اشق

معنی کلمه اشق در لغت نامه دهخدا

اشق. [ اَ ش َق ق ] ( ع ص ) اسب که در دویدن چپاراست رود. || یا اسب گشاده دست و پا. || اسب دراز. مؤنث : شَقّاء.ج ، شُق . || زن فراخ فرج. ( منتهی الارب ). || دراز. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). || ( اِخ ) نام اسب بنی صبیعةبن فراز. ( منتهی الارب ).
اشق. [ اَ ش َق ق ] ( ع ن تف ) دشوارتر. ( ترجمان علامه جرجانی ص 13 ) ( غیاث ). احمز. شاق تر: و لعذاب الآخرة اَشَق ﱡ. ( قرآن 34/13 ).
اشق. [ اُش ْ ش َ / اُ ش َ / اَش َ ] ( معرب ، اِ ) ( معرب از فارسی ) صمغ گیاهی است که آنرا بدران گویند و بعربی صمغالطرثوث خوانند. استسقا را نافع است و بعضی گویند جوهری است معدنی که آنرا بعربی لزاق الذهب خوانند وآن غیرمعدنی هم هست که عملی باشد و آن چنان است که بول کودکان را با سرکه در هاون مسین کنند و در آفتاب چندان بسایند که منعقد شود. و طبیعت آن گرم و خشک است و جراحتهای کهنه را نافع است و بعربی آنرا لحام الصاغة خوانند و اشج با جیم نیز گویند و معرب اشه با هاست. ( برهان ). صمغ درختی است. ( غیاث ) ( مؤید الفضلاء ). صمغالطرثوث. ( بحر الجواهر ). وشک. ( مهذب الاسماء ) وشَه. ( خلاص ). صمغ درختی است که آنرا بدران گویند. ( آنندراج ). وشق. ( دزی ج 1 ص 25 ). اشج. قنا. وشق. کزغ. کرغ.کراغ. بلشر. وشج. اُشه. صمغ اشترغاز است. او را لزاق الذهب نیز گویند از بهر آنکه بر کاغذها و دیوارها زرکاری بیشتر بر وی کنند. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). و رجوع به همان کتاب ص 140 شود. صمغ طرثوث است و گاه آنرا لزاق الذهب خوانند زیرا کاغذ و پوست آهو بر آن نویسند و جلد کتاب را بدان زرکاری کنند. ( از قانون ابن سینا چ تهران ص 159 س 11 ). آنچه در نشاندن طبق زر بکار آید. ( مؤید الفضلا ). وُشَّق. اُشَّج. صمغ نباتی است مانند خیار و بعضی صمغ طرثوث گفته اند و آن غلط است. در دوم گرم بود و در آخر اول خشک ملین و مدر و محلل و مسخّن و تریاق عرق النسا و وجع مفاصل و درد تهیگاه و درد سرین. ( منتهی الارب ). و ابن البیطار آرد: آنرااشج و وشق و لزاق الذهب نیز خوانند و آنان که آنرا صمغالطرثوث دانسته اند خطا کرده اند. دیسقوریدوس در سوم گوید: اشق صمغ گیاهی است که در شکل مشابه قنا ( انجدان ) است و در بلادی بنام لیبی روید نزدیک موضعی که آن را سیرن نامند و درخت آن را اغاسولیس گویند. از مفردات ابن البیطار ). و رجوع به همان کتاب ج 1 ص 30 شود.و داود ضریر انطاکی آرد: معرب از فارسی اشج است و آن لزاق الذهب است. در شام آنرا قنارشق و در مصر کلخ خوانند و نام آن بیونانی امونیافون باشد... درخت آن در کرخ روید نه در شام. ( از تذکره داود ضریر انطاکی ). و رجوع به همان کتاب ص 47 شود. و صاحب مخزن الادویه آنرا معرب اشنه خوانده و گوید بفارسی نام آن اوشه وکلبانی تیر و بعربی اشج و وشج و وشق و لزاق الذهب و بیونانی اثانقون و امونیاقن و بلغت مصر قناوشق و کلخ و بهندی کاندارست. رجوع به مخزن الادویه ص 86 شود. وصاحب اختیارات بدیعی آرد: اشج خوانند و کلیان نیز گویند و آن لزاق الذهب است. اما اشق صاحب جامع گوید نه صمغ طرثوث است و صاحب منهاج گوید صمغ طرثوث است و مؤلف گوید صمغ نباتی است که آنرا بشیرازی بدران خوانند و طبیعت آن گرم است در آخر درجه دویم و خشک در اول و اسحاق