دشمنان، جمع اعدائ ( صفت ) جمع اعدائ جمع الجمع عدو دشمنان .
معنی کلمه اعادی در ویکی واژه
جِ اعداء. ججِ عدو؛ دشمنان.
جملاتی از کاربرد کلمه اعادی
بر احبا همیشه فیض رسان بر اعادی مظفر و منصور
دستی بر آر و ریشه ی کافر دلان بکن یا قاهر الاعادی و یا قامع الطُّغات
هم بکارآیمت از بهر اعادی روزی خود گرفتم که سراپای ز محض ضررم
جانم بلب آمد از اعادی روزم بشب آمد از نواصب
تیغ برّان ایالت به اعادی تیز است کلک معجز شیمش جادوی سحرانگیز است
أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی و انا منهم بریء، یرید بالعدوّ الاصنام و عبادها لتصحّ العداوة، فانّ العداوة لا تصحّ من الجماد. و قیل انّهم عدوّ لی. یرید الاصنام، و المعنی انّهم عدوّ لی لو عبدتهم فی القیامة کما قال تعالی: کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا. قال الفرّاء: هذا من المقلوب و المعنی انّی عدوّ لهم اعادیهم و لا اعبدهم لانّ من عادینه عاداک و وحّد عدوّا لانّ فعولا صنعت للمبالغة و الکثرة فقام مقام الجمع.
امام و حجت ما غائب است از مردم ز خوف ظلم اعادی و علّت دیگر
بر اجری محرومی کونین اعادی آب دم تیغ تو نویسد خط اجرا
به علی بریم آشفته شکایت از اعادی که جز او بهر دو عالم شه دادگر ندارم
تا گردن اعادی دین را کند ببند او را فلک بدادی از کهکشان کمند