اصبح

معنی کلمه اصبح در لغت نامه دهخدا

اصبح. [ اَ ب َ ] ( ع ن تف ) صبیح تر. زیباروی تر:انا املح منه و اخی یوسف اصبح منی. ( حدیث ). || ( اِ ) اسد. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). شیر بیشه ، بدان جهت که فورمو است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مرد فورموی . مؤنث : صَبْحاء. ( منتهی الارب ).مرد فورموی. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || مویی که خلقةً سپیدی آن به سرخی درآمیزد. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). موی سرخ و سپید. ( مهذب الاسماء ): شَعر اصبح ؛ موی سپید مایل به سرخی. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). موی اشهب. موی که به سرخی زند. || ذوالصﱡبْحة. مؤنث : صَبحاء. ج ، صُبح. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به صبحة شود. || ( اِخ ) ذواصبح ؛ نام ملکی است از ملوک یمن از اجداد امام مالک بن انس و نامش حارث بن زید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و رجوع به ذواصبح شود.
اصبح. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) حارث بن عوف بن مالک بن زیدبن شداد ذرعة ( کذا )... نیای مالک بن اَنَس یکی از ائمه اربعه بود. و رجوع به انساب سمعانی ، و حارث و امام مالک بن انس و مالک بن انس شود.
اصبح. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 28 هزارگزی شمال خاوری اهواز و 12 هزارگزی خاور راه آهن واقع است. منطقه دشت گرمسیر مالاریائی و سکنه آن 180 تن است که شیعه اند و به عربی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چاه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است... زیارتگاهی بنام عباس در این آبادی وجود دارد. ساکنان از طایفه سرخه هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

معنی کلمه اصبح در فرهنگ معین

(اَ بَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - خوب رو، زیبارو. ۲ - مویی که سفید مایل به سرخ باشد.

معنی کلمه اصبح در فرهنگ فارسی

مردسرخ مو، موی سفیدمایل بسرخی، موی سرخ وسفید، وشیربدان جهت که سرخ مواست، وشخص زیبا، خوبرو
( صفت ) ۱ - خوبرو زیبارو . ۲ - مویی که سفید مایل بسرخی باشد .
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز که در ۲۸ هزار گزی شمال خاوری اهواز و ۱۲ هزار گزی خاور راه آهن واقع است و منطقه دشت گرمسیر مالاریایی .

معنی کلمه اصبح در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَصْبَحَ: صبح کرد-(حالتی نو)برایش اتفاق افتاد-داخل صبح شد
معنی غَوْراً: فرورونده در زمین (کلمه غور به معنای فرو رفتن آب در زمین است ، و منظور از این مصدر در عبارت "إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً "اسم فاعل - غائر - است )
ریشه کلمه:
صبح (۴۵ بار)

معنی کلمه اصبح در ویکی واژه

خوب رو، زیبارو.
مویی که سفید مایل به سرخ باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه اصبح

«من اصبح و همومه همّ واحد کفاه اللَّه هموم الدنیا و الآخرة».
«یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ» قول اهل تحقیق آنست که مراد باین علوّ همّت است همت عالی کسی را دهد که خود خواهد، اصحاب همت سه‌اند: یکی را همت دنیاست غایت امید وی آن و قطب آسیای سعی وی آن و فی الخبر: «من اصبح و الدّنیا اکبر همّه فلیس من اللَّه و الزم قلبه اربع خصال همّا لا ینقطع عنه ابدا و شغلا لا یتفرّج منه ابدا و فقرا لا یبلغ غناه ابدا و املا لا یبلغ منتهاه ابدا».
اصبحت فیهم عظیم القدر ذاخطر و رحت فیهم برحب العیش و البال
رقاب الانام و قد اصبحت مثقله بالایادی الکبار
و عن زید بن خالد الجهنی قال: صلّی لنا رسول اللَّه (ص) صلاة الصبح بالحدیبیة فی اثر سماء کان من اللیل فلما انصرف اقبل علی الناس، فقال هل تدرون ما ذا قال ربکم قالوا اللَّه و رسوله اعلم قال اصبح من عبادی مؤمن بی و کافر فاما من قال مطرنا بفضل اللَّه و رسوله و برحمته فذلک مؤمن بی کافر بالکوکب و اما من قال مطرنا بنوء کذا و کذا، فذلک کافر بی مؤمن بالکوکب.
تزاحمت الغربان حول رسومها فاصبحت العنقاء لازمة الوکر
و کان علیه الصلاة و السلام یقول لو حبس اللَّه سبحانه القطر عن امّتی عشر سنین ثم انزل لاصبحت طائفة منهم یقولون: سقینا بنوء کذا.
و قیل مسحه جبرئیل بجناحه من الشیطان الرجیم. حتی لم یکن للشیطان علیه سبیل فی وقت ولادته، و فی ذلک ما روی عن وهب بن منبه قال: لما ولد عیسی اتت الشیاطین ابلیس فقالوا له اصبحت الاصنام منکّسة! فقال هذا الحادث حدث، و قال مکانکم، فطار حتی جاء خافقی الارض فلم یجد شیئا، ثم جاء البحار فلم یجد شیئا ثم طار ایضا فوجد عیسی ولد، و اذ الملائکة قد حفّت حوله فلم یصل الیه ابلیس، فرجع الیهم فقال ان نبیا ولد البارحة ما حملت انثی قطّ و لا وضعت الّا انا بحضرتها الّا هذه، فایأسوا ان تعبد الاصنام بعد هذه اللیلة، و لکن ائتوا بنی آدم من قبل الخفة و العجلة، باین قولها که گفته شد، مسیح فعیل است بمعنی مفعول و روا باشد که بر معنی فاعل نهند، چنانک کلبی گفت: «سمّی مسیحا لانّه کان یمسح الاکمه و الأبرص فیبرء و یمسح عین الاعمی فیبصر، و قیل: لانّه کان ماسحا للارض بسیاحته فیها» باین هر دو قول مسیح بمعنی ماسح است. و دجال را مسیح گویند هم بر معنی مفعول، هم بر معنی فاعل. اما بر معنی مفعول آنست که: «کان ممسوح احدی العینین کأنها عنبة طافیة یعنی ناتئة. و فی ذلک ما
و الجهل داء فیه مهلک سمج و العم اصبح فیه رقیة الراقی
روی ان النبی (ص) کان اذا اصبح یقول: «اصبحنا علی فطرة الاسلام و کلمة الاخلاص و ملة ابینا ابراهیم حنیفا و ما کان مشرکین».