استهزاء

معنی کلمه استهزاء در لغت نامه دهخدا

استهزاء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) خندستانی. ( مجمل اللغه ). خندستانی کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). بر کسی خندیدن. تمسخر کردن. ( غیاث ). جمز. ریشخند کردن. ریشخند. تهکم. طنز. فسوس. افسوس. فسوس کردن. ( منتهی الارب ). فسوس داشتن. دست انداختن. سخریه. سخریه کردن. فسوسیدن : انما نحن مستهزؤن. ( قرآن 14/2 )؛ ما فسوس میداشتیم. ( تفسیر ابوالفتوح رازی )؛ ما بمحمد و قوم او فسوس می کردیم. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). || ضعیف و حقیر شمردن. || انکار چیزی کردن. || مکافات فسوس دادن یا ناگاه گرفتن بر آن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه استهزاء در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) بر کسی خندیدن ، مسخره نمودن .

معنی کلمه استهزاء در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از محرّمات (که از عوامل غیبت هم به شمار می رود.) مسخره کردن و استهزاء است و شک نیست که سخریّه و استهزاء یکی از عواملی است که بسیاری از اوقات انسان های ضعیف الایمان را وادار به غیبت می کند. آیات که در قرآن سخن از استهزا به میان آورده بیشتر مربوط به حوزه عقیده و دین بوده که در آن، جبهه مخالفِ انبیای الهی، مؤمنان، وحی، آیات قرآن، احکام عبادی، معاد، پیامبران و حتی خداوند را به تمسخر گرفته و از استهزا به صورت حربه ای برای رویارویی با دین الهی بهره می جستند.
استهزاء از ریشه «ه ـ ز ـ ء» و در لغت به معنای طلب تحقیر است، با هر وسیله ای که صورت گیرد. در اصطلاح عبارت است از مسخره کردن افراد یا برخی امور با گفتار، یا کردار؛ مانند اشاره با چشم و دیگر اعضای بدن.
← اقسام استهزاء
این مفهوم در قرآن کریم با واژه های «هُزْء» و مشتقات آن ۳۴ بار و «سُخْر» و مشتقاتش ۱۶ بار به کار رفته است که بیشتر لغویان این دو واژه را به یک معنا دانسته اند. افزون بر این، واژه های «ضِحْک» به معنای خنده، و «غَمْز» به معنای اشاره با چشم و ابرو، و «هَمْز» به معنای عیب جویی در غیاب، و «لَمْز» به معنای عیب جویی در حضور و مسخره کردن با استهزاء مرتبط است. همچنین جملاتی مانند «اَصَلوتُک تَأمُرُک اَن نَترُک ما یعبُدُ ءاباؤُنا.» «اَهـذا الَّذی بَعَثَ اللّهُ رَسولا.» که به دنبال همزه استفهام آمده و با قصد تحقیر بیان شده از دیگر تعبیراتی است که در برخی موارد در استهزا به کار رفته است.
استهزاء در قرآن
آیات که در قرآن سخن از استهزا به میان آورده بیشتر مربوط به حوزه عقیده و دین بوده که در آن، جبهه مخالفِ انبیای الهی، مؤمنان، وحی، آیات قرآن، احکام عبادی، معاد، پیامبران و حتی خداوند را به تمسخر گرفته و از استهزا به صورت حربه ای برای رویارویی با دین الهی بهره می جستند. در آیاتی نیز استهزا در حوزه اخلاق مطرح شده که درآن خداوند مؤمنان را از تمسخر یکدیگر منع کرده است. ، افزون بر این، در آیاتی دیگر خداوند سبک شمردن دین و نادیده گرفتن احکام الهی از جانب مسلمانان را نوعی استهزا دانسته، و آنان را از چنین برخوردی برحذر داشته است. در مجموع این آیات، قرآن ضمن بیان حکم استهزا و منشأ آن، آثار و پیامدهای این صفت مذموم اخلاقی را برشمرده و راه های مقابله با استهزاگران را به مؤمنان گوش زد کرده است.
← استهزاء از محرمات
...
[ویکی اهل البیت] مسخره کردن به قصد تحقیر، توهین یا اهدافی دیگر را استهزاء گویند.
استهزاء از ریشه «هـ - ز- ء» در لغت به معنای طلب تحقیر است با هر وسیله ای که صورت گیرد. در اصطلاح عبارتست از مسخره کردن افراد یا برخی امور با گفتار یا کردار مانند اشاره با چشم یا دیگر اعضای بدن.
این عمل بیشتر به قصد تحقیر و توهین دیگران صورت می گیرد، گاهی نیز با اهداف دیگری مانند جبران کمبود شخصیت، تقویت روحیه خود یا تضعیف روحیه دیگری انجام می شود. در مواردی نیز هدف، مجازات یا تربیت فرد یا جامعه است که در این صورت ممدوح است؛ نه مذموم.
