اعیان

معنی کلمه اعیان در لغت نامه دهخدا

اعیان. [ اِ ] ( ع مص ) بچشمه رسیدن درکندن چاه. ( تاج المصادر بیهقی ). سوراخ کردن چشمه آب را، و نقب زدن در قنات. ( ناظم الاطباء ). حفر کردن تا بچشمه رسیدن : حفرت حتی اعینت ؛ ای بلغت العیون. مااعینه ؛ ای ما اشد اصابته بالعین. ( از اقرب الموارد ).
اعیان. [ اَ ] ( ع اِ، ص ) ج ِ عَین. بزرگان. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( مؤیدالفضلاء ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ِ عَین ، بمعنی شریف و گرامی قوم. ( منتهی الارب ). اشراف. ( دستورالعلماء ). مأخوذ از تازی ، مردمان بزرگ و شریف و اصیل و پاک نژاد که بکیت و یا بکیتا نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). شرفاء. ( یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به عین شود : همه ارکان و اعیان دولت وی را بپسندند بدان راستی و امانت که کرد. ( تاریخ بیهقی ). و نزدیک بود که خللی افتادی جامه دار را اما خود پیش رفت و بانگ بر لشکر زد و مبارزان و اعیان یاری دادند. ( تاریخ بیهقی ص 244 ). سلطان در نهان نامه ها می فرمود سوی اعیان که موکلان او بودند که نیک احتیاط باید کرد در نگاهداشت یوسف. ( تاریخ بیهقی ص 250 ).این اعیان و مقدمان را بر مقدار محل و مراتب بباید داشت که پدریان و از آن ما اند. ( تاریخ بیهقی ص 283 ). بر اثر سلطان خواجه بزرگ و خواجگان و اعیان درگاه. ( تاریخ بیهقی ص 292 ).
نه در صدد عیون اعمالم
نه از عدد وجوه اعیانم.مسعودسعد.اما غرض این بود که حکمت همیشه عزیز بوده است خاصه بنزدیک ملوک و اعیان. ( کلیله و دمنه ).
مصطفی ساکن خاک و من و تو در غم خسف
این چه نقل است کز اعیان به خراسان یابم.خاقانی.اعیان و اقارب و زبده مواکب خویش را بخدمت برسالت سلطان فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 293 ). و اعیان این مملکت بدیدار او مفتقرند و جواب این حروف را منتظر. ( گلستان ). فکیف در نظر اعیان خداوندی عز نصره که مجمعاهل دلست. ( گلستان ).
- اعیان حضرت ؛ بزرگان و اشراف پایتخت. اشراف حاضر در دربار : اعیان حضرت حق وی بتمامی بگزارند. ( تاریخ بیهقی ص 410 ). چون بخانه فرود آمد همه اولیاءحشم و اعیان حضرت به تهنیت وی رفتند. ( تاریخ بیهقی ص 381 ). اعیان حضرت و لشکر و مقدمان حقی گزاردند نیکو. ( تاریخ بیهقی ص 342 ). ارکان دولت و اعیان حضرت وصیت ملک بجای آوردند. ( گلستان ). و ارکان دولت و اعیان حضرت و زورآوران اقالیم جمع آمدند. ( گلستان ).

معنی کلمه اعیان در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ عین . ۱ - بزرگان . ۲ - اشراف . ۳ - بناها، ساختمان ها، مصالح ساختمانی .

معنی کلمه اعیان در فرهنگ عمید

۱. ثروتمندان، اشراف، بزرگان.
۲. [عامیانه] کسی که اخلاقی مانند اشراف و بزرگان دارد.
۳. ‹اعیانی› بناها، ساختمان ها.
۴. ‹اعیانی› مصالح ساختمان از قبیل سنگ، آجر، چوب، آهن، در، پنجره، و امثال آن ها.
۵. [قدیمی] = عین۱

معنی کلمه اعیان در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع عین . ۱ - بزرگان بزرگواران . ۲ - اشراف . ۳ - موجودات خارجی اعم از جواهر و اعراض . ۴ - اموال غیر منقول زمین مقابل عرصه . ۵ - خانه و بناهای پیرامون آن ( مانند طویله انبار و غیره ) و همچنین درختان واقع در یک قطعه زمین مقابل زمین ارض .
نام موضعی است

معنی کلمه اعیان در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:اشراف

معنی کلمه اعیان در ویکی واژه

جِ عین.
بزرگان.
اشراف.
بناها، ساختمان‌ها، مصالح ساختمانی.

