معنی کلمه اعلام در لغت نامه دهخدا
تا چون بخندد بهار خرم
از لاله بینی بر کوه اعلام.فرخی.ابطال جهانگیر درآیند به ابطال
اعلام صف آرای درآرند به اعلام.مسعودسعد.حافظ اعلام شرع ، ناصر دین رسول
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا.خاقانی.یک اسبه در دو ساعت گیرد سه بعد عالم
چون از سپهر چارم اعلام مهر انور.خاقانی.رایات سلطان و اعلام ایمان در علو و رفعت بثریا رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 258 ). - اعلام نصرت فرجام ؛ درفشهایی که نصرت و ظفر همیشه با آنها همراه است. ( ناظم الاطباء ).
|| کوه دراز یا عام است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) :
ابطال جهانگیر درآیند به ابطال
اعلام صف آرای درآرند به اعلام.مسعودسعد. || مشاهیر و بزرگان : جمعی دیگر از اعلام براعت و احداث صناعت در عداد کتاب و حساب منتظم بودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 257 ). نیت غزری دیگر محقق کرد که اعلام اسلام بدان مرتفع گردد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 273 ).
- علمای اعلام ؛ عالمان بزرگ و مشهور.
|| نشانهای لشکریان و اسمهای مردم و نامهای شهر و بمعنی کوهها. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). ج ِ عَلَم ، بمعنی شکافی است در لب پائین یا بطرفی از آن و نشانی که در راه برای شناختن برپا سازند و نشان و کوه دراز و یا مطلق کوه و نشان جامه و نگار و روگاه آن و مهتر قوم و نامی که مرد به وی معروف باشد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ِ عَلَم ، نام و نشان. ( مؤید الفضلاء ). ورجوع به عَلَم شود. || از اعلام است مر عربان را. ( از منتهی الارب ).
اعلام. [ اِ ] ( ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن. ( آنندراج ). آگاه گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیله باء نیز متعدی شود. یقال : اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: «اعلم » و «علم » در اصل بیک معنی است جز آنکه اعلام به اخبار دادن سریع اختصاص یافته و تعلیم به آگاهانیدن مکرر و فراوان بنحوی که در ذهن متعلم اثر بر جای گذارد اختصاص یافته است. ( از اقرب الموارد ). خبر دادن و آگاه کردن. ( از منتخب از غیاث اللغات ). بیاگاهانیدن. ( تاج المصادربیهقی ) : چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود. ( کلیله و دمنه ). و عقل مرد را به هشت خصلت بتوان شناخت... هشتم در محافل خاموشی را شعار ساختن و از اعلام چیزی که نپرسند و اظهار آنچه بندامت کشد احتراز واجب و لازم شمردن. ( کلیله و دمنه ). || ( اِمص ) اِخبار و آگاه کردگی و اعلان. ( ناظم الاطباء ).