اشارات

معنی کلمه اشارات در لغت نامه دهخدا

اشارات. [ اِ ] ( ع اِ ) ج ِ اشارة. علامتها : و در بسط سخن و کشف اشارات آن اشباعی رود. ( کلیله و دمنه ). و شرایط سخن آرایی در تضمین امثال... و شرح رموز و اشارات تقدیم نموده آید. ( کلیله و دمنه ). این سخن از اشارات و رموز متقدمان است. ( کلیله و دمنه ). زبانها به تحسین عبارات و تزیین اشارات او روان گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 367 ).
اشارات. [ اِ ] ( اِخ ) نام تصنیف ابوعلی سینا در حکمت. رجوع به ابوعلی سینا شود.

معنی کلمه اشارات در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] جِ اشاره .

معنی کلمه اشارات در فرهنگ عمید

= اشاره

معنی کلمه اشارات در فرهنگ فارسی

جمع اشاره
جمع اشاره
نام تصنیف ابو علی سینا در حکمت

معنی کلمه اشارات در ویکی واژه

جِ اشاره.

جملاتی از کاربرد کلمه اشارات

به گفتهٔ هندرسون، از آنجا که جنبش طراحی هوشمند از اشاراتی مبهم به یک طراح استفاده می‌کند، هر موجودیت قابل تصوری ممکن است آن نقش را ایفا کند؛ حتی یک هیولای اسپاگتی پرنده. هندرسون توضیح داد که با ادیان مشکلی ندارد، بلکه با دینی مشکل دارد که وانمود می‌کند علمی است. او همچنین گفت: «اگر خدایی باشد و این خدا عالم و باهوش هم باشد، من فکر می‌کنم باید از بذله‌گویی خوشش بیاید.»
فارابی، ابن سینا (در کتاب شفا) و ابن رشد از این روش استفاده کرده‌اند. در مقابل روش ۲ بخشی قرار دارد که نخستین بار توسط ابن سینا در اشارات مطرح شد.
سؤال کرد که یکی نذر کرد که روزی روزه دارم اگر آنرا بشکند کفّارت باشد یا نی ؟ فرمود که در مذهب شافعی به یک قول کفاّرت باشد جهت آنک نذر را یمین می‌گیرد و هرک یمین را شکست برو کفّارت باشد امّا پیش ابوحنیفه نذر به معنی یمین نیست پس کفاّرت نباشد و نذر بر دو وجه است یکی مطلق و یکی مقیّد مطلق آنست که گوید عَلَیَّ اَنْ اَصُوْمَ یَوْماً ومقیدّ آنست که عَلیَّ کَذا اِنْ جَاءَ فلَانُ گفت یکی خری گم کرده بود سه روز روزه داشت به نیّت آنک خر خود را بیابد بعد از سه روز خر را مرده یافت رنجید و از سر رنجش روی به آسمان کرد و گفت که « اگر عوض این سه روز که داشتم شش روز از رمضان نخورم پس من مرد نباشم از من صرفه خواهی بردن؟» یکی سؤال کرد که معنی التحیاّت چیست و صلوات و طیبّات  ؟ فرمود یعنی این پرستش‌ها و خدمت‌ها و بندگی ها و مراعات‌ها از ما نیاید و بدانمان فراغت نباشد پس حقیقت شد که طیبّات و صلوات و تحیاّت اللهّ راست ازان ما نیست همه ازان اوست و ملک اوست همچنانک در فصل بهار خلقان زراعت کنند و به صحرا بیرون آیند و سفرها کنند و عمارت‌ها کنند این همه بخشش و عطای بهارست و اگر نه ایشان همه چنانک بودند محبوس خانه ها و غارها بودندی پس به حقیقت این زراعت و این تفرجّ و تنعمّ همه ازانِ بهارست و ولی‌نعمت اوست و مردم را نظر به اسباب است و کارها را ازان اسباب می‌دانند اماّ پیش اولیا کشف شده است که اسباب پرده‌ای بینش نیست تا مسبب را نبینند و ندانند همچنانک کسی از پس پرده سخن می‌گوید پندارند که پرده سخن می‌گوید و نداند که پرده بر کار نیست و حجاب است چون او از پرده بیرون آید معلوم شود که پرده بهانه بود اولیای حق بیرون اسباب کارها دیدند که گزارده شد و برآمد همچنانک از کوه اشتر بیرون آمد و عصای موسی ثعبان شد و از سنگ خارا دوازده چشمه روان شد و همچنانک مصطفی (صلوات اللهّ علیه) ماه را بی‌آلت به اشارات بشکافت و همچنانکه آدم (علیه السلّام) بی مادر و پدر در وجود آمد عیسی علیه السلّام بی پدر و برای ابراهیم علیه السلّام از نار گل و گلزار رست الی مالانهایه پس چون این را دیدند و دانستند که اسباب بهانه است کارساز دگرست اسباب جز روپوشی نیست تا عوام بدان مشغول شوند زکریاّ را (علیه السلّام) حق‌تعالی وعده کرد که ترا فرزند خواهم دادن او فریاد کرد که من پیرم و زن پیر و آلت شهوت ضعیف شده است و زن به حالتی رسیده است که امکان بچه و حبل نیست یارب از چنین زن فرزند چون شود ؟ قَالَ رَبِّ اَنّی یَکُوْنُ لِیْ غُلْامٌ وَقَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَامْرَأتِیَ عَاقِرٌ جواب آمد که هان ای زکریاّ سررشته را گم کردی صدهزار بار به تو بنمودم کارها بیرون اسباب آن را فراموش کردی نمی دانی که اسباب بهانه‌اند من قادرم که درین لحظه در پیش نظر تو صدهزار فرزند از تو پیدا کنم بی زن و بی حبل بلک اگر اشارت کنم در عالم خلقی پیدا شوند تمام و بالغ و دانا نه من ترا بی‌مادر و پدر درعالم ارواح هست کردم و از من بر تو لطف‌ها و عنایت‌ها سابق بود پیش ازآنک درین وجود آیی آن را چرا فراموش می‌کنی؟ احوال انبیا و اولیا و خلایق و نیک و بد علی قدر مراتبهم و جوهرهم مثال آنست که غلامان را از کافرستان به ولایت مسلمانی می‌آورند و می‌فروشند بعضی را پنج ساله می‌آورند و بعضی را ده ساله و بعضی را پانزده ساله آن را که طفل آورده باشند چون سال‌های بسیار میان مسلمانان پرورده شود و پیر شود احوال آن ولایت را کلّی فراموش کند و هیچ از آنش اثری یاد نباشد و چون پاره‌ای بزرگتر باشد اندکیش یادآید و چون قوی بزرگتر باشد بیشترش یاد باشد همچنین ارواح دران عالم در حضرت حق بودند که اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوْا بَلَی و غذا و قوت ایشان کلام حق بود بی‌حرف و بی‌صوت چون بعضی را به طفلی آوردند چون آن کلام را بشنود ازان احوالش یاد نیاید و خود را ازان کلام بیگانه بیند و آن فریق محجوبانند که در کفر و ضلالت به کلیّ فرو رفته‌اند و بعضی را پاره‌ای یاد می‌آید و جوش و هوای آن طرف در ایشان سر می‌کند و آن مؤمنانند و بعضی چون آن کلام می‌شنوند آن حالت در نظر ایشان چنانکه در قدیم بود پدید می‌آید و حجاب‌ها به کلیّ برداشته می‌شود و دران وصل می‌پیوندند و آن انبیا و اولیااند وصیتّ می‌کنیم.
اگر تنها صفت او گویم، به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بی تکلف به کمال بود، وقدوه جمله مشایخ بود، و اعتماد همه بر وی بود و مقتدای مطلق بود. هم الهیان را شیخ بود و هم محمدیان را امام، و هم اهل ذوق را پیشرو، و هم اهل عشق را پیشوا. هم عباد را مقدم، هم زهاد را مکرم. هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار بی‌نظیر بود.
در نوشتار رومیان و یونانیان همچنین به آواز قو در هنگام مرگش توجه شده‌است. ارسطو نخستین اشارات به این آواز قوها را داشته. در حکایت‌های ازوپ قویی در پاسخ به پرسش رهگذری که از او دلیل نغمه‌سرایی‌اش پیش از مرگ را می‌دهد، می‌گوید که او از آن رو آواز می‌خواند که «به زودی به جایی خواهم رفت که دیگر نه دشمنی دارم، نه شکارچی به سراغم می‌آید، و نه گرسنگی را تجربه خواهم کرد.» بنا به گفتهٔ افلاطون، سقراط نیز بر این باور بود که قوی در حال مرگ، زیبایی‌های بهشت را در نغمه‌اش پیش‌بینی می‌کند. رابطهٔ قو با جهان پس از مرگ و دانش آن‌ها از آن‌که پس از مرگ چه در پیش است تا آنجا پیش رفت که باوری شکل گرفت که در آن تصور می‌شد روح همهٔ شاعران بزرگ در بدن قوها ظهور پیدا می‌کند.
در میان آثار وی می‌توان هم شاهد کتب فلسفی و هم شاهد کتب کلامی بود. حتی می‌توان گفت که برخی آثار وی همچون شرح اشارات و شرح عیون الحکمه کتاب‌هایی کاملاً فلسفی‌اند. وی کتاب عیون الحکمه را در اواخر عمر خود نگاشته است. فخر رازی در بیشتر اصول مسلم فلسفی شک کرده و بر فلاسفه متقدم ایراداتی وارد آورده است و حکیمانی چون خواجه نصیرالدین طوسی، قطب‌الدین رازی، میرداماد و ملاصدرا مدت‌ها سرگرم جواب دادن به شبهات او بوده‌اند. به سبب همین قدرت در تشکیک است که وی را امام المشککین لقب داده‌اند. همچنین به ابن خطیب ملقب گشته است.
