اعتزال
معنی کلمه اعتزال در فرهنگ معین
معنی کلمه اعتزال در فرهنگ عمید
۲. کناره گیری کردن، به یک سو شدن، گوشه گیری، گوشه نشینی.
معنی کلمه اعتزال در فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) بیکسو شدن دوری گرفتن ( از شخصی یا شغلی ). ۲ - گوشه گرفتن گوشه نشینی اختیار کردن عزلت گزیدن . ۳ - دارای مذهب معتزله بودن . ۴ - ( اسم ) گوشه گیری گوشه نشینی عزلت .
ماخوذ از تازی . گوشه گیری و کناره جویی . خلوت نشینی و جدایی از مردمان . گوشه نشینی کناره گیری . تنهایی . یا وا پس کشیدگی از کار و شغل عزلت گزیدگی . استعفای از کار .
معنی کلمه اعتزال در دانشنامه اسلامی
اعتزال با اضافه به زن در فقه به کار رفته است که مراد از آن، گاه خصوص عدم آمیزش با زن است و گاه علاوه بر آن، جدا کردن رخت خواب و محل خواب نیز اراده می گردد.
اعتزال واجب
اعتزال در برخی ایام واجب می باشد.
← ایام حیض، نفاس و استظهار
برای صحّت طلاق زنی که قبل از یائسگی بر اثر مرض و غیر آن حیض نمی بیند، سه ماه اعتزال از زمان آخرین آمیزش واجب است و گرنه، طلاق او صحیح نیست.
اعتزال جایز
...
معنی کلمه اعتزال در ویکی واژه
گوشه گرفتن.
دارای آیین معتزله بودن.
جملاتی از کاربرد کلمه اعتزال
سخرهٔ حساند اهل اعتزال خویش را سنی نمایند از ضلال
چهارم عقیدت است باید که بر اعتقاد اهل سنت و جماعت باشد و از بدعتها دور بود و بر مذهب ائمه سلف رود و از تشبیه و تعطیل و رفض و اعتزال مبرا بود و بتعصب آلوده نباشد و هیچ طایفه را از اهل قبله تکفیر نکند و لعنت روا ندارد.
قوله تعالی: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» من حرف تبعیض است، از آن در سخن آورد تا بدانی که اللَّه تعالی است که مالک بر کمال است و در ملک ایمن از زوال است، قیّومی بی گشتن حال است، در ذات و صفات متعال است، ملک الملوک، خداوند همه خداوندان، پادشاه بر همه پادشاهان، پیش از هر زمان و پیش از هر نشان، عظیم المنّ و قدیم الاحسان، دارنده جهان و نوبت ساز جهانیان، هر کس را آن دهد که او را سزد و بر هر کس آن نهد که برتابد، از معدن محنت نقد نعمت پدید آرد و از شب اندوه صبح شادی بر آرد، یکی اندیشه کن درین قصّه یوسف و محنت وی، حزن یعقوب و حرقت وی، حسد برادران و قصد ایشان، حزنی بدان عظیمی، محنتی بدان درازی، حسدی بدان تمامی، بنگر که اللَّه چه نمود از لطف خود بایشان و چه ریخت از نثار رحمت بر سر ایشان، چنانک در شاخ حنظل شفاء درد نهاد و از مغز افعی تریاق زهر ساخت، از چشمه اندوه یعقوب آب شادی روان کرد و از ظلمت حسد برادران نور شفقت پدید آورد، بطبع از یکدیگر نفور گشته بودند که لطفی از حضرت خود در میان ایشان افکند تا دامن الفت ایشان و اهم دوخت و ایشان را از پراکندگی و دشمنی در مجمع دوستی و برادری جمع کرد تا هم یوسف (ع) ایشان را عذر ساخت، گهی با پدر گفت: نزع الشیطان بینی و بین اخوتی، گهی با برادران گفت: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ، گهی نعمت منعم را شکر گزارد و گفت: و قد احسن بی، چون این همه الطاف کرم دید و نواخت بی نهایت از درگاه احدیّت زبان ثنا و دعا بگشاد گفت: رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ گفتهاند که ربّ العالمین جلّ جلاله ملک مصر بدو کس داد: به یوسف پیغامبر و فرعون دشمن، فرعون را از روی مذلّت و اهانت داد و یوسف را از روی اعزاز و کرامت، فرعون چون ملک مصر بر وی راست شد از قوّت خود دید، اضافت با خود کرد گفت: ا لیس لی ملک مصر ما علمت لکم من اله غیری، لا جرم ذلیل و خوار گشت و یوسف ملک از حق دید، حول و قوّة خود در میان ندید، گفت: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» لا جرم بعزّتی نهایت و کرامت نبوّت رسید، فرعون که اضافت ملک و نعمت با خود کرد امام اهل قدرت و اعتزال گشت که گفتند: الطّاعة منّا لا من توفیق اللَّه. و یوسف که اضافت با حق کرد امام اهل سنت و جماعت گشت که گفتند: کلّ من عند اللَّه و گفتهاند آن ملک که یوسف اشارت بدان کرد ملک رضا و وفا است که بهر چه پیش آمد رضا داد و بهر چه روز بلی پذیرفت وفا نمود، کار انبیاء چون کار دیگران نباشد، ملک ایشان نه چون ملک جهانیان بود، ایشان همه جواهر عصمت بودند، پرورده قوت الطاف ربوبیّت بودند، از مشارق دولت نبوت طلوعی کردند، بر سپهر عزّت رسالت تجلّی کردند، بافق درد محبت فرو شدند. و نشان کمال رضا و وفاء یوسف آنست که سرّ خود از اغیار بتمامی بپرداخت و از یاد خود یکبارگی با یاد حق پرداخت، بزبان تفرید گفت: أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، در دنیا مرا عرفان تو بس و در عقبی رضوان تو بس، آن گه تحقیق این دعوی را آرزوی مرگ کرد گفت: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» مرگ نفس بآرزو خواست دانست که در مرگ حیاة اهل داد و دین است و از مرگ روان پاک را تمکین است. القی یوسف فی الجبّ و حبس فی السّجن فلم یقل توفنی مسلما فلمّا تمّ له الملک و استقام له الامر و لقی الاخوة سجّدا له و لقی ابویه معه علی العرش، قال توفنی مسلما، فعلم انّه المشتاق کلّ الاشتیاق.
شمسالدین ذهبی منهاج السنه را خلاصه کرد و المنتقی من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال نامید که بهاختصار المنتقی من منهاج الاعتدال نامیده میشود.
اشعری بعدازآنکه سنش به چهلسالگی نزدیکشد، اصول مکتب اعتزال را با آیات قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و اله مقایسهکرد و معتقد به تناقضاتی بین آنها گردید. اشعری جهت رفع این تناقضات به دامان رهبر مکتب اعتزال، استاد دیرینهاش ابوعلیجبّائی (متوفای 303 هـ ق) پناهبرد. اما پاسخ های استادش را نپسندید.
و قیل لما لک بن دینار اما تستوحش فی الدار وحدک؟ قال: ما احسب ان احدا یستوحش مع اللَّه و هو المشار الیه بقوله تعالی: «وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا» ای انقطع الیه بطاعتک و اقطع من یشغلک عن اللَّه. قومی گفتند سبب اعتزال وی آن بود که از حیض پاک شده بود و طهر یافته، میخواست که غسل کند، بحکم دیانت و مروت بگوشهای باز شد، در پس پردهای، تا مردم او را نبینند و غسل کند.
محمد بن علی بن طبیب ملقب به ابوالحسین بصری و شیخ المعتزله (درگذشته ۴۳۶ هجری برابر ۱۰۴۴ میلادی) عالم متکلم، معتزلی و از اصولیان حنفی بود. او اهل بصره بود ولی در بغداد اقامت داشت. وی دارای شاگردان بسیاری در بغداد بود و تا پایان عمرش در آن شهر به تدریس کلام اعتزالی پرداخت.