جملاتی از کاربرد کلمه اعیان

او در اعیان ثابت و اعیان در او هست این آئینه را یک پشت و رو
و مرا که بو الفضلم خادمی خاص با دو غلام بحیله‌ها از جوی بگذرانیدند و خود بتاختند و برفتند و من تنها ماندم، تاختم با دیگران تا بلب حوض رسیدیم، یافتم امیر را آنجا فرود آمده‌ و اعیان و مقدّمان روی بدانجا نهاده و دیگران همی آمدند. و مرا گمان افتاد که مگر اینجا ثبات خواهد کرد و لشکر را ضبط کرد، و خود ازین بگذشته‌ بود و کار رفتن میساختند و علامتها فرومیگشادند، و آنرا میماندند تا کسانی از اعیان که رسیدنی‌ است در رسند. و تا نماز پیشین روزگار گرفت و افواج ترکمانان پیدا آمد که اندیشیدند که مگر آنجا مقام بدان کرده است تا معاودتی کند . امیر، رضی اللّه عنه، برنشست با برادر و فرزند و جمله اعیان و مذکوران‌ و منظوران‌ و گرم براند، چنانکه بسیار کس بماند و راه حصار گرفت و دو مرد غرجستانی‌ بدرقه گرفت‌ . و ترکمانان بر اثر میآمدند و فوجی نمایشی میکردند و دیگران در غارت بنه‌ها مشغول.
از این جوهر نظر کن جوهر ماه که میتابد ز اعیان بهر او ماه
بمردم تا شدم اعیان در اینجا نمودم خویش را جانان در اینجا
در زمان او یک دستگاه منظم اداری در کشور به وجود آمد که تمرکز امور را ممکن می‌ساخت و ظاهراً تا حدی نیز از نظام رایج در مصر که داریوش در جوانی و در ضمن اقامت سه سالهٔ خود در آنجا با آن آشنا شده بود، الهام می‌گرفت چون نجبا و اعیان پارسی و مادی که غالباً روحیهٔ نظامی داشتند، به کارهای دبیری تن درنمی‌دادند، این کار به دست اقوام تابع افتاد و اقوام ایلامی که درین امور سررشته را به دست گرفتند، زبان ایلامی را در قلمرو هخامنشیها زبان دیوانی و اداری کشور کردند. داریوش در طول ۳۶ سال پادشاهی خود، اقداماتی به شرح ذیل انجام داد.
بصره با اینکه شهری غیرشیعی است اما چند نفر از پیروان باقر را در خود داشت. از جمله محمد بن مروان بصری،[یادداشت ۲۲] اسماعیل بن فضل هاشمی،[یادداشت ۲۳] و مالک بن اعیان جُهَنی.[یادداشت ۲۴] یاران مکی باقر را معدودی از رجال معروف از جمله معروف بن خَرَّبوذ و اَبان بن مَیْمون قَدّاح را تشکیل می‌دادند.
* با لطفی و اعیان و عندلیبی - حریم یار
گر از اعیان خبرداری فنا باش که رویت چون نمود اینجای نقاش
احمد پاشا جزار (زاده ۱۷۳۴م- مرگ ۱۸۰۴م) که به احمد بوسنیایی معروف است حاکم منطقه لبنان و فلسطین در نیمه دوم قرن هجده و ابتدای قرن ۱۹ میلادی بود. وی بیش از سی سال بر سواحل شام حکومت کرد و با شیعیان سر ستیز داشت و بسیاری از عالمان شیعه را کشت یا تبعید کرد. سید محسن امین در اعیان الشیعه و جعفر المهاجر در کتاب جبل عامل نمونه‌های بسیاری از اقدامات منفی وی را یاد کرده‌اند.
منت بینم ز من خود درگذشتی حقیقت راه اعیان در نوشتی
مسئله دیگر در آن سالها وجود مشکلات مالی در نهاد سلطنت بود و ثروت فراوان کلیسا، برخلاف ضعف سیاسی آن، مصادره اموال کلیسا را وسوسه انگیز و امکان‌پذیر می‌ساخت. تصرف ثروت راهبان بی‌سابقه نبود. قبلاً در سالهای ۱۲۹۵، ۱۳۳۷ و ۱۳۶۹ اتفاق افتاده بود. مالکیت یک پنجم تا یک سوم کل زمین‌ها در انگلستان در اختیار کلیسا بود. کرامول متوجه شد که می‌تواند با فروختن مقدار زیادی از زمین‌های کلیسا، اعیان و اشراف را به نهاد سلطنت پیوند دهد، با این حربه هر گونه بازگشت به دوران پیش از قدرتمند شدن نهاد سلطنت باعث ناراحتی بسیاری از قدرتمندان خواهد شد.