از اشارات نماز اینها یکی ست زانچه گفتم از معافی اندکی است
دبیر چرخ چو اقطاع کاینات دهد بدست او ز اشارات شاه قانون باد
نمط هفتم، در تجرید می‌باشد. در قضیه نخستین این نمط، اشاره‌ای به حصول هیولی در قوس نزول وجود و حصول عقل مستفاد از قوس صعود دارد که در تبصره ذیلش، نفس ناطقه را تبیین می‌نماید و زیاده تبصره را اختصاص به انطباع قوه عقلیه از قلب و دماغ در جسم داده است. تکمله این اشارات، به تعلق ذاتی جوهر عاقل تعلق دارد. زمان نداشتن افعال واجب الوجود و مفهوم عنایت واجب و محفوف بودن ممکنات به شرور و خلل و فساد از دیگر اشارات این نمط است.[پاورقی ۱۸]
ای که اندر ملک گفتی می نهم قانون عدل ظلم کردی ای اشاراتت همه بیرون عدل
خواص «صاحب تصنیف در معاملات و حقایق» بوده‌است. خواجه عبدالله انصاری گفته که کتاب «اعتقاد» او را دیده‌است، و اشعاری نیز از او نقل کرده‌است. کلابادی او را در ردیف جنید بغدادی و احمدبن عیسی خرّاز در زمرهٔ کسانی که سبب انتشار علوم اشارات در تصوف شده‌اند، نام می‌برد. از تصانیف او امروز چیزی در دسترس نیست، و تنها از طریق آثار مؤلفین نخستین صوفیه سخنانی پراکنده از او به جای مانده‌است. در میان سخنان او تأکید بر لزوم رعایت شریعت، فراوان به چشم می‌خورد، تا آنجا که بر اساس آنچه که از هاتفی شنیده‌است هر معرفتی که همراه با شریعت نباشد در نظر او کفر است.
من کردم خاموش تو باقیش بفرما ای جان اشارات و عبارات افندی
دمی بنگر تو این رمز و اشارات نمودم عشق مردم در عبارات
ز اشارات عالیت ز بشارات شافیت ملکی گشته هر گدا به دم ترجمان تو
فیلم استاد به طور کلی به بررسی روابط و تقابل بین قوه عقل و غریزه در انسان، می‌پردازد، فیلم همچنین دارای اشارات مستقیمی به فرقه ساینتولوژی می‌باشد.
سنت‌های وابسته به توتمیسم و شمنیسم شاید بیشتر بومی (یعنی «کره ای») هستند و از اسطوره‌شناسی قبل از رواج ادبیات در کره منشاء می‌گیرند و شامل اشارات متعددی به جغرافیای محلی این سرزمین، مانند کوه‌ها، رودخانه‌ها، و غیره در نواحی مختلف این سرزمین می‌باشند. افسانه‌های باستانی وابسته به توتمیسم و شمنیسم در کره، بخش بزرگی از ادبیات شفاهی و نانوشته را دربرمی گیرد، که بر مودانگ‌ها یا همان شمنهای محلی تمرکز دارد. مودانگ، هم به عنوان یک راوی و داستان گوی و هم به عنوان یک شمن (کشیش یا کاهن یا جادوگر) فعالیت کرده و به نظر می‌رسد که افسانه‌های نقل شده توسط او، معمولاً شامل افسانه‌هایی است که برای توجیه قدرت خود او (مودانگ) یا برای توضیح منشأ قبیله خاص، بیان می‌شود.
خمش خمش که اشارات عشق معکوسست نهان شوند معانی ز گفتنِ بسیار
رموز و اشارات ایشان جداست برون زین لغتها که در لفظ ماست
وانگهی پادشاهی فریگی‌ها توسط فاتحان کیمری در حدود ۶۹۰ پیش از میلاد در هم شکست، سپس برای مدت کوتاهی توسط همسایه‌اش لیدی تصرف شد، تا اینکه به تسخیر شاهنشاهی ایران توسط کوروش درآمد. بعدتر تحت سلطهٔ امپراتوری اسکندر و جانشینانش درآمد، و سپس توسط سلسله آتالیدهای پرگامون تسخیر شد، تا اینکه سرانجام به بخشی از امپراتوری روم تبدیل گشت. آخرین اشارات به زبان فریگی مربوط به سده ۵ میلادی است و ظاهراً تا سده ۷ میلادی منقرض شده‌است.
غایت فصاحت قرآن ایجاز لفظ و اعجاز معنی است و هر چه فصحا و بلغا را امثال این تضمین افتاده است تا به درجه ایست که دهشت همی‌آرد و عاقل و بالغ از حال خویش همی‌بگردد و آن دلیلی واضح است و حجتی قاطع بر آن که این کلام از مجاری نفس هیچ مخلوقی نرفته است و از هیچ کام و زبانی حادث نشده است و رقم قدم بر ناصیهٔ اشارات و عبارات او مثبت است.