اشکنج

معنی کلمه اشکنج در لغت نامه دهخدا

اشکنج.[ اِ ک ُ ] ( اِ ) گرفتن عضوی باشد به سر دو ناخن چنانکه آن عضو بدرد آید. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ). همان شکنج است و آن گرفتن عضوی باشد به سر دو ناخن چنانکه آن عضو بدرد آید. ( آنندراج ). نِشْکُنْج. نِشگون. نیشگون. وِشْگون. در تداول محلی گناباد: نَخْچُلُک. خَنْجُلُک. و رجوع به شعوری ج 1 ص 135 و شکنج شود.

معنی کلمه اشکنج در فرهنگ معین

(اِ کُ ) (اِ. ) نیشگون ، وشکون .

معنی کلمه اشکنج در فرهنگ عمید

= شکنج
= نشگنج

معنی کلمه اشکنج در ویکی واژه

نیشگون، وشکون.

جملاتی از کاربرد کلمه اشکنج

دل گل ز گفتار من رنجه است دل من هم ازغم در اشکنجه است
مدت یک ماهشان تعذیب کرد روز و شب اشکنجه و افشار و درد
پس در آنجا از پس اشکنجها در چهی کردند سلطان را رها
روح را در غیب خود اشکنجه‌هاست لیک تا نجهی شکنجه در خفاست
به مرگش نبخشد ز سختی رفاه در اشکنجه بگذاردش دیرگاه
در عذاب و درد و اشکنجه بدم که بجنبد سلسلهٔ او دم به دم
نیست از دانش بتر اشکنجه‌ای وای آنک ماند اندر نیک و بی
شب دوشینه باشکنجه اندیشه گذشت نیز امروز باندیشه بمسپار مرا
خنیاگر ایستاد و بربطزن از بس شکفه شده در اشکنجه
دزدید نورت شمع از ن اشکنجه و بندش کنند غل آتشش گاز انبرش دودش کمند کندش لگن