اسنان. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ سِن . سالها. ( غیاث ). || دندانها. ( غیاث ): حَدثنا ابراهیم بن عبدالرحمن ابوسهل مولی موسی بن طلحة قال رأیت موسی بن طلحة قد شد اسنانه بذهب. ( الکنی و الاسماء للدولابی ). اسنان. [ اِ ] ( ع مص ) کلانسال شدن. ( منتهی الارب ). بزاد برآمدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بسیارسال شدن. || برآمدن دندان. || رویانیدن دندان را. ( منتهی الارب ). || اسنان سدیس ناقه ؛ نبت آن. رستن دندان هشت سالگی اشتر و رویانیدن آن. ( تاج المصادر بیهقی ). اسنان. [ ] ( اِخ ) یکی از نوکران شهزاده یساور که از جانب وی ودیگر شهزادگان با جمعی دیگر بعنوان ایلچی نزد ابوسعید رفت. ( ذیل جامعالتواریخ رشیدی حافظ ابرو ص 81 ). اسنان. [ اَ ] ( اِخ ) قریه ای از قرای هرات. ( معجم البلدان ) ( مرآت البلدان ). اسنان. [ اَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، 78000 گزی شمال باختری درمیان ، 12000 گزی جنوب خاوری شاخن. کوهستانی ، معتدل. سکنه 231 تن. شیعه. زبان : فارسی. آب از: قنات. محصول : غلات ، تریاک. شغل : زراعت ، گله داری. قالیچه و پلاس بافی. راه : مالرو. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
معنی کلمه اسنان در فرهنگ معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ سِن . ۱ - دندان ها. ۲ - دندانه داس . ۳ - تیزی مهرة پشت . ۴ - سال های زندگی .
معنی کلمه اسنان در فرهنگ عمید
= سنّ
معنی کلمه اسنان در فرهنگ فارسی
دندانها، سالهای زندگی، جمع سن ( اسم ) جمع سن . ۱ - سالهای زندگی . ۲ - دندانها . دهی از دهستان شاخنات بخش در میان شهرستان بیرجند ۷۸٠٠٠ گزی شمال باختری در میان ۱۲٠٠٠ گزز جنوب خاوری شاخن . کوهستانی - معتدل .
معنی کلمه اسنان در دانشنامه عمومی
آسنان. آسنان ( به فرانسوی: Asnan ) یک کمون در فرانسه با جمعیت ۱۲۹ نفر است که در Canton of Brinon - sur - Beuvron واقع شده است. روستای اسنان، روستایی است در دهستان شاخنات از توابع بخش مرکزی شهرستان بیرجند، واقع در استان خراسان جنوبی که بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۱۷۵ نفر ( در ۶۵ خانوار ) بوده است.
معنی کلمه اسنان در ویکی واژه
جِ سِن. دندانها. دندانه داس. تیزی مهرة پشت. سالهای زندگی.
جملاتی از کاربرد کلمه اسنان
روستای اسنان، روستایی است در دهستان شاخنات از توابع بخش مرکزی شهرستان بیرجند، واقع در استان خراسان جنوبی که بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۱۷۵ نفر (در ۶۵ خانوار) بوده است.
جمله لبیک اجابت زدند و گفتند تن و آنچه در وی است فدای تست و سرو آنچه بر وی است بپای تو، پیر بدین جواب متنسم و متبسم الاسنان شد و در میدان بیان آمد و گفت که معضلات و مشکلات شعر تازیان آنست که لغات شموس و شرود و الفاظ وحشی نامعهود بکار دارند چنانکه شعر لبید واعشی وائلی که از آنجمله اشعار جاهلی است و باز مشکلات و معضلات پارسیان آنست که معنی آن جز بتأمل بسیار و کثرت افکار نتوان دانست چنانکه گفته اند:
باسنان و تیغ لابه چون کنی کو اسیر آمد به دست آن سنی
شده تاب از وجود معدومش رفته آب از سنان اسنانش
کمال نشأه اسنان به مهر خاموشی است خم شراب به خشتی تمام می گردد
روی چون دینارت از اشک تو سرخ اولی کمال اسنانکه باشد کم بها هرگه که باشد زر سفید
چون لقمهٔ پندار بخاییم، از آن زهر در لقمه فرو ریزد از پایهٔ اسنان
که هست از حسن او هر یک دلایل در اسنان جلوهگر گشت آنشمایل
حکایت کنند از آن پدری که مر پسر خویش را گفت امروز هر چه با مردم گویی و بر زبان خود رانی نماز شام همه با من بگوی و سکنات و حرکات خویش بر من عرض کن، آن پسر نماز شام بجهدی و رنجی عظیم و تکلّفی تمام یک روزه گفتار و کردار خویش با پدر بگفت، دیگر روز همین در خواست کرد، پسر گفت زینهار ای پدر، هر چه خواهی از رنج و کلفت بر من نه و این یکی از من مخواه که طاقت ندارم. پدر گفت ای مسکین مرا مقصود آنست که بیدار و هشیار باشی و از موقف حساب و عرض قیامت بترسی، امروز حساب یک روزه با پدر خویش با چندین لطف طاقت نداری، فردا حساب همه عمر با چندان قهر و مناقشت که نقیر و قطمیر فرو نگذارند چون طاقت آری ؟! «انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ» ای محمّد این شگفت نگر و این عجب نگر که ما چون آفریدیم این خلق را بصورت یکسان بمعنی مختلف و در حقایق متفاضل، از آنجا که صورتست: النّاس سواسیة کاسنان المشط، وز آنجا که معنی و حقایقست: النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة، کافر هرگز چون مؤمن نبود میگوید خدای تعالی جلّ جلاله: «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ، ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» مفسد هرگز چون مصلح نبود و نه بد مرد هرگز بدرجه نیک مرد رسد چنانک گفت: «أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ» جای دیگر گفت: «أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»
و آن به اسنان ز جسم عدو جوی خون گشود بست این ره فرار ز هر سو به مشرکین
سلسله صفها بهم پیوسته گشت و رکاب مبارزان در هم بسته، صرصر حدثان در تنسم آمد و اسنان سنان در تبسم، لب اجل بر چهره امل خندیدن گرفت و چشم روزگار بر مبارزان گریستن، خون در رگها بجوش آمد و سر بر تنها در خروش، باز اجل پر برگشاد و مرغ امل سر بنهاد، لب تیغ با سرها در اسرار آمده و زبان سنان با جان و روان در گفتار و پیکار شده.