اشهد. [ اَ هََ ] ( ع فعل ، اِ ) در عربی متکلم وحده اَشهَدُ؛ شهادت می دهم. اما در فارسی به عنوان اسم هم بکار می رود و مراد از آن ، شهادتین یعنی اشهد اَن لا اله الاّ اﷲ و اشهد اَن محمداً رسول اﷲ است : دور نبود کین زمان در مجلس حکم قضا بر زبان چرخ و اختر لفظ اشهد می رود.انوری.از اشهد فصیح به است اشهد بلال.قاآنی.- اشهد گفتن ؛ مراد گفتن اشهد ان لا اله الا اﷲ و اشهد ان محمداً رسول اﷲ است ، یعنی گفتن شهادتین. - || در تداول فارسی زبانان گاه بمعانی آماده مرگ شدن و سخت ترسیدن هم بکار رود، چنانکه گویند: پلنگ که نزدیک من شد اشهدم را گفتم. || گاه همچون سوگندی بکار رود: زبانم به اشهد برنگردد اگر...؛ یعنی گاه مردن شهادتین نگویم اگر... یا بی ایمان از دنیابروم اگر...
معنی کلمه اشهد در فرهنگ معین
(اَ هَ ) [ ع . ] فعل متکلم وحده از شهادت به معنی : گواهی می دهم . ،~ گفتن به زبان راندن شهادتین : اَشْهَدُ اَنَُ لا' اِل'هَ اِلاَ الله. ،~ کسی را گفتن مرگ آن کس را حتمی دانستن .
معنی کلمه اشهد در فرهنگ فارسی
( فعل متکلم وحده از شهادت ) گواهی میدهم . یا اشهد گفتن . بزبان راندن شهادتین ( اشهدان لااله الا الله واشهدان محمدارسول الله ) . یا اشهد خود راگفتن . ( عم ) منتظر مرگ بودن . یا اشهدان (امیرالمومنین ) علیا ولی الله . گواهی میدهم که ( امیرمومنان ) علی دوست خداست . توضیح در اذن و اقامه شیعیان دوبار گفته شود . خواندن آن در اذان واقامه مستحب است بعنوان تیمن و تبرک . یا شهدان اله الا الله . گواهی میدهم که خدایی نیست جز خدای یگانه . توضیح در اذن و اقامه دوبار در هر دو گفته شود . یا اشهد ان محمدا رسول الله . گواهی میدهم که محمد فرستاده خداست . توضیح دراذان و اقامه دو بار در هر دو گفته شود .
معنی کلمه اشهد در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أُشْهِدُ: شاهد می گیرم معنی لَّا أَشْهَدُ: گواهی نمی دهم ریشه کلمه: شهد (۱۶۰ بار)
معنی کلمه اشهد در ویکی واژه
فعل متکلم وحده از شهادت به معنی: گواهی میدهم. ؛~ گفتن به زبان راندن شهادتین: اَشْهَدُ اَنَُ لا' اِل'هَ اِلاَ الله. ؛~ کسی را گفتن مرگ آن کس را حتمی دانستن.
جملاتی از کاربرد کلمه اشهد
به شهادتین شیعه علاوه بر اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمدا رسولالله جمله اشهد ان علی ولیالله نیز اضافه شده است
آن گه گفت: قُلْ لا أَشْهَدُ یعنی قل ان شهدتم انتم فلا اشهد انا، إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ. الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ این جواب ایشانست که گفتند: ما از جهودان و ترسایان پرسیدیم و ترا مینشناسند، و گواهی نمیدهند، رب العالمین گفت: ایشان محمد را نیک میشناسند، و نعت و صفت وی میدانند، که در کتب خویش خواندهاند، وی را چنان شناسند که پسران خود را در میان کودکان، پس هر دو اهل کتاب را نعت کرد، گفت: الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ یعنی غبنوا انفسهم فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ یعنی لا یصدقون بأنه رسول.
