اسود
معنی کلمه اسود در لغت نامه دهخدا

اسود

معنی کلمه اسود در لغت نامه دهخدا

اسود. [ اَ وَ ] ( اِخ ) شوذب الخارجی. رجوع به شوذب و فهرست عقدالفرید شود.
اسود. [ اَ وَ ] ( اِخ ) عنسی. رجوع به اسودبن کعب شود.
اسود. [ اَ وَ ] ( اِخ ) غندجانی ، حسن بن احمد مکنی به ابومحمد. رجوع به حسن بن احمد مکنی به ابومحمد اعرابی و رجوع به معجم الادباء ج 3 ص 22 شود.
اسود. [ اَ وَ ] ( اِخ ) لخمی. وی اسودبن منذر اول ، ابن امروءالقیس بن عمرو لخمی از ملوک عراق بجاهلیت است. او پس از پدر به ولایت رسید و جنگهائی بین وی و غسانیین ( ملوک شام ) روی داد و اسود ایشان را منهزم کرد و در یکی از معارک بسال 164 قبل از هجرت مقتول شد. ( اعلام زرکلی ج 1 ص 117 ).
اسود. [ اَوَ ] ( اِخ ) نخعی. رجوع به اسودبن یزیدبن قیس شود.
اسود. [ اَ وَ ] ( اِخ ) نهشلی ملقب به ذوالاَّثار. شاعری از عرب و او را ذوالاَّثار از آن گویند که چون هجای قومی کردی ، آثار خود در ایشان بماندی و شعر او در اشعار دیگر شاعران حکم آثار شیر در آثار سباع دیگر داشت. رجوع به اسودبن یعفر شود.
اسود. [ اَ وَ ] ( ع ص ، اِ ) سیاه. مؤنث : سَوْداء. ج ، سود. ( مهذب الاسماء ). ضد ابیض :
گاه چون زنگیان بوی اسود
گه چو سقلابیان شوی احمر.مسعودسعد.|| مهتر و بزرگ قوم. ج ،اَساوِد. || مار بزرگ. ( مؤید الفضلاء ). مار بزرگ سیاه. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). قسمی ماربزرگ است که در آن سیاهی است. ج اَساوِد. || کژدم. || عرب. || گنجشک. ( منتهی الارب ). || مال بسیار. اسباب. ج ، اساود. || ذات مردم. || میان دل. || آب صافی. ( مهذب الاسماء ). || ( ن تف ) نعت تفضیلی از سیادت. بزرگتر. مهتر. بزرگوارتر. اسود من الاحنف. || اجل : هو اسود من فلان ؛ ای اجل منه و اسخی و اعطی للمال و احلم. ( منتهی الارب ): انا من قوم منهم او فی العرب و اسودالعرب. ( فرزدق به سلیمان بن عبدالملک ). || سهم اسود؛ تیر مبارک. یتیمَّن به کأنّه اسودّ من ؛ کثرة ما اصابه الید. ( منتهی الارب ). || اسود قلب ؛ سویدای دل. دانه دل. || اسود یا اسود سالخ ؛ مار بزرگی که در آن سیاهی باشد. رجوع به اسود سالخ شود. || نوعی یاقوت را گویند که نفطی ( ؟ ) و کحلی بود. ( الجماهر بیرونی ص 79 ).
اسود. [ اُ ] ج ِ اَسَد. ( غیاث ). شیران :
از چهی بنمود معدومی خیال
در چه اندازد اسود کالجبال.مولوی.

معنی کلمه اسود در فرهنگ معین

(اَ وَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - سیاه ، سیاه چرده . ۲ - مار بزرگ سیاه .

معنی کلمه اسود در فرهنگ عمید

سیاه.
شیرها.

معنی کلمه اسود در فرهنگ فارسی

عنسی
سیاه، ضد ابیض، سود و سودان جمع
( صفت ) ۱ - سیاه سیاه چرده . ۲ - مار بزرگ سیاه.
نهلشی ملقب بذو الاثار . شاعری از عرب و او را ذو الاثار از آن گویند که چون هجای قومی کردی آثار خود در ایشان بماندی و شعرا و در اشعار دیگر شاعران حکم آثار شیر در آثار سباع دیگر داشت .

