اضمار
معنی کلمه اضمار در فرهنگ معین
معنی کلمه اضمار در فرهنگ عمید
۲. (ادبی ) در عروض، ساکن کردن تای متفاعلن است که تبدیل به مستفعلن شود.
۳. [قدیمی] در ضمیر نگه داشتن، در دل پنهان داشتن، در دل نهان داشتن.
معنی کلمه اضمار در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - نهفتن نهان داشتن بدل نهفتن . ۲ - ضمیر آوردن برای اسمی در کلام ( غم ) ۳ - ساکن کردن متحرک مانند این که ( تائ ) متفاعلن را ساکن کنند مستفعلن در آید .
معنی کلمه اضمار در دانشنامه اسلامی
اضمار، از اقسام احوال لفظ است و به معنای کلامی است که از گوینده صادر می شود و در آن، کلمه یا جمله ای در تقدیر است، مثل: ﴿وَسْئَلِ الْقَرْیَةَ﴾، از شهر سؤال کن»، که کلمه «اهل» در تقدیر است و در اصل این گونه می باشد: «و اسئل اهل القریة؛ از اهل شهر سؤال کن».
[ویکی فقه] اِضْمار، در لغت به معنی پوشاندن و پنهان داشتن است ، اما در نحو ، عروض ، بیان ، حدیث و منطق معانی اصطلاحی یافته است . کلام دارای کلمه یا جمله مقدّر را اضمار گویند.
اضمار، از اقسام احوال لفظ است و به معنای کلامی است که از گوینده صادر می شود و در آن، کلمه یا جمله ای در تقدیر است، مثل: ﴿وَسْئَلِ الْقَرْیَةَ﴾، از شهر سؤال کن»،
یوسف/سوره۱۲، آیه۸۲..
اصل در کلام عدم اضمار (عدم تقدیر) است و تقدیر گرفتن چیزی در کلام بدون قرینه خلاف ظاهر می باشد.اِضمار (به کسر همزه) در دو معنا به کار رفته است:۱. تقدیر گرفتن چیزی در کلام۲. حذف نام معصوم علیه السّلام از سند حدیث و جایگزین کردن ضمیر غایب.از اضمار به معنای نخست در اصول فقه بحث شده است.
دوران امر بین اضمار و معنای حقیقی
بنابراین در دوران امر بین اضمار یا حمل بر معنای حقیقی، حقیقت مقدّم است و اضمار تنها در صورت وجود قرینه، صحیح می باشد.
کفایة الاصول ج۱، ص۲۰.
...
[ویکی فقه] اضمار (ابهام زدایی). واژه اضمار ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اضمار (ادبیات فارسی)، یکی از اصطلاحات بکار رفته در ادبیات فارسی به معنای ساکن کردن دومین حرف جزء• اضمار (اصول)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم اصول فقه به معنای تقدیر گرفتن چیزی در کلام• اضمار (نحو)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم نحو به معنای کلمه یا جمله مقدّر• اضمار (عروض)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم عروض به معنای پوشاندن و پنهان داشتن
...
[ویکی فقه] اضمار (ادبیات فارسی). یکی از اصطلاحات بکار رفته در ادبیات فارسی، اضمار بوده که در لغت به معنی «لاغر کردن چهارپایان» و در اصطلاح به معنای ساکن کردن دومین حرف جزء می باشد.
در اصطلاح عروض سه تعریف برای آن ذکر شده:الف- ساکن کردن دومین حرف فاصله که متحرّک است؛ب- ساکن کردن دومین حرف سبب ثقیلی را که در اوّل رکن قرار گرفته است؛ج- ساکن کردن دومین حرف جزء (تفعله).
اضمار در متفاعلن
اضمار در متفاعلن آن است که تای مُتَفاعلن را ساکن گردانند تا مُتْفاعلن شود، آن گاه به جای آن مستفعلن می گذارند که «مضمر» است.
جمع اضمار با زحاف
زِحاف اضمار را اگر با زِحاف خَبْن جمع کنند، مفاعلن می شود که «مضمرِ مخبون» است و آن را «موقوص» می گویند، و اگر با زحاف طی جمع کنند، مفتعلن می شود که «مضمرِ مَطْوی» است و آن را «مجزول» می گویند، و اگر با زحاف قطع جمع کنند مفعولن می شود که «مضمرِ مقطوع» است، و اگر با زحاف حَذَذ جمع کنند، فع لن می شود که «مضمر احذّ» است، و اگر با زِحاف اِذاله جمع کنند، مستفعلان می شود که «مضمرِ مُذال» است، و اگر با زحافِ ترفیل جمع کنند، مستفعلاتن می شود که «مضمرِ مُرَفّل» است.
سعادت، اسماعیل، دانش نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۴۵۰.
...
[ویکی فقه] اضمار (اصول).
...