گوید گرم و خشکست در دویم و بهترین سده جگر بود و سنگ گرده بریزاند و تحلیل صلابت سپرز بکند چون بر وی طلا بکنند و اگر مقدار یک درم با سرکه بخورند، ورم سپرز بگدازاند و اگر با عسل خلط کنند و لعق کنند، مفاصل و عرق النساء و صرع را نافع بود و مسهل بلغم بود و خنازیر را بغایت سودمند بود و گرم بکشد و اگر بماءالشعیر خلط کنند و بیاشامند ربو را و مر دشخواری نفس را نافع بود و نیم مثقال با عسل جهت صرع نافع بود و استسقا را نافع بود و مسهل بلغم لزج بود. غلیظ چون ادویه خلط کنند ماده صفرا براند و اگر مژه ٔچشم بر آن بمالند، جرب چشم و سفیدی چشم و تاریکی زایل کند و جهت ریشهای بد بغایت سودمند بود و جهت خناق که در بلغم و مره سودا بود، نافع بود و بچه مرده بیرون آورد. و اگر بخورند و بخود برگیرند و اگر با سرکه حل کنند و بر ورمهای بلغم صلب و خنازیر و سلعه وامثال آن طلا کنند، تحلیل کند و چون با زیت بسرشند وبر بهق و کلف بمالند، نافع بود و اگر به آب حل کنندو بدان غرغره کنند، دماغ را پاک کند و حنک را در بلغم و خوردن آن سودمند بود جهت درد پشت و فالج و حذر و بادها بشکند اما مضر بود به گرده و مصلح آن زوفا است و بدل آن وسخ کوایرالنحل است و گویند بدل آن سکبینج است و گویند خردل سفید است - انتهی. و ابوریحان آرد: اشق و اشج نیز گویند و حرف قاف و جیم درو دلالت میکند که معربست و برومی او را میناقون و امنقون گویند و مخلص مصری چنین گوید که او را برومی امونیاقون گویند و معنی او نیکوکننده جراحات بود و اهل سیستان او را رشک خوانند و بعضی از پارسیان او را کج خوانندو بعضی از صیادنه گویند که کج نام وج است نه اشق و بی گوید او را لزاق الذهب نیز گویند. و حو 2 و بی گویند اشق صمغ درخت محرومست. حان گوید اشق صمغ درخت محروث است. حان گوید اگر از لفظ محروث مراد اشترغازست اشق صمغ او نیست و تواند بود که محروث را دو حقیقت باشد و یک حقیقت او ماورای اشترغاز بوده و حمل او بر این وجه بصواب نزدیکست زیرا که ظاهر آن است که ارجانی و ابن ماسرجویه تجازف نباشد در این تقریر. دوس گویداشق صمغ درختی است و منبت او در زمین لوبیه از بلاد روم و در موضع دیگر گفته است اشق به هیأت به خیار ماند و طعم او تلخست و قطا گوید اشق عصاره خشخاش است و بعضی از اطبا گویند اشق عصاره برگ خشخاشست و گفته اند معبوش او آن است که خشخاش تر را از بیخ برکشند و در آب شویند و بگذارند تا آب ازو برود، آنگاه آنراخرد کرده در دیگ کنند و سر آنرا محکم بگیرند و در زیر او آتش آهسته کنند تا خشخاش درو منحل و مذاب شود،آنگاه دیگ را برگیرند تا آن آب صاف شود، پس با حرمل مثل آن کند که با خشخاش کرده است و یک بهر آب حرمل و دو بهر آب خشخاش را در دیگ کنند تا بقوام آید، خشک کند. ص اوبی گوید گرمست در دوم ، خشکست در اول. ورمهای صلب را نرم کند و خنازیر را بتحلیل برد و صلابت مفاصل را مفید بود و سپرز را بگدازد و طبیعت را نرم کند و ادرار بول و حیض بکند و بیاض چشم را زایل کند و عسر نفس را نافع بود و محلل و مجفف قوی بود و جراحات متعفن را پاک سازد و نیکوتر از وی آن بود که اجزای آن نیک فراهم آمده باشد و پاکیزه باشد از خس و بوی او قوی باشد. بدل او در ادویه ریم خانه زنبور بود که آنرا وسخ کورالنحل گویند. ( ترجمه صیدنه ابوریحان ). و رجوع به الفاظ الادویه و تحفه حکیم مؤمن شود.