معنی کلمه اسود در دانشنامه عمومی

آسود. آسود ( به مجاری: Aszód ) یک سکونتگاه مسکونی و استان در مجارستان است که در ناحیه آسود واقع شده است.
آسود ۱۶٫۲۱ کیلومترمربع مساحت و ۶٬۰۵۱ نفر جمعیت دارد.
شهر میرکورا نیرژولو خواهرخواندهٔ آسود هست.
معنی کلمه اسود در فرهنگ معین
معنی کلمه اسود در فرهنگ عمید

معنی کلمه اسود در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اسود (ابهام زدایی). اسود ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • اسود بن یزید نخعی، ابوعمرو یا ابوعبدالرحمان د ۷۵ق / ۶۹۴م ، از تابعین مشهور کوفه و یکی از زهّاد ثمانیه • اسود بن خلف عبد یغوث، از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)• اسود بن حنظله، از سپاهیان عمر بن سعد و از غارت کنندگان اموال امام حسین (علیه السلام)• اسود بن خالد ازدی؛ از سپاهیان عمر بن سعد و از غارت کنندگان اموال امام حسین (علیه السلام)• اسود بن عبدالاسد، یکی از دشمنان سرسخت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)• اسود عنسی، اسود بن کعب بن عوف مق ۱۱ق /۶۳۲م ، از بزرگان یمن و مدعی نبوت
...

معنی کلمه اسود در ویکی واژه

سیاه، سیاه چرده.
مار بزرگ سیاه.

