اطلاقی. [ اِ ] ( ص نسبی ) منسوب به اطلاق. رجوع به اطلاق شود. || ظاهراً نظامی اطلاقی را در این بیت بمعنی غیرسپاهی و مرادف کلمه «سویل » امروز بکار برده است : یا چو اطلاقیان بی نانم روزیی نو کند ز دیوانم.( هفت پیکر چ وحید ).
معنی کلمه اطلاقی در فرهنگ معین
( ~. ) [ ع - فا. ] (اِ. )کسی که از لشکریان نیست ، آزاد از سپاهی گری .
معنی کلمه اطلاقی در فرهنگ فارسی
منسوب به اطلاق
معنی کلمه اطلاقی در ویکی واژه
کسی که از لشکریان نیست، آزاد از سپاهی گ
جملاتی از کاربرد کلمه اطلاقی
به علت این که به عقیده وی فلاسفه از ارسطو کورکورانه پیروی میکنند. او به شدت با فارابی و ابن سینا مخالف بود و به آنها مشارقة میگفت. او قائل به وحدت اطلاقی وجود بود لذا بر این اساس فقه و علم کلام را تفسیر میکرد؛ و به عبارت دیگر وحدت اطلاقی وجود محور تمام تحقیقات باید باشد. هم چنین او با فقه متداول مخالف بود.
سرشار سر وحدت اطلاقی خودم سرگرم خمر خانه خمار خویشتن
از کفش هرکه ساغری نوشید یافت از قید هستی اطلاقی
مخمور چشم ساقیم، مست از می اطلاقیم گه فانی و گه باقیم، هذاجنون العاشقین
غمزه و کنار و بوسه: فیوضات و جذبات قلبی را گویند و آن حالاتی است که بر دل بر اهل سیر و سلوک وارد شود. غیبت و حضور: غیبت، غایب شدن از احوال دنیاست و حضور، حاضر گشتن به احوال آخرت. فنا و بقا: فنا، زوال خصال ذمیمه است از سالک و بقا، ثبوت خصال حمیده است. قرب و بُعد: قرب، نزدیکی بنده به خدای به طاعت و ترقی از منزلی به منزلی و بُعد، دوری از طاعت و توفیق و تحقیق. قبض و بسط: دو صفت است مثابهٔ خوف و رجاء و آن از جلال و جمال به هم رسد. قلندر کنایه از صاحب مقام اطلاق است حتی از قید اطلاقیه.
بیاور راح روح افزا و چندان ده مرا ساغر که بیخود گردم و یابم ز قید هستی اطلاقی
واژه هسپ و اسپ نام کهن و پهلوی است که در طی زمان تبدیل به اسب گردیدهاست و اسپ علاوه بر اخو به معنای پرورش اسب نیز میباشد و طبق شواهد احتمالی این منطقه محل پرورش اسب بوده که نام روستای اسپاخو نیز اطلاقی از آن است.[نیازمند منبع]
باید که از ناخوشی و بیحضوری و تفرقه و کثرت وجود مجازی خود و غیر، و هستی و تعین که خیال و پنداری بیش نیست، خوش خوش یعنی به تدریج و آهستگی به در آیی و مقید به هیچ قید نگردی، خواه آفاقی و خواه جسمانی و خواه روحانی؛ چه تا زمانی که طالب وصال حقیقی، به مرتبه فنا و عدمیت اصلی ذاتی رجوع نمینماید، از حضرت اطلاقی محجوب است، بلکه تا آثار علم و حیات که از صفات ذاتیهاند، با سالک باقی است، هنوز به حقیقت اطلاق نرسیده است. بباید به یقین دانست که اولیاء اللّٰه
بدان ای عزیز که بر رای روشن اصحاب دانش هویدا و مبرهن است که تعلق روح انسانی بدین بدن خاکی به جهت کسب معرفت حقیقی است که: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» ای: لیعرفون؛ و معرفت حقیقی کشفی به حصول موصول نمیگردد الا بعد از عروج از محابس تقیدات جسمانی و روحانی به اعلی مقامات اطلاقی، و این معنا به اتفاق کاملان میسر نمیگردد الا به ارشاد کامل عارف محقق، که طالب نیازمند را به طریق سلوک و مجاهده، به مقامات کشف و مشاهده تواند رسانید، که: «هم قوم لایشقی جلیسهم».
بحسابم برس ای مفرده فرد وجود نیست جز مهر تو دردفتر ما اطلاقی