اشتداد

معنی کلمه اشتداد در لغت نامه دهخدا

اشتداد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) سخت و قوی و استوار شدن. ( منتهی الارب ). سختی در هر چیز:در عین اشتداد مرض طاعون من در شهر ماندم. ( فرهنگ نظام ). سخت شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 13 ). سخت کردن و سخت گرفتن. ( آنندراج ). شدت و سختی. ( غیاث ). || گاهی مراد از کمال چیزی است. ( غیاث ) ( آنندراج ). || دویدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 3 ). || بالا برآمدن روز. ( منتهی الارب ). || بر رقیب خود در جنگ ، حمله سخت بردن. || افزونی و سختی بیماری کسی. ( از اقرب الموارد ).
- اشتداد تب ؛ بالا گرفتن آن. به منتها درجه سختی رسیدن بیماری.
- اشتداد دم ؛ غلبه دم. فشار خون. تبیغ. بیغ.

معنی کلمه اشتداد در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سخت شدن ، محکم شدن . ۲ - نیرو گرفتن . ۳ - (اِمص . ) نیرومندی .

معنی کلمه اشتداد در فرهنگ عمید

۱. سخت شدن.
۲. قوی شدن.
۳. استوار شدن، استواری.

معنی کلمه اشتداد در فرهنگ فارسی

سخت شدن، قوی شدن، استوارشدن ، سختی درهرچیز، استواری
۱ - ( مصدر ) سخت شدن . ۲ - ( اسم ) سختی . ۳ - ( مصدر ) استوار شدن . ۴ - نیرو گرفتن . ۵ - ( اسم ) زورمندی .

معنی کلمه اشتداد در دانشنامه آزاد فارسی

اِشْتِداد
(در لغت به معنی استوارشدن و قوت و شدت یافتن) در اصطلاح فلسفه، حرکت در مقولۀ کیف که گاه از آن به استحاله نیز تعبیر شده است؛ مانند از کالی به در شدنِ سیبی نارس. به نظر ملاصدرا حرکت اشتدادی تنها در حرکت کیفی جاری نیست، بلکه در جوهر نیز جریان دارد.

معنی کلمه اشتداد در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اشتداد واژه ای است که در فقه در باب طهارت کاربرد دارد.
«اشتداد» در لغت به معنای «سرعت گرفتن» آمده است.
معنای اصطلاحی اشتداد
در کتب فقهی اشتداد به معانی ذیل آمده: «غلیظ شدن، زیرو رو شدن، بالا آمدن عصاره، شدت جوش آمدن عصاره، سفت و سخت شدن، کف انداختن، بخودی خود جوش آمدن، شدت و افزایش جوش آمدن، قوت و صلابت، رسیدن به حد کمال»
در هر صورت برای آن معنای اصطلاحی خاصی ذکر نشده است.
احکام اشتداد
«اشتداد» به تنهایی دارای حکمی نمی باشد، بلکه در ضمن موضوعی، مانند «عصیر عنبی» (شرابی که از انگور گرفته می شود) احکام آن بیان می شود.
← حکم اول: حرمت و حلیّت
...

معنی کلمه اشتداد در ویکی واژه

سخت شدن، محکم شدن.
نیرو گرفتن.
نیرومندی.

جملاتی از کاربرد کلمه اشتداد

«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ» الاشدّ جمع شدّة مثل نعمة و انعم و الشدّة قوّة العقل و البدن، ای و لمّا بلغ منتهی اشتداد جسمه و قوّة عقله میگوید آن گه که برسید بزور جوانی و قوّت خرد و آن بیست سال است بقول ضحاک و سی و سه سال بقول مجاهد و گفته‌اند اشدّ را بدایتی است و نهایتی: بدایت حدّ بلوغ است بقولی، و هژده سال بقولی، و بیست و یک سال بقولی، و نهایت آن چهل سال است به قولی، و شصت سال به قولی. «آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً» حکم اینجا نبوّت است و علم فقه دین است و حکم مه است از علم، و گفته‌اند یوسف را در چاه نبوّت دادند امّا پس از آن که باشد رسید او را اظهار دعوت فرمودند. و قیل آتیناه حکما علی النّاس و علما بتأویل الاحادیث، «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» یعنی فعلنا به لانّه کان محسنا لا انّه یفعل ذلک بکلّ محسن، کما قال عزّ و جلّ: «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلی‌ مُوسی‌ وَ هارُونَ» و ختم الآیة، فقال کذلک نجزی المحسنین و لم یؤت کلّ محسن کتابا مستبینا یعنی انّه فعل ذلک بموسی و هارون لانّهما کانا عبدین محسنین.
هشتم آنکه نهایت اجتناب فرماید از گذاردن بدعتی، چون اگر آن را نفعی باشد در زمانی اندک به سر خواهد آمد و تا قیام قیامت بدنامی و لعنت از برای او خواهد بود و همه روزه اثر بدی آن در قبر به او خواهد رسید و هر لحظه موجب اشتداد عذاب او خواهد شد.
بر هر چه دل نهادم و گشتم اسیر آن چون اشتداد الفت من دید روزگار
نی تحرک ممکن است و نی سکون زا من که هست ضعفم اندر ازدیاد و شوقم اندر اشتداد
حَتَّی إِذا جاءَ أَمْرُنا بعذابهم و بهلاکم وَ فارَ التَّنُّورُ یعنی جعل علامة ل: نوح مبتدأ الغرق فوران تنّور ملای نارا. حسن گفت: تنوری بود از سنگ ساخته در خانه نوح که اهل وی در آن نان می‌پخت. ربّ العزّة بر جوشیدن آب از آن تنور تافته بوقت نان پختن علامتی ساخت نزول عذاب را، میگویند: روز شنبه بود که زن نوح رحما نام وی، آن تنور تافته بود تا نان پزد ناگاه آب برآمد و نوح را خبر کرد، نوح در کشتی نشست با اصحاب وی. شعبی گفت: اتّخذ نوح السفینة فی‌ جوف مسجد الکوفة و کان التنور علی یمین الداخل ممّا یلی باب کندة، و قیل: کان فی ارض الهند، و قیل: کان ب: الشام فی موضع یدعی عین وردة. و قیل: فارَ التَّنُّورُ کنایة عن اشتداد الامر و صعوبته کما یقال: حمی الوطیس اذا اشتد الحرب، و قیل: التنور وجه الارض. یعنی اذا رأیت الماء قد فار علی وجه الارض فارکب انت و اصحابک السفینة، و قیل: فارَ التَّنُّورُ ای طلع الفجر. و الاکثرون علی انه تنور الخابزة کما ذکرنا.
در وصلت اشتداد به هجران تزاید است ای درد عشق چیست ندانم دوای تو؟