جملاتی از کاربرد کلمه اسود

پس از شکست مختار و کشته شدن عبدالله بن زبیر، خلیفه زبیری، محمد حنفیه و زین‌العابدین توافق کردند به مکّه بروند و مقابلِ حَجَرُالْاَسْوَد ایستاده، برای دریافتِ نشانه‌ای از طرف خداوند دعا کنند. ابتدا محمد دعا کرد اما پاسخ یا نشانه ای دریافت نکرد. سپس زین‌العابدین دست به دعا برداشت که بر اساسِ این روایت، حجرالاسود شروع به لرزش کرد تاجاییکه نزدیک بود از روی دیوار سقوط کند؛ و با زبانِ فصیحِ عربی به سخن آمد و شهادت داد که علی بن حسین امام و جانشینِ واقعیِ حسین است. شهادتی که محمد حنفیه به آن گردن نهاد. بر طبق این گزارش، زین‌العابدین سپس به مدینه برگشت و زندگیِ آرامی را به‌همراه عدهٔ محدودی از اطرافیانش — که برای پرسش‌های دینی به او مراجعه می‌کردند — شروع کرد.
همچنین، سکه‌های زیادی ضرب شده هندی و یونانی پیدا شده‌است. سکه‌های مربعی شکل هندی هستند که نمایندگی از خدایان متعدد هندو ویشنو، شیوا، واسودوا و بالاراما دارند. در مجموع، شش درهم نقره هندی که به نام آگاتوکلس شاه یونانی باختر ضرب شده‌است در سال ۱۹۷۰ کشف گردید.
زمانی که مقتدر عباسی به خلافت رسید، ابوسعید جنّابی، یکی از رهبران قرامطه بود که در بحرین قیام کرد (۲۸۶ قمری برابر ۸۹۹ میلادی). وی به کمک قبایل عبدالقیس و ربیعه بحرین شهر الاحسا را تسخیر کرد و حکومت قرامطه را تشکیل داد. ابوسعید در نامه‌ای به معتضد عباسی، علت قیام خود را «بیداد» و ظلم خلیفه دانست. بعد از مرگ او در سال ۳۰۰ قمری (۹۱۳ میلادی)، پسرش ابوطاهر، رهبر قرامطهٔ بحرین شد. وی به مقتدر نامه نوشت و در آن، سپاه خود را ارتش خدا معرفی کرد. قرامطهٔ بحرین دردسرهای فراوانی برای عباسیان ایجاد کردند؛ حج را چند بار متروک کرده، حجرالاسود را ربودند.
شیخ گفت آن درویش بسیار بگردید و سفرها کرد، می‌نیاسودو هیچ نمی‌یافت، دلش بگرفت، زیر خاربنی بخفت و گلیم بسر درکشید، دلش خوش گشت، سر بر آسمان کرد و گفت یارَبِّ اَنتَ مَعِی فِی الْکساءِ و اَنَا اَطْلُبُکَ فِی الْبَوادِی مُذْکّذا یا بارخدای! تو خود با منی درین گلیم، و من ترا در بادیها می‌جویم از چندین سال باز.
از سفر مسلمانان غرب آفریقا به سمت آمریکا نیز روایات مستقل دیگری در دست می‌باشد. اما در کتاب مروج الذهب و معادن الجوهر نوشته مسعودی نیز سخن از دریانوردی بنام خشخاش ابن سعید ابن اسود آمده که در زمان خلیفه اندلس عبدالله ابن محمد، در سال ۸۹۹ میلادی اقیانوس اطلس را به سمت غرب پیمود و از «سرزمین ناشناخته» (به عربی: ارض مجهوله) گنج‌هایی با خود به اسپانیا بازآورد. برخی، این «سرزمین ناشناخته» را همان آمریکای امروزی دانسته‌اند. [نیازمند منبع]
رُخِشان کعبه و دِلشان حَجَرُالاسودو هست برزنخ چاهی و آن چاه بُوَد زَمزَمِشان
در وحل مانده ز صف تو اسود در خجل مانده ز کف تو غیوم
بود اندر عهد موسی کلیم برخ اسود بیدلی با دل دو نیم
قصا بر کار تو رفت و بیاسود چه سود اکنون ازین گفتار بی سود
تامورای خسته و گرسنه سرگردان می‌شود تا اینکه با دو تن دیگر از سربازان رانده‌شدهٔ بیمارستان به نام‌های ناگاماتسو و یاسودا برخورد می‌کند. پای یاسودا دچار قانقاریا شده و نمی‌تواند حرکت کند و در این مدت ناگاماتسو مسئول پیدا کردن غذا بوده که خود می‌گوید با شکار میمون توانسته گوشت بدست بیاورد. پس از چندی تامورا پی می‌برد که ناگاماتسو با کشتن دیگر سربازان سرگردان ژاپنی، از طریق هم‌نوع‌خواری تغذیه می‌کند. پس از اینکه ناگاماتسو فرماندهٔ خود (یاسودا) را برای خوردن گوشتش می‌کشد تامورا نیز او را می‌کشد.
ز ذکر واقعه کربلا نیاسودی دلش که مقری تسبیح ناله بود مدام
بقعه شیخ برخ الاسود (قشم) واقع در روستای کوشه در بخش شهاب از توابع شهرستان قشم و از نقاط دیدنی استان هرمزگان در جنوب ایران است.
که آمد ز برگ درخت بلند خروشی پر از سهم و ناسودمند
به گفتهٔ راوندی وی در ۳۳۷ ق حدود ۳۲۷ خ (سال بازگرداندن حجرالاسود به مکه به دست قرامطه) یا ۳۳۹ ق نزدیک به ۳۸۹ خ، برای رفتن به حج، وارد بغداد شد، ولی ظاهراً بیماری او را از ادامهٔ سفر بازداشت و ناچار همان‌جا سکنا گزید. شاید که پیش‌تر نیز به عراق آمده‌باشد، زیرا شماری از استادان عراقی‌اش پیش از این تاریخ درگذشته‌بودند.
عبهلة بن کعب بن عوف عنسی ملقب به اسود عَنسی اولین کسی است که در زمان حیات محمد مدعی پیامبری شد. او پس از مرگ ابا مهران باذان فرمانده ایرانی یمن که اسلام آورده بود در صنعا ادعای پیامبری کرد و پسرش شهر ابن باذان را کشت و همسرش (دخترعموی فیروز دیلمی) را به زنی گرفت. قبایل مذحج و نجران و فرمانروایان حضرموت به او گرویدند. پیامبر اسلام که در آن زمان امکان لشگرکشی به یمن نداشت دستور داد که اسود را به هر شکل (مخفیانه یا رودررو) بکشند. فیروز دیلمی به همراه قیس بن مکشوح و دادویه از طریق نقبی که با همکاری زن اسود به خانه او زدند او را به قتل رساندند.
ابوالاسود دُؤَلی در حدود سال ۱۶ قبل از هجرت متولد شد. او از قبیلهٔ کنانه بود و عالمی توانا و محدثی بزرگ به‌شمار می‌رود. وی جزو تابعین است و از اصحاب علی بن ابی‌طالب به‌شمار می‌رود. وی در جنگ‌های متعددی شرکت جست، از جمله جمل، صفین و نهروان.
هوای بزرگی بسر داشت مرد نیاسوده یکدم ز ننگ و نبرد
لاله تو گویی چو طفلکیست دهن باز لبش عقیقین و قعر کامش اسود
نیاسوده از ره برانگیخت اسب به چنگ اندرش گرز خارا شکن
آرونا واسودف نویسنده و مستندسازِ هندیِ متخصّصِ سینمای آسیاست.