استکمال

معنی کلمه استکمال در لغت نامه دهخدا

استکمال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) تمام کردن خواستن. ( منتهی الارب ). طلب تمامی کردن. تمام شدن خواستن. تمامی خواستن. استثمام : در استکمال آلت و استدعای اعوان دولت جدّ بلیغ نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 349 ). || تمام کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). تمام گردانیدن. ( منتهی الارب ). به کمال رسانیدن : بعد از استیعاب ابواب آداب و استکمال جمال حال بخدمت آلتونتاش خوارزمشاه موسوم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 284 ). || نیکو کردن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه استکمال در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - کمال خواستن . ۲ - کامل کردن .

معنی کلمه استکمال در فرهنگ عمید

به کمال رساندن، کامل کردن، تمام کردن.

معنی کلمه استکمال در فرهنگ فارسی

طلب کمال وتمام کردن، طلب تمامی کردن، به کمال رسانیدن، کامل کردن، تمام کردن
( مصدر ) ۱ - کمال خواستن طلب تمامی کردن . ۲ - کامل کردن تمام کردن . ۳ - نیکو کردن بحال نیکو در آوردن . جمع : استکمالات .

معنی کلمه استکمال در ویکی واژه

کمال خواستن.
کامل کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه استکمال

خلقتت برد کوی استکمال همتت راست سو‌ی استدلال
و هُوَ قطب المحققین و فخرالالهیین سید محمد الحسینی المشهور به قطب الدین. سلسلهٔ نسب آن جناب به بیست و سه واسطه به حضرت امام همام علی بن الحسینؑمنتهی می‌شود. اجداد عظامش اکابر دین و اهل یقین بوده و خود اباً عن جد در قصبهٔ نیریز مِنْقصبات فارس توطن فرموده. بعد از استکمال علوم در بقعهٔ شاه داعی اللّه در خدمت جناب شیخ علی نقی اصطهباناتی طی مقامات سلوک کرده به مصاهرت و خلافت مخصوص گردید. مسلم علمای مخالف و مؤالف شده، در ضمنِ مسافرت بسیاری را تربیت کرده. گویند جناب سید محمد نجفی و شیخ جعفر نجفی و شیخ احمد لحساوی و مولانا محراب جیلانی علوم صوریه و معنویه را از آن حضرت اقتباس نموده‌اند. خلف الصدق آن جناب میرزا سید علی خلیفه. وی با علمای یهود مناظره فرموده و زیاده از صد نفر به دین حقه درآورد وغرض، جناب سید از متأخرین زمان و معاصر سلطان حسین صفوی بوده و مسافرت بسیاری فرموده. از مشایخ عظام سلسلهٔ علیّهٔ ذهبیه است. در سنهٔ ۱۱۷۳ رحلت نموده. آن جناب را رسالات محققانه و اشعار عربیه و فارسیه است. رسالهٔ فصل الخطاب و رسالهٔ شمس الحکمت و کنز الحکمت و انوار الولایة و نورالهدایة و قصیدهٔ عشقیه و غیره از آثار اوست. تیمّناً و تبرّکاً برخی از اشعار عربیه و مثنویاتش قلمی می‌شود:
سندباد گفت: در عهود ماضی و سنون غابر، بر بلاد کشمیر که فهرست سواد ربع مسکون و دیپاچه مرکز معمور است، پادشاهی مستولی بوده، به عدل و داد معروف و مذکور و به انصاف و انتصاف، معین و مشهور و به حکم استعلای همت و استیلای نهمت و استیفای عدت و استکمال اهبت از برای روزگار کارزار، پیلان بی شمار داشت و به وقت حرکت، مهد بر پیل نهادی و هر روز مهتر پیلبانان، جمله پیلان بر وی عرضه دادی روزی صیادان، پیلی وحشی گرفتند، از این سبک گامی، گران لجامی، بادپایی، رعد آوازی گفتی کوه بیستون است معلق بر چهار ستون یا سحابی که به مجاورت شهابی از اوج هوا به نشمین خاک آید چنانکه هر که او را دیدی، گفتی:
مثال است این قناعت گر بحاصل نیابد در تو استکمال کامل
مگر بشرطی، کاندر مقام استغنا جهان ناقص فارغ شود ز استکمال
هر که نقص خویش را دید و شناخت اندر استکمال خود ده اسپه تاخت
زانک استکمال تعظیم او نکرد ورنه نسیان در نیاوردی نبرد
بیا بنصایح حکیم آلهی که می‌فرمایند: در هر مقام تشبه کامل خوبست. مرافعه من با شما محض استکمال و کسب افضالی است برای من. بر شماست که در جواب عتاب نفرمایند و اگر سماجت بینند محض حاجت بدانند، بی دست شناور نتوان رفت بپایاب. باشد که شما را نیز از این گونه چیز نویسی تذکر و تبحری بیش از این که هست دست دهد.
نفس درین حالت بمقام اصلی خویش باز رسید که شکوفه‌وار بر سر دخت عبودیت آمد اما چون ثمره بکمال نرسیده است هنوز یک قدم در مقام درختی دارد و از انجا غذا میکشد استکمال خویش را و یک قدم در مقام ثمرگی دارد و در خطر آنک باندک سرمایی یا ببادی سخت‌تر «فجعلناه هبا منثورا»
قسم دیگری که ملاصدرا آن را درست و صحیح می‌داند آن جاست که موجود به نحوی تغییر کند که مفهوم غیرقابل صدق قبل از تغییر و استکمال بر آن، پس از تغییر و استکمال بر آن صدق کند. یعنی موجود ناقصی مبدل به موجودی کامل گردد چنان‌که فرد جاهل یه عالم مبدل می‌گردد. اتحاد در این جا امری ممکن بلکه محقق است. ملاصدرا معتقد است که در اتحاد عاقل و معقول، نفس با عقل متحد می‌شود چنان‌که نفس در ابتدای زندگانی خود به صورت بالقوه ظاهر می‌شود ولی با توجه به کمالی که پیدا می‌کند با عقول برتر می‌تواند متحد شود.
کسی کاندر جهان بی‌هیچ استکمال از غیری جهانی کامل آمد خود به استقلال و تنهایی