اشفاق

معنی کلمه اشفاق در لغت نامه دهخدا

اشفاق. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شَفَق ، بمعنی ناحیه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شفق شود.
اشفاق. [ اِ ] ( ع مص ) کم کردن. ( منتهی الارب ). اشفاق چیزی ؛ کم کردن آن. ( از اقرب الموارد ). || ترسیدن و یعدی بمِن ْ و حکی ابن درید و ابن فارس شَفَق َ و اشفق بمعنی و انکره اهل اللغة. ( منتهی الارب ). اشفاق از کسی و بر کسی ؛ ترسیدن و بیم داشتن. || مهربانی کردن. و یعدی بعَلی ̍. ( منتهی الارب ). اشفاق ناصح بر کسی ؛ مهربانی کردن به وی و صفت آن مشفق است. ( از اقرب الموارد ). || حرص ورزیدن. || اشفاق بر کودک ؛ مهر و تلطف کردن به وی و اسم آن شَفَقَة است. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه اشفاق در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - مهربانی کردن . ۲ - ترسیدن .

معنی کلمه اشفاق در فرهنگ عمید

۱. ترسیدن، بیم داشتن.
۲. مهربانی کردن، دلسوزی.

معنی کلمه اشفاق در فرهنگ فارسی

ترسیدن، بیم داشتن ، مهربانی کردن، دلسوزی کردن
( مصدر ) ۱ - مهربانی کردن مهر ورزیدن دلسوزی کردن . ۲ - ترسیدن بیم داشتن . جمع : اشفاقات .
جمع شفق بمعنی ناحیه

معنی کلمه اشفاق در دانشنامه آزاد فارسی

اِشفاق
اِشفاق (در لغت به معنی کم کردن، ترسیدن و مهربانی کردن) در اصطلاح عرفا، دوام ترس و پرهیز که با ترحّم همراه باشد. آن را به سه مرحله تقسیم می کنند: در مرتبة اول، سالک آرزوهای زیادی در دل خود حس می کند و گمان می کند همة اعمالش تباه و باطل است و پیوسته در ترس و مؤاخذه از خود به سر می برد؛ مرتبة دوم ترسی است که مانع از ارتباط و هم نشینی سالک با دیگران می شود، تا مبادا در آن معاشرت ها و روابط، در اندیشه اش تفرقه ای نسبت به ارتباط با حضرت حق ایجاد شود؛ مرتبة سوم جایگاهی است که سالک همة تلاش و کوشش خود را از جانب لطف و عنایت حضرت حق می بیند نه از سوی خود، و همین موضوع او را به تکبّر می کشاند تا جایی که از مخالفت با اهل گناه دست برمی دارد. این امر یا به دلیل توجیه اعمال ناپسند گناهکاران است، یا به علت دوری جستن از این اندیشه که بخواهد کارهای خلق را به کسی جز خدا نسبت دهد.

معنی کلمه اشفاق در ویکی واژه

مهربانی کردن.
ترسیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه اشفاق

یاد کن از عهد و از میثاق من از عنایتها و از اشفاق من
برهان فیض سرمد ذات ستوده ی او است که آسوده عالمی را دارد زفرط اشفاق
ای به دردت رسم اشفاق و فتوت مستمر وی به عهدت صد انصاف و مروت استوار
کند به دامن اشفاق، ابر رحمت پاک به روی هر که نشیند غبار درویشی
که من از فارس ‌گردیدم ز اشفاق مهین داور کمیت بخت را فارس سمند چرخ را تازان
هر دستی طوق گردنی و هر پائی حجرالاسود لبی و دهنی، زبانها چون عندلیب در ترنم و لبها چون گل در تبسم، آشنایان آشیانه اشفاق و رفیقان خلوت روز میثاق شمع مستوی قد زبانه بر آسمانه میافکند و جام مشتری خد چون آفتاب شعله می پراکند.
اشفاق احمد (اردو: اشفاق احمد؛ ۲۲ اوت ۱۹۲۵ – ۷ سپتامبر ۲۰۰۴) نویسنده، نمایشنامه‌نویس، روشنفکر اهل هند بود.اشفق احمد درحالی که ۷۹سال سن داشت،درگذشت.
ایا شهان زمانه عیال شفقت تو به حال من نظری کن به دیدهٔ اشفاق
بود علم اشفاق بر طاق ازو رسیده به معراج، اشراق ازو
از گهر گرد یتیمی پاک نتوانست کرد گرچه از اشفاق سرتاپای شد دامان صدف
گه گهی تربیتی از سر اشفاق و کرم بنده از خدمت مخدوم تمنی دارد