[ویکی فقه] اضمار (عروض). یکی از اصطلاحاتی که بین علوم مختلف مشترک است اما از لحاظ مفهومی با هم مغایرت دارند، اِضْمار می باشد که در لغت به معنی پوشاندن و پنهان داشتن است . این مقاله بحث اضمار را در علم عروض مطرح می کند.
اضمار در علم عروض عبارت است از ساکن ساختن حرکت دوم در پایه های عروضی ، با تبدیل دو هجای کوتاه باز - به یک هجای بلند پیوسته - اما این امر در مورد پایه مُتَفاعلن در بحر کامل صورت گرفته است ، بدین سان که دو هجای کوتاه آغازین در این پایه به یک هجا تبدیل شده و شکل اخیر، ناچار، با مستفعلن (که با یک هجای بلند بسته آغاز شده ) مشابه می گردد و گویند «به آن منتقل می شود» و پایه ای که این تغییر بر آن عارض شده ، مضمر
ابوعلی اسبر، محمد، معجم علم العروض ، ج۱، ص۱۳، بیروت ، ۱۹۸۲م .
آنچه جرجانی
جرجانی ، علی ، التعریفات ، ج۱، ص ۲۹.
۱. ↑ ابوعلی اسبر، محمد، معجم علم العروض ، ج۱، ص۱۳، بیروت ، ۱۹۸۲م . ۲. ↑ ابوعلی اسبر، محمد، معجم علم العروض ، ج۱، ص۵۸، بیروت ، ۱۹۸۲م . ۳. ↑ صالح مناع ، هاشم ، الشافی فی العروض و القوافی ، ج۱، ص۱۱۳، دبی ، ۱۴۰۸ق /۱۹۸۸م . ۴. ↑ صالح مناع ، هاشم ، الشافی فی العروض و القوافی ، ج۱، ص۱۱۸، دبی ، ۱۴۰۸ق /۱۹۸۸م . ۵. ↑ صالح مناع ، هاشم ، الشافی فی العروض و القوافی ، ج۱، ص۱۲۲، دبی ، ۱۴۰۸ق /۱۹۸۸م .۶. ↑ صالح مناع ، هاشم ، الشافی فی العروض و القوافی ، ج۱، ص۱۲۵، دبی ، ۱۴۰۸ق /۱۹۸۸م . ۷. ↑ جرجانی ، علی ، التعریفات ، ج۱، ص ۲۹.
...
[ویکی فقه] اضمار (نحو). یکی از اصطلاحاتی که بین علوم مختلف مشترک است اما از لحاظ مفهومی با هم مغایرت دارند، اِضْمار می باشد که در لغت به معنی پوشاندن و پنهان داشتن است ، اما در اصطلاح کلام دارای کلمه یا جمله مقدّر را اضمار گویند. البته باید گفت؛ اصل در کلام عدم اضمار (عدم تقدیر) است و تقدیر گرفتن چیزی در کلام بدون قرینه خلاف ظاهر می باشد.
شاید کهن ترین جایی که در آن کلمه اضمار، در مقام اصطلاح به کار رفته ، همان الکتاب باشد. سیبویه در آن کتاب ، اضمار را در عناوین باب های گوناگون آورده است ؛ اما بخش اعظم آنچه او «اضمار» عنوان کرده ، در تقدیر گرفتن فعلی است که به اعتبار آن ، فاعلی ، یا به خصوص مفعولی ، نقش دستوری خاصی یافته است .
سیبویه ، عمرو، الکتاب ،ج۱، ص۶۹ -۷۲، به کوشش عبدالسلام محمدهارون ، بیروت ، ۱۴۰۳ق /۱۹۸۳م .
اضمار، از اقسام احوال لفظ است و به معنای کلامی است که از گوینده صادر می شود و در آن، کلمه یا جمله ای در تقدیر است، مثل: ﴿وَسْئَلِ الْقَرْیَةَ﴾، از شهر سؤال کن»،
یوسف/سوره۱۲، آیه۸۲.
تعقل نحویان عموماً بر این پایه استوار است که این فعل «عامل » است (نظریه عمومی عامل ).اما در نظر سیبویه که خود بر نظریات خلیل بن احمد مبتنی است ، پنداری موضوع «عامل » هنوز به صورت نهایی شکل نیافته است .خلیل ، (در روایت سیبویه ) ریخت جمله ، و نیاز گوینده را به فعل و یا ضرورت حذف آن را در ساختار کلام ، پایه بحث می پنداشته است ، نه ضرورتاً «عامل » را.مخزومی
مخزومی ، مهدی ، النحو العربی ، ج۱، ص ۲۰۷- ۲۱۵، بیروت ، ۱۴۰۶ق /۱۹۸۶م .
...