خدای عزوجل ناصر و معینش باد به حق «اشهد ان لا اله الا هو »
شاه اسماعیل در جریان فتح تبریز، فرمان داد که خطیبان اشهد ان علیا ولیالله و حی علی خیرالعمل را در اذان و اقامه وارد کنند
ای پیر زن این جای عزیر است؟ گفت آری و میگریست آن پیر زن، عزیر گفت چرا میگریی؟ گفت از بهر آنک صد سال است تا کس نام عزیر نبرد، و نام و نشان وی کس نشنید مگر این ساعة که تو گفتی، قال فانا عزیر گفت پس منم عزیر، اماتنی اللَّه عز و جل مائة سنة ثم بعثنی اللَّه، مرا صد سال میرانید پس زنده کرد، پیر زن شگفت بماند و شادی کرد و میگفت سبحان اللَّه، عزیر بعد از صد سال باز آمد، پس گفت عزیر مردی بود مستجاب الدعوة، دعا کن تا اللَّه مرا بینایی و روایی باز دهد تا بچشم سر در روی تو نگرم، عزیر دعا کرد و آن پیر زن مقعد از جای برخاست و بینا گشت و در وی نگرست، گفت اشهد انک عزیر. پس آن زن رفت بانجمن بنی اسرائیل، و ایشان را از وی خبر کرد، همه روی بوی نهادند و آمدند و با ایشان پسر عزیر بود عمر وی بصد سال رسیده و پیر گشته، و پسران داشت همه پیران، و جد ایشان عزیر جوانی چهل ساله.
چو گویم اشهد ان لا اله الا الله برآوریم به پیش تو آشکار انگشت
أن یا فتنة البقاء فانتظری فتنة اللّه المهیمن القیّوم بأنّها سیأتیکم بالحقّ فها قد آتاکم حینئذ بالحقّ فاشهدون وإنّها یفصل بین الکاف والنّون ویمیّز بین الکلّ من یومئذ إلی یوم الّذی یظهر مرّة أخری فی أیّام بدع موعود بظهور غیب ذاته وکنه بقائه فی سنة المستغاث وإنّ هذا الحقّ محتوم إنّ ذلک من فتنة یأخذ کلّ الممکنات من کلّ غیب وشهود.
و رسول (ص) گفت که منادی روز قیامت ندا کند که یا امت محمد! من حق خویش را در کار شما کردم و حقوق شما بر یکدیگر بماند. در کار یکدیگر کنید و همه به بهشت شوید». و گفت، «یکی را از امت من حاضر کنند روز قیامت بر سر خلایق و نود و نه سجل هریکی چندان که چشم بکشد، همه گناهان بر وی عرضه کنند و گویند از این همه هیچ انکار می کنی؟ فریشتگان از نوشتن اینها هیچ ظلم کرده اند؟ گوید: نه یارب. بازگویند: هیچ عذر داری؟ گوید: نه یارب. و دل بر دوزخ نهد، خدای تعالی گوید: تو را نزد من حسنتی هست بر تو ظلم نکنم. پس رقعتی بیاورند و بر آن نوشته: «اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمد رسول الله»، بنده گوید این رقعت با این سجلات کجا کفارت کند؟ گوید بر تو ظلم نکنند. آن همه سجلات در یک کفه نهند و آن رقعه در آن دیگر. رقعه همه را از جای برگیرد و از همه گران تر آید که هیچ در مقابله توحید خدای تعالی نیاید».
ثمّ اقبل علی الرسل و قال: إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ ای اشهدوا علیّ و قیل: خاطب به القوم فلمّا سمعوا منه هذا الکلام وثبوا علیه فقتلوه و قیل: علّقوه من سور المدینة و قبره فی سوق انطاکیه. سدی گفت: دست بسنگ بوی فرا داشتند و او را بسنگ بکشتند و وی در ان حال میگفت: اللّهم اهد قومی اللهم اهد قومی. این دلیل است بر کمال حلم و فرط شفقت وی بر خلق. این همچنانست که ابو بکر صدیق بنی تیم را گفت آن گه که او را میرنجانیدند و از دین حق با دین باطل میخواندند گفت: اللهم اهد بنی تیم فانّهم لا یعلمون یأمروننی بالرجوع من الحق الی الباطل. کمال شفقت و مهربانی بو بکر بر خلق خدا غرفهای بود از بحر نبوت محمد عربی صلوات اللَّه و سلامه علیه بآن خبر که گفت:«ما صبّ اللَّه تعالی شیئا فی صدری الّا و صببته فی صدر ابی بکر».