ابراهیم بن عبدالرحمان کَرَکی با کُنیهٔ ابوالوفاء و لقب برهانالدین (۱۴۳۲–۱۵۱۶م) فقیه حنفی و قاضی مصری بود. خاستگاهش کرک، در شرق اردن بوده و خود زادهٔ قاهره است و همانجا غرقشده در نیل درگذشت. نزد علمای مصر دانش آموخت و به قایتابای پیوست و از خاصان او بود. همراه او به قدس، دمشق و حجاز وارد شد. در سال ۸۸۶ق اعتزال گزید و به فتوا و آموزش پرداخت. در سال ۹۰۳ق، قاضی حنفیها شد و در ۹۰۶ق از این منصب عزل شد. فیض المولی الکریم و حاشیه علی توضیح ابن هشام از آثار اوست.
معتزله از ناحیه دیگر نیز منفور عوام شدند، و آن غائله «محنت» بود، زیرا معتزله بودند که میخواستند با نیروی خلیفه مأمون مردم را به زور تابع عقیده خود در حادث بودن قرآن کنند، و این حادثه به دنبال خود کشتارها و خونریزیها و زندانها و شکنجهها و بیخانمانیها آورد که جامعه مسلمین را به ستوه آورد. عامه مردم، معتزله را مسؤول این حادثه میدانستند و این جهتسبب بیزاری بیشتر مردم از مکتب اعتزال شد.
اشعری از همان آغاز جوانی، تحصیلاتش را در مکتب اعتزال نزد ابوعلی جبّائی، شروعکرد و با توجه به نبوغ و استعداد سرشاری که داشت توانست در زمان اندکی کلیات و نقطهقوّتهای آنمکتب را فراگیرد. اشعری در اینمکتب بهاندازهای پیشرفت که بهعنوان یکی از پیشوایان اعتزال به شمارآمد و انتظار میرفت در آیندهای نهچندان دور به منصب رهبری این مکتب نائلگردد. البته شیخاشعری تنها به شنیدن اقوال معتزله بسندهنکرد بلکه جهت تحصیل علمفقه به محضر ابواسحاق مروزی (متوفی۳40 هـ ق) رفت و دانشحدیث را از محدّثین بسیاری ازجمله: ابنیحییساجی، سهل بن نوح، محمد بن یعقوب و ... فراگرفت.
در حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجری پدیده تازهای رخ داد و آن اینکه شخصیتی بارز و اندیشمند که سالها در نزد قاضی عبدالجبار مکتب اعتزال را فرا گرفته و در آن مجتهد و صاحب نظر شده بود، از مکتب اعتزال رو گرداند و به مذهب اهل السنه گرایید و چون از طرفی از نوعی نبوغ خالی نبود و از طرف دیگر مجهز بود به مکتب اعتزال، همه اهل السنه را بر پایههای استدلالی خاصی بنا نهاد و آنها را به صورت یک مکتب نسبتاً دقیق فکری درآورد. آن شخصیت بارز ابوالحسن اشعری متوفا در حدود ۳۳۰ هجری است.
سردی و سیری مرا از صحبت خویش و بیگانه، به اعتزال آن کنج کوه رضا کرد. یکی از این دو را همت بگمار. مرحوم حاجی سید محمد تقی قزوینی اجازه ختم حرز یمانی را به من داده است، من هم به تو دادم. از خدا دست عنف بداندیش را از سروقت روزگار ما کوتاه خواه. مغرب تا مشرق هزار سال زنده باشند، همین قدر که بی جهت ما را اذیت نکنند، از ایشان ممنون خواهیم بود.
