اصداف

معنی کلمه اصداف در لغت نامه دهخدا

اصداف. [ اِ ] ( ع مص ) بازگردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اصداف کسی از چیزی ؛ منصرف کردن و برگرداندن وی از آن. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || میل دادن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بچسبانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ).
اصداف. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ صَدَف ، غلاف مروارید. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ صدف ، بمعنی غشاء دُر. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). صدفها.
- اصداف درر ؛ کنایه از ضمیر ارباب جود. ( انجمن آرای ناصری ).
- اصداف کحلی ؛ کنایه از نه سپهر است. ( انجمن آرای ناصری ).

معنی کلمه اصداف در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ صدف .

معنی کلمه اصداف در فرهنگ عمید

= صدف

معنی کلمه اصداف در فرهنگ فارسی

جمع صدف که جانوردریایی کوچکی است ، ونیزاصداف: موجهای دریا
جمع صدف صدفها .
باز گردانیدن کسی را . اصداف کسی از چیزی منصرف کردن و بر گرداندن وی از آن . یا میل دادن چیزیرا . بچسبانیدن .

معنی کلمه اصداف در ویکی واژه

جِ صدف.

جملاتی از کاربرد کلمه اصداف

بکر دریا نشین خاطر تو برده آب از سلاله اصداف
از درّ و گهر تهی است مخزن گنجوریم وز در سیمین بری است کیسه اصداف و کان
در توحید ز اصداف معانی بکف آر نیست در بحر حقایق گهری بهتر از ین
یکی درد دل اصداف بهر مروارید یکی ز گوهر آبستن است چون اصداف
کمی پذیرنداصناف کارگاه وجود تهی بمانند اصداف لؤلؤمکنون
فالنار تحت رماد الذل من کسل و الماء ادرک بالتطلاب اصدافا
جز بیاد سخن روح گشای و نبست دست نقّاش قدر صورت در در اصداف
در اصداف رخشان در از هر طرف چو دری در این لاجوردی صدف
تا ز اختر تا بنده بود زیور افلاک تا گوهر رخشنده دهد زینت اصداف