معنی کلمه اعراب در لغت نامه دهخدا
اعراب. [ اِ ] ( ع مص ) آشکارا کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). واضح و روشن گردانیدن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). آشکارا و روشن ساختن. ( از اقرب الموارد ). || اصلاح کردن. || پیدا گفتن سخن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). نیکو ساختن و پیدا گفتن کلام و لحن نکردن در آن. ( از اقرب الموارد ). || تاختن اسب و تیز کردن آن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . راندن اسب و حاضر ساختن آن. و فی التاج : اعرب علی فرسه ؛ اذا اجراه. ( از اقرب الموارد ). || بشنیدن آواز شناختن اسب را از عربی و هجین و مهارت در آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بشنیدن شیهه اسب شناختن اسب عربی را از هجین. ( از اقرب الموارد ). || صاحب اسبان تازی شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). صاحب اسبان یا شتران عربی شدن یا کسب کردن آنها را و خود صاحب آنها را «معرب » گویند. ( از اقرب الموارد ). خداوندستور تازی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || درست کردن کلام را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). لحن نداشتن در کلام. ( از اقرب الموارد ). سخن به اعراب گفتن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || فرزند برنگ عرب شدن مرد را، یستعمل مجهولاً. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). فرزند مرد برنگ عرب شدن. ( ناظم الاطباء ). دارای فرزند برنگ عرب شدن. ( ازاقرب الموارد ). خداوند فرزند عربی گون شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بیعانه دادن. ( آنندراج ). بیعانه دادن خریدار. ( از اقرب الموارد ). ربون دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بیان کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || زشت گفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فحش و سخن زشت گفتن. ( از اقرب الموارد ). فحش گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || بازداشتن از زشت گفتن. از اضداد است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بازداشتن از فحش و سخن زشت گفتن کسی را. از لغات اضداد است. ( از اقرب الموارد ). || نکاح یا تعریض بنکاح نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نکاح. ( لسان العرب از ذیل اقرب الموارد ). || نکاح کردن با زن عروب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تزویج کردن باعروب ( زن صاحب جمال ). ( از اقرب الموارد ). || سخن عجمی را عربی گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). معرب ساختن کلمه عربی را. ( از اقرب الموارد ). با تازی کردن سخن پارسی. ( تاج المصادر بیهقی ). عربی کردن لفظی ، چنانکه : ضحاک اعراب ده آک است. ( یادداشت بخط مؤلف ). || حاجت را آشکارا کردن. بدین معنی به حرف «عن » متعدی شود. یقال : اعرب عن حاجته ؛ ابان عنها. || حجت خود را آشکار و بدون تقیه گفتن. کقوله : «تأولها منا تقی و معرب »؛ ای المفصح بالتفضیل و الساکت عنها. || یک بار یک روز در میان آب دادن و یک بار سه روز در میان آب دادن ، آنگاه یکسان ساختن آنرا. ( از اقرب الموارد ). || بیان کردن حرکات اواخر کلمات عرب ، چرا که واضح میکند معانی مقتضیه را یا آنکه دور می کند فساد التباس را به این معنی مأخوذ است از عَربَت ْ معدتُه ؛ اذا فسدت. پس بر این تقدیر همزه باب افعال برای سلب باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بیان کردن اعراب کلمه و آشکار ساختن آن. و برخی گفته اند: همزه افعال برای سلب است یعنی برطرف ساختن ابهام از کلمه. ( از اقرب الموارد ). در اصطلاح ، تغییر آخر کلمه بر اثر اختلاف عوامل در لفظ یا در تقدیر باشد. ( از تعریفات جرجانی ). مقابل بنا. حرکات دادن بحروف. ( یادداشت بخط مؤلف ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: نزد نحویان بقول ابن صاحب چیزی است که تغییر یابد آخر کلمه معرب بسبب آن ، و مراد از چیز اعم از اینکه موصول یا موصوف باشد حرکت یا حروف است. یعنی متصف شدن آخرکلمه بچیزی که پیش از آن نبود. بنابراین اختلاف آخر کلمه در ترکیب کلام اعراب نیست و حرکت کلمات در حال انفراد اعراب است. و از قید «آخر کلمه » در تعریف تغییر حرکت وسط کلمات از آن خارج گردد که آن نیز اعراب محسوب نیست. و همچنین حرکت آخر کلمه اگر از جهت اعراب نبود بلکه از جهت تناسب با حرف کلمه باشد، چنانکه در «غلامی » اعراب محسوب نیست جز بر مذهب ابن الحاجب. و نیز تنوین اعراب محسوب نیست ، زیرا به آخر کلمه وارد نگردد بلکه به حرکت ملحق شود. اما تغییر حروف اعراب در جمع سالم و تثنیه هرچند بظاهر در آخر کلمه نیست وحرف آخر آن دو «نون » باشد که معرض تغییر نیست لیکن بواقع «نون » در مثل «مسلمان » و «مسلمون » بجای تنوین در مفرد باشد و به همین جهت در حال اضافه حذف گردد وحرف آخر آن دو «الف » و «واو» هستند که از حروف اعراب محسوبند و همچنان که تنوین عارض است حروف آخر کلمه را یعنی نون تثنیه و جمع نیز که بجای تنوین در مفرداست همان حکم را دارد. بنابراین اعراب نزد ابن حاجب چیزی است که تغییر حرف آخر کلمه بسبب آن روی میدهد ( حرکات و حروف اعراب ). اما نزد دیگران اعراب نفس تغییر و یا اختلافی است که در آخر کلمه روی میدهد و بدین جهت اعراب را چنین تعریف کرده اند: اعراب اختلاف آخر کلمه است بحسب عوامل مختلف. مؤید این قول بناء مقابل اعراب است که به اتفاق قول عبارت است از عدم اختلاف و کلمه بناء بر حرکات اطلاق نمی شود، بنابراین حرکات در مبنی ما به البناء است و در اعراب نیز حرکات چیزی است که اعراب به آنها تحقق یابد نه اینکه خود آنهااعراب باشند. مؤید قول اول ( آن که اعراب خود حرکات یا حروف باشند ) اینکه اعراب برای رساندن معانی مختلف وضع شده است ، بنابر این آن چیز که اختلاف به آن ظاهر می شود سزاوارتر است برای این معنی ، زیرا امری واضح و متحقق است بخلاف نفس اختلاف که امری معنوی و اعتباری است. در هر حال اعراب را تقسیماتی است بدین شرح :