معنی کلمه اضمار در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه اضمار
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ خیانة اللَّه فی الاسرار من حبّ الدنیا و حبّ الرّیاسة و الاظهار خلاف الاضمار، و خیانة الرّسول فی آداب الشریعة و ترک السنن و التهاون بها، و خیانة الامانة فی المعاملات و الاخلاق، و معاشرة المؤمنین و ترک النصیحة لهم.
«وَ یَجْعَلُونَ» ای یعتقدون و یحکمون، «لِما لا یَعْلَمُونَ» فیه اضمار و فی الاضمار وجهان: احدهما یجعلون للَّه لجهلهم به نصیبا ممّا رزقناهم من الحرث و الانعام، و الوجه الثانی و یجعلون للَّه الّذی لا یعلمونه، فیکون ما بمعنی اللَّه کقوله: «وَ السَّماءِ وَ ما بَناها وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها» و شرح این آیت در سوره الانعام است آنجا که گفت: «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً» الآیة... و قیل معنی الآیة: «وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ» ای للاوثان التی لا علم لها، «نَصِیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ» ثمّ رجع من الخبر الی الخطاب فقال: «تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ» سؤال توبیخ، و «عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ» علی اللَّه من أنّه امرکم بذلک.
و روی انّ رجلا من اهل البصرة اسمه صبیغ جاء الی عمر بن الخطاب فقال ما الذاریات ذروا؟ قال الریاح و لو لا انّی سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ذلک لم اخبرک قال فما الحاملات وقرا قال السحاب و لو لا انی سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ذلک لم اخبرک، قال فما الجاریات یسرا قال السفن و لو لا انّی سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ذلک لم اخبرک، قال فما المقسّمات امرا قال الملائکة و لو لا انّی سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ذلک لم اخبرک، اقسم اللَّه بهذه الاشیاء لما فیها من الدلالة علی صنعه، و قیل فیها اضمار تقدیره: و رب الذاریات.
صنعت: تشبیه اضمار
ای خالی انت. فزاد اللام. و قول چهارم آنست که زجّاج گفته که در آن اضمار امرست چنان که گفته آمد الّا آنکه در آن اضماری دیگرست، و هو انّ التقدیر انّ هذان لهما ساحران، فاضمر الشأن کانّه قال: انّه هذان فحذف المضمر ثمّ اضمر المتبدأ و هو هما فقال لهما ساحران فیکون اسم انّ مضمرا و هو الامر او الشّأن، و هذان مبتدا و لهما مبتداء ثان، و ساحران خبر المتبدأ الثانی، و الجملة اعنی لهما، و ساحران خبر المتبدأ الأوّل و هو هذان و الکلّ خبر انّ و اللام فی هذا التقدیر داخلة علی المتبدأ لا علی الخبر، لکنّه لما حذف المبتدا الّذی هو هما انتقل اللام الی خبره و هو ساحران.
عاشقان را زبان مقال، غماز حال است. هر چه بود، سرا بسر و اضمارا باضمار باشد.
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ این ذلک اشارتست فرا تصدیق مؤمنان و هدی اللَّه ایشان را بنزدیک خدا، و این آیت جواب جهودان است که گفتند ندانیم دینی بتر از دین شما. رب العالمین گفت: یا محمد ایشان را جواب ده که: خبر کنم شما را به بتر از آنکه شما مؤمنان را میپندارید بپاداش نزدیک خدا. مَثُوبَةً نصب علی التفسیر است. مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ این من دو وجه دارد: یکی آنکه محل آن خفض است بر بدل شرّ، و بدیگر وجه محل آن رفع است بر اضمار هو، یعنی: هو من لعنه اللَّه، و برین وجه معنی آنست که: چون این آیت آمد که: قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ جهودان گفتند: من هم؟ مصطفی (ص) گفت: مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ
ببنی اسرائیل فرستاد تا گفت که: من آمدم بشما و علامتی آوردم از خدای بشما که گواهی میدهد بر نبوت و رسالت من، گفتند: آن چه علامت است؟ جواب داد، أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ بکسر الف قراءة نافع بر اضمار قول و ایشان که أنّی بنصب الف خوانند معنی آنست که: الآیة انّی اخلق لکم من الطین معنی خلق بحقیقت ابداع است و اختراع اعیان. و لا خالق الا اللَّه عزّ و جل، اما عیسی بر سبیل توسع گفت: أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ ای اجعل لکم من الطین میگوید: کنم و سازم شما را از گل چون سان مرغ، فَأَنْفُخُ فِیهِ النّفخ جعل الریح فی الشیء و منه النفخة.
فقوله: «هذانِ» فی موضع النصب لانّه اسم انّ و لساحران خبرها و حسن دخول اللّام فیه لانّه یدخل فی خبر انّ. قول دیگر آنست که قومی نحویان گفتند که که این بر اضمار امر و شأنست و التقدیر انّه هذان لساحران ای انّ الامر او الشأن هذان لساحران فاضمر الامر کما اضمر الشاعر فی قوله: