اعیانی

معنی کلمه اعیانی در لغت نامه دهخدا

اعیانی. [ اَ ] ( ص نسبی ) منسوب به عین. در تداول حقوقی بنا و ساختمان را گویند. مقابل عرصه. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- اعیانی خانه ؛ بناهای خانه. ( ناظم الاطباء ).
|| منسوب و متعلق به اعیان. ( ناظم الاطباء ).
|| آنکه در مادر و پدر شریک باشند و اخیانی بالفتح و سکون خای معجمه بمعنی برادرانی که پدر هریک علیحده و مادر واحد باشد. و علایی بالفتح برادرانی که مادر هریک علیحده و پدرواحد باشد. ( آنندراج ).
- برادر اعیانی ؛ برادر ابی و امی. ( از یادداشت مؤلف ). از بنوالاعیان آید بمعنی برادران صلبی و بطنی ، پدر و مادری تنی. ( یادداشت مؤلف ). برادر رحمی. ( ناظم الاطباء ): جلال الدین عبدالرحیم صدر برادر اعیانی مولانا شهاب الدین. ( حبیب السیر ج 2 ص 213 ).

معنی کلمه اعیانی در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه مربوط به ( اعیان ) باشد . ۲ - آنچه مربوط به بنا و ساختمان باشد مقابل ارض . یا برادر اعیانی . برادری که در پدر و مادر با شخص شریک باشد
نام دردی که صاحبش از حرکت ایذای یابد

جملاتی از کاربرد کلمه اعیانی

کف اتاق‌ها را معمولاً با قشری از گچ می پوشاندند ولی در خانه‌های اعیانی کف پوشها چوبی است و در خانه‌های معمولی بر روی کف گچین آن انواع حصیر، با ابعاد مشخص پهن می‌کرده‌اند.
دگر هم بر حقیقتهای اعیان بصورتهای اعیانی پس از آن
در قرن چهارم هجری گور شهری غنی و آباد بود با اقلیم معتدل، آب فراوان و بوستان‌ها و گلستان‌های بسیار. چنان‌که باغ‌های میوه و خانه‌های اعیانی، حومه شهر را تا شعاع یک فرسنگ فرا گرفته بود.
نظام کار عالم ار بدانست که نیکان راعیانی در عیانست
مالک زمین گاه لقب "لرد" را دارد که می‌تواند یا به صورت فردی، یا آنگونه که در اکثر قریب به اتفاق موارد هست ملیت اشراف یا بورژوازی، یا یک شخص حقوقی یا وابسته به دیر، یا یک کلیسای جامع یا حتی در مناصب نظامی باشد.قدرت ارباب از طریق واسطه های مختلف اعمال می شد. مهمترین آنها نمایندگان حکومتی بودند. حاکم نیز می‌تواند ارباب باشد؛ سلطنتهایی که وی در اختیار دارد قلمرو سلطنتی را تشکیل می‌دهند لقب ارباب نیز خصوصاً در دوران معاصر به افراد اعطا می‌شود. اعیانی که برای همه نیست این «ارباب ها» را گاه با کلمات دیگری نیز می‌نامند که نباید با کلمات زمان قرون وسطی اشتباه گرفته شود.
درباری ننگین و گدا و متملق اعیانی‌، بدفطرت و دزد و دغل و غی
راوی داستان که ناظم مدرسه و مدیر نمایشگاه نقاشی است، کنجکاو است که رازِ این چشمان را دریابد. تلاش می‌کند تا مدل آن تابلو را بیابد و دربارهٔ آن از استاد بپرسد. پس از چند سال، ناظم مُدل را پیدا می‌کند که فرنگیس نام دارد؛ در خانهٔ اعیانی فرنگیس، با او به گفتگو می‌نشیند.
بناهای قدیمی و تاریخی این روستا دارای سقف مسطح چوبی و خانه‌های اعیانی آن دارای اجزای مختلف خانه‌های ایرانی شامل هشتی و در ورودی زیباست که در حال حاضر فقط چند مورد در با تزئینات گل‌میخ و کوبه‌های زنانه و مردانه از آن باقی‌مانده‌است. هم‌اکنون روستای امامه بسیار وسیع شده و در اکثر باغ‌های اطراف آن خانه‌های جدید ویلایی احداث شده‌است که هیچ هماهنگی با معماری گذشته این منطقه ندارد.متاسفانه همانند بیشتر منطقه های اصیل شمیرانات، غیربومیان سودجو و بی ملاحظه دست به تخریب بافت و طبیعت این روستا نیز زده اند.
نبود آنجا ظهور اعیانی نه به علمی و نه به وجدانی
و اما حیوانات را که تحصیل می کنند یا به جهت خدمتکاری و کار فرمودن است، چون اسب و استر و کنیزان و غلامان یا از برای لذت بردن از آنها، چون سراری [کنیزان] و زنان یا به جهت قوت و یاری جستن از آنها، چون اولاد و برادران یا از برای تسخیر دلهای ایشان و تسلط بر آنها و اینها اعیانی هستند که دنیا عبارت از آنها است و خداوند عالم همه آنها را در این آیه مبارکه جمع فرموده که «زُیِّن للناس حبُّ الشَّهوات من النِّساء و البنین والقناطیر المقنطرة من الذَّهب والفضَّة والخیل المسوَّمةِ والانعام والحَرث ذلک متاع الحیوة الدُّنیا» یعنی «زینت داده شده است از برای مردم، دوستی و مشتهیات نفسانیه، از زنان و فرزندان و «قنطارها» از طلا و نقره و اسبان چرنده و چارپایان و زرع، اینها متاع زندگانی دنیا هستند» و محبت جمیع اینها از رذایل قوه شهویه است، مگر محبت تسخیر قلوب و تسلط، که از متعلقات قوه غضبیه است.
عناصر قلعه عبارت‌اند از بازار، حاکم نشین، خانه‌های اعیانی، چهار انبار، آتشکده و محله‌های عامه نشین. این قلعه بخش عامه‌نشین و اعیان‌نشین دارد و فضاهای معماری مورد نیاز مردم مانند مکتب خانه و ساختمان قرنطینه در آن دیده می‌شود. مصالح کلی آن خشت خام است و در برابر سلاح‌های زمانه خود نسبتاً مقاوم است.
تا نمودی از مستی ترک عقل و افسانه عالم دگر دیدی از جهان اعیانی
قدیم لا زمان آید نه در اندیشه حادث که در جزو زمانی شد عیان از غیب اعیانی
ز گنج ذات اعیانی در آفاق بمعنی اوفتادی در جهان طاق
چو باشد شفع را اندر تمکن ز اسمائی و اعیانی تعین
رسد امداد هستی هر دم از وی بمعد و مات اعیانی پیاپی