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاءٍ. مفسران گفتند آن دختران زودتر بخانه بازگشتند آن روز. و پدر گفت چونست که امروز زودتر آمدید؟ گفتند وجدنا رجلا صالحا رحیما فسقی لنا اغنامنا، مردی پارسای مشفق مهربان بما رسید و گوسفندان ما را آب داد. پدر گفت چه سخن از وی شنیدید؟ گفتند از وی شنیدیم که میگفت: رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ شعیب گفت نیست او مگر مردی گرسنه محتاج طعام. آن گه دختر کهین را فرستاد تا او را بخواند نام وی صفورا هی الّتی تزوّجها موسی. اینست که ربّ العالمین گفت: فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاءٍ ای جاءته ماشیة مستحییة مستترة بکم درعها. قال الحسن فو اللّه ما کانت ولاجة و لا خرّاجة و لکنّها کانت من الخفرات اللاتی لا یحسن المشی بین ایدی الرّجال، و الکلام معهم. و روی عن بعض القرّاء الوقف علی تَمْشِی ثمّ ابتدا، فقال: عَلَی اسْتِحْیاءٍ قالت: إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ و ذلک لانّ الحیاء فی الکلام اکثر منه فی المشی و احسن.
ایا شبان رعیت که خلق چون اغنام بمرغزار خصیب تو را تعندو رغید
ز پنجه شانه گرگان همی شود دشوار چو موی کج شود از باد بر تن اغنام
چو گرگ حیلهگر اندر لباس چوپان شد شبان بگوی که تا چشم پوشد از اغنام
بعهد عدل تو کز کحل حزم همچو غزال بخون گرگ سیاه است دیده اغنام
کشتگان را ز گرگ بستاند دیت اندر حمایتش اغنام
با پوزه بند باس تو گرگان بوالفضول گیرند پیشوائی اغنام چون نهاز
بعهد مملکتش پشّه حامی طغرل بدور معدلتش گرگ راعی اغنام
و تنّین پیدانه. موسی رنجه شده بود خواب بر وی افتاد، گوسفندان بچرا بگذاشت و خود بخفت. آن ساعت که موسی در خواب بود تنّین آهنگ ایشان کرد عصا از جای خود برخاست و با تنّین در حرب شد تنّین را همی زد تا او را بکشت و آمد با جنب موسی و بیفتاد خون آلود. موسی از خواب در آمد عصا را دید خون آلود و تنّین کشته شاد گشت و خدای را عزّ و جلّ سپاس داری کرد دانست که در آن عصا تعبیههاست و قدرتها. پیش شعیب آمد و قصه تنّین با وی گفت. شعیب شاد گشت و گفت این موسی را ناچار دولتی در راه است و درین عصا تعبیهای، و عن قریب پیدا شود. پس شعیب خواست که با موسی اکرام کند از بهر دامادی وی او را صلتی دهد گفت امسال گوسفندان هر چه زایند، و بچهها نه بر شبه مادران باشند که برنگی دیگر آیند، بتو دهم موسی را در خواب وحی نمودند که اضرب بعصاک الماء الّذی فی مستقی الاغنام. عصا بر آن آب زن که گوسفندان میخورند. موسی عصا بر آب زد گوسفندان همه بچه چنان آوردند که از موسی پذیرفته بود بر آن رنگ که گفته بود. فعلم شعیب انّ ذلک رزق ساقه اللَّه الی موسی و امرأته فوفی له بشرطه و سلّم الیه الاغنام.