در قرن سوم هجری مأمون که خود مردی عالم بود به حمایت معتزله برخاست، معتصم و واثق نیز از او پیروی کردند، تا نوبت به متوکل رسید. متوکل نقش اساسی در پیروزی مذهب اهل السنه - که در حدود یک قرن بعد به وسیله ابوالحسن اشعری پایه کلامی یافت - داشت. مسلماً اگر متوکل همان طرز تفکر مأمون را میداشت، اعتزال چنین سرنوشتی پیدا نمیکرد.
این بود تاویل اهل اعتزال و آن آنکس کو ندارد نور حال
پنجاه هزار درم و این خود بسیار باشد که او مردی رافضی است و معتزلی مذهب و این بیت بر اعتزال او دلیل کند که او گفت:
متکلم و از بزرگان علمای معتزله میباشد که در سال ۱۳۵ هجری قمری در دوران خلفای بنی عباس در بغداد متولد شد. برخی از دانشها را در شهر بغداد نزد یک نفر از شاگردان واصل بن عطا آموخت. در علم کلام استاد بصریان شد. در مذهب اعتزال، در مقالات و مجالس و مناظره با اهل ادیان و مذاهب، مشهور بود. از همین رو، در سال ۲۰۴ هجری قمری، مأمون خلیفه عباسی، او و نظام را به دربار خود دعوت کرد تا با مخالفین مناظره کنند. ابوالهذیل که بسیار قویاللهجه و در استدلالها، خوش بیان و چالاک بود، با آنها مناظره و آنها را محکوم کرد.
توحید متکلمان مذهب اعتزال آنست (که) گفتند: نخست چیزی که بر مردم واجب است، شناخت خدای است، از بهر آنکاندر شناخت خدای مردم را رغبت است بکارهاء ستوده، و پرهیز است از چیزها زشت و نکوهیده، از بهر آنک چو مردم دانست که مر اورا صانع است و بودش او بصنع صانعی حکیم است، و تکلیفهاء دینی را بر خویشتن واجب کرده بیند،اندر کارهاء ستوده رغبت کند، و از زشتیها بپرهیزد. و ما گوییم این قاعده ئی نیکوست عقلیاندر ایجاب معرفت خدای بر خویشتن.
چشم حس را هست مذهب اعتزال دیدهٔ عقلست سنی در وصال
ابراهیم مصطفی بیگ (؟ - ۱۹۱۰م) شیمیدان مصری در سدهٔ نوزدهم میلادی بود. در مدرسهٔ پزشکی قاهره درس خواند. در فرانسه در رشتههای شیمی و فلسفهٔ طبیعت ادامه تحصیل داد. استاد شیمی در مدرسهٔ پزشکی قاهره انتخاب شد و از بنیانگذاران آزمایشگاه شیمیایی آن شمرده میشود. عضو مجلس عالی معارف شد. از سوی حکومت مصر به کنفرانس تربیت پاریس در سال ۱۸۸۹م فرستاده شد. پس از آن، اعتزال گزید و در عزبه سکنی گرفت. شیمی عمومی در چهار جلد، شیمی معندی، شیمی صنعتی، الإرشادات الجلیة فی التذکرة الطبیة، مبادی الطبیعة از آثار اوست.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ این منّت است که ربّ العالمین بر مؤمنان مینهد، و میگوید: آن ضیق صدر ایشان و بازماندن از قتال شما، آن ترسی است که اللَّه در دل ایشان او کند، تا بأس معاهدان از مسلمانان باز دارد، و اگر اللَّه دل ایشان در قتال شما قوی کردید»، ایشان با شما کشتن کردندید».فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ این اعتزال درین موضع ترک قتال است. میگوید: اگر از کشتن باز ایستند و طلب آشتی کنند، شما را و ایشان دستی و راهی نه. این آیت هم منسوخ است بآیت سیف. سبیل در قرآن بر دوازده وجه آید: یکی بمعنی طاعت چنان که در سورة البقره است: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ای فی طاعة اللَّه. همانست که جای دیگر گفت: وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ. جای دیگر: الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ای فی طاعة اللَّه. وجه دوم بمعنی بلاغ است، چنان که در آل عمران گفت: مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا ای بلاغا.