معنی کلمه اشنه در لغت نامه دهخدا
جادویی کردن جادوبچه آسان باشد
نبود بطبچه را اشنه دریا دشوار.انوری.
اشنه. [ اُ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) بمعنی اشنان است که بدان رخت و جامه شویند. ( برهان ) ( آنندراج ). اشنان. ( سروری ) ( شلیمر ) ( شعوری ). گیاهیست خوشبو که بعد خوردن طعام بدان دست شویند تا چربش ببرد. ( مؤیدالفضلا ). عطر ابیض کأنه مقشور من عرق. ( اقرب الموارد ). رجوع به اشنان شود. || خار و خاشاکی که روی آب باشد. ( شعوری ج 1 ص 149 ).
اشنه. [ اُ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) عطریست سفید که به درخت بلوط و صنوبر می پیچد و بصورت پوست بنج است لیکن عربی است و بفارسی دواله گویند و لهذا ترکیبی که در آن میکنند دواله مشک گویند اگرچه مشهور به دواءالمسک شده. ( رشیدی ). چیزیست مثل گیاه خشک که سیاه و سپید باشد و بهندی چهارچیلا گویند و بعضی چهریله نامند و بعضی ملاگیر خوانند. ( غیاث ) ( آنندراج ). نام دارویی است خوشبوی که آنرا دواله میگویند و بعربی شیبةالعجوز و مسک القرود خوانند. مانند عشقه و لبلاب بر درخت پیچد و اگر بسایند و در چشم کنند چشم را جلا دهد. ( برهان ). پوستهای لطیفی باشد که بر درخت بلوط و صنوبر و گردکان پیچد، خوشبوی بود و در داروها بکار است. بفارسی آلک و دوالک گویند. ( از بحر الجواهر ). پوستهای نرم و نازک باشد که به درخت بلوط و صنوبر و گردو چسبد و خوشبوی است. ( از مفردات قانون ابوعلی ص 157 س 24 ). چیزیست سپید چون رگ پوست کنده که بر درخت بلوط و صنوبر و جز آن متکون میشود و می پیچد و بفارسی آنرا دواله خوانند و خوشبو می باشد. در اول گرم و خشک ، مقوی معده و نافع اوجاع کبد است. ( منتهی الارب ). چیزی گیاهی است که بر درخت و سنگها تکوین شود. ( از المنجد ). بفارسی دواله و دوالی و دوالک و بهندی چهریرا. ( از الفاظ الادویه ). صاحب ذخیره خوارزمشاهی آنرا از عطرها شمرد و گوید نام دیگر آن دواله است و ازهند آرند. هرچه سپید است بهتر باشد و سیاه آن بدبوست. گرم است بدرجه اول و خشک است بدرجه دوم و گروهی گفته اند سرد و خشک است. دواله. ( منتهی الارب ) ( برهان ). دوالی. دوالک. آلک. دواءالمسک. ( رشیدی ). چهارچیلا.چهریرا. چهریله. ملاگیر. ( آنندراج ). شیبةالعجوز. ( برهان ) ( تذکره داود ضریر انطاکی ) ( مفردات ابن البیطار ). مسک القرود. ( برهان ). آلک و دوالک. ( تحفه ) ( بحر الجواهر ). مسحو ( بفرنگی ). ( تذکره داود ضریر انطاکی ص 48 ). بریون ( بیونانی ). ( همان صفحه ). کله دبالیه ( بلاتینی ). ( همان صفحه ). شیبه ( بزبان مصری ). ( همان صفحه ).