اعزه

معنی کلمه اعزه در لغت نامه دهخدا

( اعزة ) اعزة. [ اَ ع ِزْ زَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عَزیز، بمعنی ارجمند و کمیاب و ناموجود.( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ج ِ عَزیز. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). بزرگوارشدگان. ( مقدمه لغت میرسیدشریف جرجانی ص 2 ). بزرگواران و عزیزان است. ( غیاث اللغات ). || غالب شوندگان. || دوست داشته شدگان. ( مقدمه میرسیدشریف جرجانی ص 2 ).

معنی کلمه اعزه در فرهنگ معین

(اَ عِ زِّ ) [ ع . اعزة ] (ص . ) جِ عزیز، ارجمندان ، گرانمایگان ، بزرگواران .

معنی کلمه اعزه در فرهنگ عمید

= عزیز

معنی کلمه اعزه در فرهنگ فارسی

( صفت ) جمع عزیز ارجمندان گرانمایگان بزرگواران عزیزان .

معنی کلمه اعزه در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَعِزَّة: عزیزان
ریشه کلمه:
عزز (۱۱۹ بار)

معنی کلمه اعزه در ویکی واژه

اعزة
جِ عزیز؛ ارجمندان، گرانمایگان، بزرگواران.

جملاتی از کاربرد کلمه اعزه

«وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ» حکم کرد بر آن که خواست بآنچه خواست، حکمی بی‌مثل و قضایی بی‌جور که همه اعزه طریقت را از خوف این مقام زهره‌ها آب گشت، و جگرها خون شد و دلها بسوخت از نهیب این حکم که: «انّ الرّجل لیعمل بعمل اهل الجنّة و هو عند اللَّه من اهل النّار، و انّ الرّجل لیعمل بعمل اهل النّار و هو عند اللَّه من اهل الجنّة» سابقه‌ای رانده چنان که خود دانسته، عاقبتی نهاده چنان که خود خواسته: قوم طلبوه فخذلهم، و قوم هربوا منه فادرکهم، قومی شب و روز در ریاضت و مجاهدت گذاشته: و الطلب ردّ و الطریق سدّ، در گوش ایشان فرو خوانده.
اما حکایت کرد مرا استاد من الشیخ الامام ابوجعفر بن محمد ابی سعد المعروف به صرخ (؟) از الشیخ الامام محمد بن عقیل القزوینی از امیر فخر الدوله باکالیجار البویی که یکی را از اعزهٔ آل بویه مالیخولیا پدید آمد و او را در این علت چنان صورت بست که او گاوی شده است. همه روز بانگ همی‌کرد و این و آن را همی‌گفت که:
اعزه الله من اعضا و عزته بفیلق مابها للدهر من قبیل
شیر بتواضع آن مرد در آمد، و او را نرنجانید. بعد از آن وی را در میان بوستان دیدند، شادان و إ تماشاکنان، و آن در اندرون هم چنان استوار برگرفته. هارون را از حال وی خبر کردند. او را بخواند، گفت: «من اخرجک من البیت؟» ترا از آن اندرون که بیرون آورد؟ جواب داد: آن کس که مرا ببستان فرو آورد! گفت: ترا که ببستان فرو آورد؟ گفت: آن کس که مرا از خانه بدر آورد! هارون بفرمود: تا او را بعزّ و ناز بر نشاندند، و گرد شهر بر آوردند، و منادی در پیش داشته و میگوید: ألا ان هارون الرشید اراد أن یذل عبدا اعزه اللَّه فلم یقدر.
نفلق هاما من رجال اعزه علینا و هم کانوا اعق واظلما
و کندی رحمه الله در کتاب دفع الاحزان گوید: « دلیل برانکه حزن حالتی است که مردم آن را به سوء اختیار خویش به خود جذب می کند و از امور طبیعی خارج است آنست که فاقد هر مرغوبی و خائب هر مطلوبی اگر به نظر حکمت در اسباب آن حزن تأمل کند، و به کسانی که از آن مطلوب یا مرغوب محروم باشند و بدان حرمان قانع و راضی، اعتبار گیرد او را روشن شود که حزن نه ضروری بود و نه طبیعی، و جاذب و کاسب آن هراینه با حالت طبیعی معاودت کند و سکون و سلوت یابد. و ما مشاهده کرده ایم جماعتی را که به مصیبت اولاد و اعزه و اصدقا مبتلا شدند و احزان و همومی مجاوز از حد اعتدال بر ایشان طاری شد، و بعد از انقضای کمتر مدتی با سر ضحک و مسرت و فرح و غبطت آمدند و بکلی آن را فراموش کردند، و همچنین کسانی که به فقد مال و ملک و دیگر مقتنیات روزی چند به اصناف غم و اندیشه ناخوش عیش بودند پس وحشت ایشان به انس و تسلی بدل گشت. » و آنچه امیرالمؤمنین علی، رضی الله عنه، فرموده است: أصبر صبر الا کارم و الا تسل سلو البهائم هم منبی است از این معنی.
و چون در اینها تأمل نمودی، دیده بگشا و در احوال مردمان کن و ببین: در سیرت و طریقه اعاظم افراد بنی آدم، و اعزه مخلوقات عالم، از پیغمبران مرسل و اولیای کمل و محرمان حرم عزت، و باریافتگان حرم خلوت قرب رب العزه، که چگونه به قلیلی از دنیا اکتفا نمودند و به قناعت گذرانیدند، و زاید از قدر ضرورت را نگاه نداشتند.
ز من اعزه چو تاریخ فوت او جستند به عون هم نفسان سکه‌دار گشت این زر
حدیث: روی عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه انه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: «من خرج من ذل المعاصی الی عز التقوی اغناه الله بلامال و اعزه بلاعشیرة و من رضی من الله بالیسیر من الرزق رضی الله عنه بالقلیل من العمل».
فدای وجودت، دیروز سرکار شاهرخ خان را ملاقات کردم از شوق و محبت سرکار نسبت به ایشان داستان ها گذشت، ایشان نیز از میل و رغبت دیدار حضرت تفصیلات سرودند، در خاتمت گفت و گزار فرمود، که من همواره طالب خدمت و خریدار صحبت ایشانم، روز جنجال مردم مجال معاشرت و فراغ مصاحبت نخواهد داد. چون شب ... لباس کرد خرگاه افق پرده سام افکند . روز ملاقات است، شب نیز برخی اعزه بی جهت و حضور ایشان مکروه خاطر نواب است بدون رضای من می مانند، و بعضی شب ها شاهزادگان و غیره به ضیافتم می خوانند. اولی آن است که هر شب سرکار نواب دولت شهود ارزانی خواهند داشت، اعلامی شود که هم وعده گیران را جواب دهم، هم عزیزان بی جهت را مجاب سازم. هر شب رای شریف به دعوت شاهرخی قرار می گیرد بر نگار آگاهش فردا شب یا شب دیگر هر هنگام مشخص فرمایند من آماده ام و ایستاده.