ابن عباس گفت: این در شأن حمزة بن عبد المطلب و بو جهل بن هشام آمد، و سبب آن بود که نجاست پارهای برگرفت، و برسول خدا افکند، و او را ناسزا گفت، و برنجانید، و حمزه هنوز در اسلام نیامده بود، امّا رسول را دوست داشتی، و از آنکه مردی محتشم بود، و در میان قریش محترم و دلاور و مردانه، مکّیان از بیم وی زهره نداشتندی که رسول خدا را رنجانیدندی، یا او را بد گفتندی. آن روز که بو جهل او را برنجانید، و ناسزا گفت، حمزه بصید بود، در آن صحرا از پس آهویی همی رفت. آهوی روی باز پس کرد و گفت: یا حمزه! ترا شغل از صید من مهمتر هست. حمزه بازگشت تا بمکّه رسید. او را خبر کردند که بو جهل با محمد چنین کرد. خشم گرفت. قصد بو جهل کرد. کمانی داشت بر سر وی زد، تا او را مجروح کرد، و گفت: ای نامرد هیچ کس! ترا با محمّد چه کار، و چه زهره آن داری که او را برنجانی؟ بو جهل از وی بترسید بتواضع درآمد، گفت: یا بایعلی! اما تری ما جاء به سفّه عقولنا، و سبّ آلهتنا، و خالف آباءنا؟! فقال حمزة: و من اسفه منکم تعبدون الحجارة من دون اللَّه! اشهد أن لا اله الا اللَّه، لا شریک له، و أن محمدا عبده و رسوله. پس رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد: أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً ای ضالّا کافرا فهدیناه، وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً ای دینا و ایمانا، یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ مع المسلمین مستضیئا بما قذف اللَّه فی قلبه من نور الحکمة و الایمان، کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ «مثل» زیادتست یعنی: کمن هو فی ظلمات الکفر و الضلالة؟! لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها لیس بمؤمن ابدا. «کَذلِکَ» ای: کما زین للمؤمن الایمان، «کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» من عبادة الاصنام.
فلمّا سمعنا خرجنا عن البیت بسلطان مبین و قلنا یا محمّد خرج الرّوح عن مقرّه و خرجت معه أرواح الأصفیاء ثمّ حقایق المرسلین إنّک إِذًا فاشهد أهل منظر الأعلی فوق رأسی ثمّ فی قبضتی حجج النّبیّین فافتح عیناک هذا لعلیّ ثمّ محمّد رسول اللّه قد طلع عن أفق البیت بسلطان مبین و آتاکم بکلّ الآیات من لدی اللّه المقتدر القدیر.
شهدت ولم اشهد لحاظاً لحظته و حسب لحاظ شاهد غیر مشهد
راهب گفت ای شیخ راست است میگویی و من در انجیل عیسی هم چنین خواندهام که خواص امّت محمد قومی خرقهداراناند، بصورت درویشان و بدل توانگراناند. در وطن خود غریب و از خلق بر کراناند. از دنیا بلقمه و خرقه راضی و از تعلق آزادگان و آسودگاناند. و انا اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و انّ محمدا عبده و رسوله و انّکم اولیاء اللَّه و اصفیائه و انّ دینکم دین الحق و انّ اصواتکم من صفاء اسرارکم.
اشهد باللّه انها حبلی من غیری و انّی لمن الصادقین، عویمر چنان بگفت، چهارم بار او را تلقین کرد که بگو، اشهد باللّه انّی ما قربتها منذ اربعة اشهر و و انّی لمن الصادقین، عویمر چنان بگفت: پنجم بار او را تلقین کرد که بگو لعنة اللَّه علی عویمر ان کان من الکاذبین، عویمر چنان بگفت، پس رسول بفرمود تا عویمر بنشست و خوله را گفت تو میبرخیز و بگو اشهد باللّه ما انا بزانیة و انّ عویمرا لمن الکاذبین، دوم بار
** عبارت «اشهد انّ علیّا ولی الله» فقط توسط شیعیان خوانده میشود. با این حال شیعیان اذعان دارند که این جمله جزو اذان و اقامه نیست و خواندن آن نیز واجب نیست بلکه مستحب و مستحسن است. گاهی بعضی از شیعیان عبارت دیگری را نیز به آن اضافه میکنند مانند «اشهد انّ مولانا امیرالمؤمنین علیّاً و ابناؤه المعصومین حجج الله» «گواهی میدهم که سرور ما امیر مؤمنان علی و پسران معصوم او حجّت و برهانهایی برای خدا(در زمین) هستند».