معنی کلمه اشق در فرهنگ معین

(اَ شَ ) [ ع . ] (ص تف . ) دشوارتر، مشکل تر.

معنی کلمه اشق در فرهنگ عمید

صمغی زردرنگ و تلخ مزه که در طب قدیم برای دفع سنگ کلیه و درد مفاصل به کار می رفته.

معنی کلمه اشق در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - درخت اشه ۲ - صمغی زرد رنگ بطعم گس و تلخ و مهوع که ازدرخت اشق گرفته میشود . اشترک وشق اندران بلشر .
موضعی است در شعر اخطل

معنی کلمه اشق در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَشُقَّ: که سخت بگیرم
معنی أَشَقُّ: سخت تر
ریشه کلمه:
شقق (۲۸ بار)

معنی کلمه اشق در ویکی واژه

دشوارتر، مشکل

جملاتی از کاربرد کلمه اشق

فیگارو نیز که خود را در گوشه ایی مخفی کرده بوده، با شنیدن این کلمات عاشقانه، حسودتر و خشمگین تر می‌شود. سوزانا و کنتس به سرعت جایشان را با هم عوض می‌کنند و بعد کروبینو وارد صحنه می‌شود. کروبینو که کنتس را در لباس عروسی می‌بیند، گمان می‌برد که او سوزاناست و نیش و کنایه زدن در مورد قرار ملاقاتش با کنت را آغاز می‌کند. کنت از راه می‌رسد و کروبینو را به حال پرسه زدن در اطراف عروس می‌بیند؛ وی سیلی محکمی به کروبینو می‌زند؛ که این ضربه نصیب فیگارو - که برای دور کردن کروبینو از عروس جلو آمده بوده - نیز می‌شود!
از فیلم‌هایی که وی در آن نقش داشته‌است، می‌توان به جنایت بی‌نقص، تاکسی ۱۳، مهمان سیزدهم، واگن سرپوشیده، زن، شکوفه در غبار، امشب عاشقم باش، قتل شبه‌عمد، تام سایر، مه، شب بانوان در حمام، حادثه، داستان یک زن و گلادیاتور اشاره کرد.
عاشق و یاد رخ دوست‌که چشمش مرساد خواجه و حسرت مال و غم‌گاو و خر خویش
او از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ با جرج کلونی روابط عاشقانه داشت.
مطرب جمع عاشقان برجه و کاهلی مکن قصه حسن او بگو پرده عاشقان بزن
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته‌است می‌توان به همه مردان رئیس‌جمهور، اولین باشگاه همسران، استلا، تفنگ جدید من، زوج‌های عاشق، برای اینکه من گفتم، میلیون‌ها بروسترس و سه کله‌پوک اشاره کرد.
شاه‌پرستم نه مال و جاه‌پرستم عاشق‌گنجینه‌ام نه شایق اژدر
راوی اثر استروفیل، جوان عاشقی است که داستان عشق خالصانه اما ناامیدش را نسبت به زن زیبای متأهلی تعریف می‌کند.
ناز تو کی خرد کسی جز دل مستمند من عاشق یکدیگر بود ناز تو و نیاز من
آنچنان که عاشقی بر رزق زار هست عاشق رزق هم بر رزق‌خوار
برخلاف اکثر آثار ژول ورن، این رمان بیشتر از اینکه یک ماجراجویی یا حتی علمی-تخیلی باشد، حال‌وهوایی عاشقانه و سفرنامه‌ای دارد.
عاشقست این دل شوریده من، درمان چیست؟ بس عجب نبود اگر بی سر و بی سامانست
در سال ۱۹۷۲ در فیلم گریز (این فرار مرگبار) با استیو مک‌کوئین همبازی شد و در طول بازی در این فیلم بود که رابطهٔ عاشقانه او با استیو مک کوئین شروع شد و اَلی از همسرش رابرت اوانز که تهیه‌کننده فیلم بود، طلاق گرفت و در سال ۱۹۷۳ با استیو مک‌کوئین ازدواج کرد.
و گر نه کی پسندد عقل مخلوق که خالق عاشق و مخلوق معشوق
جیم دروگاتیس از روزنامهٔ شیکاگو سان تایمز «اسپیچ‌لس» را «یک تصنیف عاشقانهٔ خالص» توصیف کرد.
منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نماند معشوق را ببین که ز صد یک نشانه ماند
بوقت دیدن رویش نبیند دیده ام خود را عجب گر هیچ عاشق را بدان امکان شود دیده!
وی تاکنون چندین رمان و مجموعه داستان به چاپ رسانده‌است. از مجموعه داستان‌هایش می‌توان به عاشق این مرد نباش و چهره زیبای دیو اشاره کرد. به سلامتی زندگی، صندلی جنبان و مایسترو نیز از رمان‌های مشهور این نویسنده به‌شمار می‌روند. مختار تا کنون جوایز ادبی گوناگونی دریافت کرده‌است. از جمله جایزه طاهر حداد(۱۹۸۸) و جایزه وزارت فرهنگ تونس برای رمان به سلامتی زندگی (۱۹۹۴).
"من عاشق این هستم که خواننده‌هایم را به جاهای ترسناک ببرم آیا می‌دانید ترسناک‌ترین مکان کجاست؟ این محل ذهن خود شماست."
عمرت به چل گر می‌رسد چون در فراقش می‌رود عاشق ز عمر خویشتن گو مشمر این ایام را