اشواق

معنی کلمه اشواق در لغت نامه دهخدا

اشواق. [ اَش ْ ] ( ع اِ ) ج ِشَوْق. ( منتهی الارب ). آرزومندیها. ج ِ شَوْق ، بمعنی آزمندی نفس و میل خاطر. ( آنندراج ). || در تداول حکمت اشراق ، شوق بمعنی عامل و موجب حرکت نور انوار و مرادف عشق و ضد قهر باشد. شیخ اشراق فرماید: و انوار هر گاه فزونی یابند، عالی را بر سافل قهر و سافل را به عالی شوق و عشق است. ( حکمت اشراق چ کربن ص 136 ). و در حاشیه ص 169 آرد: چه نور انوار و انوار قاهر هرچند به ذوات خود متحرک نیستند ولی آنها بوسیله شوق و عشق در حرکتند و در فصل «در بیان انتهای همه حرکات بسوی انوار جوهری یا عرضی » گوید: و اشواق نیز ( همچون حرارت ) موجب حرکاتند. ( ص 196 ) :
قلب می زد لاف ِ اَشواق ِ مِحَک
تا مریدان را دراندازد به شک.
مولوی ( مثنوی چ نیکلسون دفتر 4 بیت 3849 ).
و رجوع به شوق و ص 223 و224همان کتاب شود.

معنی کلمه اشواق در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] جِ شوق ، آرزو، آرزومندی ها.

معنی کلمه اشواق در فرهنگ عمید

= شوق

معنی کلمه اشواق در فرهنگ فارسی

آرزومندیها، جمع شوق
( اسم ) جمع شوق آرزومندیها .

معنی کلمه اشواق در فرهنگ اسم ها

اسم: اشواق (دختر) (عربی) (تلفظ: ašvāq) (فارسی: اَشواق) (انگلیسی: ashvagh)
معنی: شوق ها، آرزومندی ها

معنی کلمه اشواق در ویکی واژه

جِ شوق ؛ آرزو، آرزومندی‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه اشواق

دنت منازل من کنت منه بالاشواق گذشت مدت هجران و روزگار فراق
الا یاریح! ان تمرر علی وادی أخلائی فبلغهم تحیاتی و نبئهم باشواقی
گر به عقد دوام خدمت تو بود چند عروس اشواقم
فسرده را چه خبر زان که من به آتش عشق بسوختم ز چه از بس تغلب اشواق
بدو خدمت رسان و شرح اشواق بگو زین مخلص محزون مشتاق
ایا نفسی علی الهجران نوحی و بالاشواق و الا حزان یوحی
نرانم خامه را در شرح اشواق که طی نامه آن را نیست قابل
اشواق محرم پزشک و فعال یمنی است که به خاطر مبارزه با گرسنگی در شهر حدیده شناخته شده‌است.
قلب می‌زد لاف اشواق محک تا مریدان را دراندازد به شک
طال شوقی الی لقائکم یعلم الله کیف اشواقی
لو کان اقل هذه الاشواق للشمس لا ذهلت عن الاشراق