اصطناع
معنی کلمه اصطناع در فرهنگ معین
معنی کلمه اصطناع در فرهنگ عمید
۲. نیکویی کردن.
۳. پروردن و برگزیدن کسی.
معنی کلمه اصطناع در فرهنگ فارسی
معنی کلمه اصطناع در ویکی واژه
برگزیدن.
مقرب ساختن.
جملاتی از کاربرد کلمه اصطناع
ز اصطناع تو ممکن بود بباغ زمانه که تخم بقله حمقا شود درختک دانا
در چشم من دیار بخارا بخرمی از اصطناع تو چو ریاض ارم شده
با اصطناع بر تو دریا بود سراب با ارتفاع قلب تو گردون بود قفار
دهشت آمد خلق را از رای او در اصطناع عزت آمد چرخ را از امر او در اقتدار
حمید داد و دین محمود احمد خلق عیسی دم که دارد اصطناع حیدری و زهد سلمانی
کتابت نهادن به هر مسجدی به که جستن به هر مجلسی اصطناعی
در زیر پایم این خسک حادثات چرخ از رفق اصطناع تو چون پرنیان شده
آثار اصطناع تو برخورد و بزرگ و اعلام انتفاع تو بر ماه و آفتاب
و روی عن النبی (ص) انّه قال: الصدقة علی وجهها ای یرید بها ما عند اللَّه و برّ الوالدین و اصطناع المعروف و صلة الرّحم تحوّل الشقا السعادة و تزید فی العمر و تقی مصارع السّوء.
تا شهی را تهنیت گویندکز روی شرف آسمان جوید به ذیل اصطناعش اعتصام