اشکبوس

معنی کلمه اشکبوس در لغت نامه دهخدا

اشکبوس. [ اَ ک َ / اَ ] ( اِخ ) نام مبارزی است کشانی که بمدد افراسیاب آمده بود و افراسیاب او را بیاری پیران ویسه فرستاد و رستم پیاده به میدان او آمد و به یک تیرش بقتل آورد. ( هفت قلزم ) ( برهان ). نام مبارزی است که بمدد افراسیاب آمده بود و رستم اورا کشت. ( غیاث ). و صاحب آنندراج آرد: نام مبارزی که بمدد افراسیاب آمده و رستم او را کشته :
سواری که بد نام او اشکبوس
همی برخروشید مانند کوس. فردوسی.از اشکبوس گریه تأثیر غم مخور
کز رستم است عشق تو فیروزجنگ ترتأثیر.و صاحب مؤید الفضلا آرد:نام مبارزی کیانی که بمدد افراسیاب آمده بود و افراسیاب او را به یاری پیران سرلشکر خویش که به طوس بن نوذرشاه سرلشکر ایرانیان بجنگ بود، فرستاد. چون اشکبوس به میدان آمد، رهام بن گودرز در میدان رفت و چون به مبارزت با اشکبوس برنیامد، از پیش او گریخت. رستم کوفته راه بود، بناء علیه رستم پیاده در میدان آمد وبزخم تیر اشکبوس را کشت. کذا فی شرفنامه - انتهی. وصاحب انجمن آرا آرد: نام پهلوانی بوده تورانی منسوب به شهر کشان که بحمایت افراسیاب به تسخیر شهر ایران آمده و بدست رستم زال کشته شد، چنانکه فردوسی گفته :
سواری که بد....
بیامد که جوید به ایران نبرد
سر هم نبرد اندرآرد به گرد.
چون رهام گودرز از او ستوه و به کوه شد، رستم پیاده به جنگ او رفت. نخست اسب او را به تیری افکند و تیری دیگر بر او زد که از پشتش برون جست. هم فردوسی گفته :
بزد تیر بر سینه اشکبوس
فلک آن زمان دست او داد بوس
قضا گفت گیر و قدر گفت ده
ملک گفت احسنت و مه گفت زه .
چنان ز سایه مژگان او هراسیدم
که اشکبوس کشائی ز تیر رستم زال.قاآنی ( از فرهنگ ضیاء ).و رجوع به تاریخ جهانگشا ج 2 ص 173 وشعوری ج 1 ص 110 شود.

معنی کلمه اشکبوس در فرهنگ فارسی

نام مبارزیست کشانی که بمدد افراسیاب آمده بود و افراسیاب او را بیاری پیران ویسه فرستاد و رستم پیاده بمیدان او آمد و بیک تیرش بقتل آورد .

معنی کلمه اشکبوس در فرهنگ اسم ها

اسم: اشکبوس (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: aškbus) (فارسی: اَشکبوس) (انگلیسی: ashkbus)
معنی: فرزند پهلوان، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) پهلوان افسانه ای سپاه توران، که در جنگ با رستم کشته شد، ( در اعلام ) نام پهلوانی از کوشان که به دست رستم کشته شد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از فرماندهان سپاه خاقان چین

معنی کلمه اشکبوس در دانشنامه آزاد فارسی

اَشْکِبوس
در شاهنامۀ فردوسی، پَهلوانی کُشانی. اَفراسیاب او را به کمک سپهدار خود پیرانِ ویسِه فرستاد. نخست رُهام با اشکبوس به نبرد پرداخت؛ اما تاب ایستادگی نیاورد. اَشکبوس به کوه گریخت و رُستَم، خشمگین از ضعف رهام ، پیاده به جنگ با اشکبوس شتافت و او را با یک تیر از پای درآورد.

معنی کلمه اشکبوس در ویکی واژه

از پهلوانان کشانی که در جنگ هماون حضور داشت و پای در رکاب پیران بود؛ اشکبوس در دومین نبرد با رستم با تیر رستم هلاک شد. بزد بر بر و سینه اشکبوس ..... سپهر آن زمان دست او داد بوس
اشکبوس به دو بخش اشک - بوس قابل تجزیه است که بخش اول اشک ممکن است با اشکیدا، یا بصورت اسک با اسکیت‌ها و سکایان برابر باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه اشکبوس

الوا هنر آموخته رستم زال بود که در جنگ تن به تن ایران و توران بدست کاموس‌کشانی کشته شد. در این نبرد نگرانی تورانیان بویژه پیران حضور رستم در میدان جنگ بود. پیران می‌گفت اگر رستم نباشد باکی از طوس، گرگین، بیژن نیست. در پیکار روز گذشته اشکبوس تورانی هلاک شده بود و اینک کاموس سپهسالار خاقان چین گشته و هراس او از تهمتن بود.
کمان را بزه کرد زود اشکبوس تنی لرز لرزان و رخ سندروس
حال با تلفیق های مختلف هر یک از معانی های بالا با تعبیر های مختلف می توان اشکبوس را به صورت های مختلف معنا کرد . به عنوان مثال میر جلال‌الدین کزازی در کتاب نامه باستان (جلد اول چاپ انتشارات سمت) اشکبوس را به صورت فرزند پهلوان معنا کرده است.
چو کاموس و فرطوس چو اشکبوس که از بانگ ایشان بدرید کوس
بزد بر بر و سینهٔ اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس
کشانی اشکبوست را اجل در برکشان آرد که تا رستم صفت سازی قبا از تیر خفتانش
برزم اندرون کشته شد اشکبوس وزو شادمان شد دل گیو و طوس
آنچه به من کرد طرهٔ تو، نکرده است با جگر اشکبوس‌، تیر تهمتن
رستم اردیبهشتی مژده نزد طوس عید از هلاک اشکبوس مهرگان می‌آورد
خصم‌بگریزد ز سهمش آری‌آری اشکبوس چون‌کشدگرزگران دل بگسلد رهام را
جوشن طوس است یا پرچین کمند اشکبوس یا زره سان موی را در پیچ و تاب انداخته
ور به زور آوری و، صف شکنی اشکبوسی و، پور دستانی