امیر، رضی اللّه عنه، بدین نامه‌ها که رسید سخت قوی‌دل شد و مجلس کرد و اعیان قوم خویش را بخواند و این حالها با ایشان بازراند و گفت: کارها برین جمله شد، تدبیر چیست؟ گفتند: رأی درست آن باشد که خداوند بیند. گفت: اگر ما دل درین دیار بندیم، کار دشوار شود و چندین ولایت بشمشیر گرفته‌ایم و سخت با نام است، آخر فرع است و دل در فرع بستن و اصل را بجای ماندن محال‌ است و ما را صواب آن می‌نماید که بتعجیل سوی نشابور و هراة رانیم و قصد اصل کنیم و اگر چنین که نبشته‌اند بی‌جنگی این کار یکرویه گردد و بتخت ملک رسیم و منازعی‌ نماند، باز تدبیر این نواحی بتوان کرد. گفتند: رأی درست‌تر این است که خداوند دیده است، هر چه از اینجا زودتر رود صواب‌تر. گفت: ناچار اینجا شحنه‌یی‌ باید گماشت، کدام کس را گماریم و چند سوار؟ گفتند: خداوند کدام بنده را اختیار کند؟
ظافِر حَدّاد (؟-۱۱۵۴م) (نسب کامل: ابومنصور ظافر بن قاسم بن منصور بن عبدالله بن خلف) فقیه و شاعر عربی مصری بود. از آنجا که پیش از شاعری، آهنگر بود، به حداد شهرت یافت. نزد حاکمان و اعیان نفوذ پیدا کرد و آنان را مدح نمود، مانند أفضل بن بدر جمالی و طلائع بن رزیک. همچنین با امیه بن عبدالعزیز اندلسی دوستی داشت. درگذشت او در نوامبر ۱۱۵۴م/ محرم ۵۲۹ق روی داد. دیوان اشعار او شامل مدایح، مراثی و مقطعات است.
شهری شدن قصه‌هایی که در قاهره پرداخته شده‌اند حکایاتی مشتمل بر ماجراجویی‌های قهرمانان و قصه‌های هزل‌آمیز و هجوآلود و صحنه‌هایی از زندگی اعیان خوش ذوق و ظریف و گوشه‌هایی از معاش سوداگران و پیشه وران، تقریباً به‌طور کامل، جانشین وهمناکی قصه‌های کهن می‌شوند. قصه‌های جوذر صیاد از جمله قصه‌های این دوره است.
تو دیده باز گشا، تا جمال جان بینی که نیست خالی ازو هیچ ذره از اعیان
مکانت روشن و اعیان تو بودی در این نقش فنا دائم تو بودی
مسمّا فاتح و اعیان خزائن بود هر یک ز اسما همچو مفتاح
ابراهیم خان دست از حصاری بود کشید و به قلعه‌ای رفیع پناه برد. قلعه توسط سربازان الله وردی خان در حال سقوط بود و ابراهیم خان قدرت مدافعه در خود ندید و از تمرد پشیمان شد و امان خواست. الله وردی خان وی را امان داد و او همراه جمعی از معاریف و اعیان لار به نزد الله وردی خان آمدند. الله وردی خان نیز وی را با احترام پذیرفت و به عنوان مهمان نزد خود نگاه داشت، اما تعدادی از لاریان که عاملین اصلی فتنه بودند به قتل رسیدند.
در منبع دیگری به نویسندگی احمدرضا خضری، بر این عقیده است که ابومسلم زاده اصفهان است ولی در کوفه رشد کرد و بعد در زندان امویان با داعیان عباسی آشنا شد و به این دعوت پیوست و سپس توسط ابراهیم نامش به عبدالرحمن و کنیه اش به ابومسلم تغییر یافت.
بنا بر روایت‌های تاریخی، بعد از ابوهاشم، امامت به محمد بن علی رسید و در این زمان داعیان کیسانی، از قبل در خراسان بودند و در مناطق مختلف فعالیت می‌کردند؛ اما آنان به‌طور پنهانی به عباسیان پیوستند و این روایت به این نکته اشاره می‌کند که عباسیان، خودشان این سازمان را پی ریزی نکردند؛ بلکه توانستند رهبری بخشی از این داعیان عباسی را به دست بگیرند. این داعیان کیسانی از از خراسان تا شام به‌طور یکپارچه به دعوتگران عباسی تبدیل شدند و دارای نقش معین و وظایف منظم بودند ولی این داعیان یا عرب و با گرایش‌های مختلف از جمله خرمی و.. به این وظایف عمل می‌کردند.