این مفهوم در قرآن کریم با واژه های «هُزْء» و مشتقات آن 34 بار و «سُخْر» و مشتقاتش 16 بار به کار رفته است که بیشتر لغویان این دو واژه را به یک معنا دانسته اند؛ ولی برخی بین این دو تفاوت قائل شده و گفته اند: استهزا در جایی به کار می رود که شخص بدون این که کاری انجام داده باشد ریشخند شود ولی سخریه در آنجاست که به سبب کاری که انجام داده مسخره شود، افزون بر این، واژه های «ضِحْک» به معنای خنده (سوره مومنون/23،110؛ سوره زخرف/43، 47؛ سوره مطففین/ 83 ،29) و «غَمْز» به معنای اشاره با چشم و ابرو (سوره مطففین/83 ،30) و «هَمْز» به معنای عیبجویی در غیاب (همزه/104،1) و «لَمْز» به معنای عیبجویی در حضور و مسخره کردن(سوره توبه/9،58؛ سوره حجرات/49،11؛ سوره همزه/104،1) با استهزاء مرتبط است. همچنین جملاتی مانند «اَصَلوتُکَ تَأمُرُکَ اَن نَترُکَ ما یَعبُدُ ءاباؤُنا» (سوره هود/11،87)، «اَهذا الَّذی بَعَثَ اللّهُ رَسولا» (سوره فرقان/25، 41) و ... که به دنبال همزه استفهام آمده و با قصد تحقیر بیان شده از دیگر تعبیراتی است که در برخی موارد در استهزا بکار رفته است.
آیاتی که در قرآن سخن از استهزا به میان آورده بیشتر مربوط به حوزه عقیده و دین بوده که در آن جبهه مخالفِ انبیای الهی، مؤمنان، وحی، آیات قرآن، احکام عبادی، معاد، پیامبران و حتی خداوند را به تمسخر گرفته و از استهزا به صورت حربه ای برای رویارویی با دین الهی بهره می جستند.(سوره یس/36، 30،...) در آیاتی نیز استهزا در حوزه اخلاق مطرح شده که در آن خداوند مؤمنان را از تمسخر یکدیگر منع کرده است (سوره حجرات/49،11)، افزون بر این در آیاتی دیگر خداوند سبک شمردن دین و نادیده گرفتن احکام الهی از جانب مسلمانان را نوعی استهزا دانسته (سوره بقره/2، 231) و آنان را از چنین برخوردی برحذر داشته است. در مجموع این آیات، قرآن ضمن بیان حکم استهزا و منشأ آن، آثار و پیامدهای این صفت مذموم اخلاقی را برشمرده و راههای مقابله با استهزاگران را به مؤمنان گوشزد کرده است.
استهزای دیگران ظلم است. قرآن در آیه 11 سوره حجرات/49 مسلمانان را از تمسخر یکدیگر منع کرده و در پایان می گوید: اگر اینان از عمل خویش توبه نکنند ظالم اند: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لایَسخَر قَومٌ مِن قَوم... و مَن لَم یَتُب فَاُولئِکَ هُمُ الظّلِمون»؛ همچنین خداوند در آیه ای دیگر استهزاگران آیات الهی را ستمکار شمرده و پیامبر را از همنشینی با آنان منع کرده است: «فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکری مَعَ القَومِ الظّلِمین».
افزون بر این، استهزا از منکرات است، چنان که در مورد اعمال قوم لوط آمده: «و تَأتونَ فی نادیکُمُ المُنکَرَ شما در مجالس خود اعمال ناپسند انجام می دادید» (سوره عنکبوت/29، 29) که طبق روایت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله یکی از کارهای زشت آنان مسخره کردن مؤمنان بود. بنابراین با توجه به این که استهزا از مصادیق «ظلم» و «منکر» شمرده شده و با توجه به آیات متعددی که در آن، انسان ها از استهزای مؤمنان، آیات الهی و دین نهی شده اند و به مرتکبان این عمل وعده عذاب الهی داده شده برمی آید که استهزا ابتدا عملی حرام است که خداوند آن را قبیح و ناپسند و استهزاگران را مجرم شمرده است: «ما یَأتِیهِم مِن رَسول اِلاّ کانوا بِهِ یَستَهزِءون، کَذلِکَ نَسلُکُهُ فی قُلوبِ المُجرِمین» (سوره حجر/15، 11 ـ 12 و نیز سوره توبه/9، 65 ـ 66)؛ اما اگر به عنوان مقابله به مثل یا با هدف مجازات استهزاگران صورت گیرد با شرایط و حدودی جایز است چنان که نوح در برابر کسانی که او و پیروانش را به تمسخر گرفته بودند گفت: اگر ما را مسخره کنید ما نیز شما را مسخره خواهیم کرد: «اِن تَسخَروا مِنّا فَاِنّا نَسخَرُ مِنکُم کَما تَسخَرون» (سوره هود/11،38) برخی مفسران استهزای نوح را همان مجازات خداوند و شماتت مشرکان هنگام غرق شدن دانسته اند؛ اما گروهی دیگر استهزای نوح را به معنای حقیقی و دلیل بر جواز مقابله به مثل این عمل دانسته اند و در تعیین حد و زمان چنین استهزایی برخی گفته اند: مقابله به مثل زمانی جایز است که به عناد استهزاکننده یقین داشته باشیم و برای هدایت و توجه دادن او به اشتباه از همه راهها ناامید شویم که در این صورت نه تنها استهزا ناپسند نیست بلکه نیکو و حتی واجب خواهد بود.
[ویکی فقه] استهزاء (قرآن). استهزا به معنای مسخره کردن است.
استهزاء از ریشه «هـ ـ ز ـ ء» و در لغت به معنای طلب تحقیر است، با هر وسیله ای که صورت گیرد.
معنای اصطلاحی
و در اصطلاح عبارت است از مسخره کردن افراد یا برخی امور با گفتار، یا کردار؛ مانند اشاره با چشم و دیگر اعضای بدن که این عمل بیشتر به قصد تحقیر و توهین به دیگران صورت می گیرد و گاهی نیز با اهدافی دیگر مانند فراهم کردن زمینه خوشحالی خود و دیگران، تقویت روحیه خود و تضعیف روحیه دشمن، جبران کمبود شخصیت، ارضای روحیه دیگر آزاری و ... انجام می پذیرد. در مواردی نیز هدف، مجازات یا تربیت فرد یا جامعه است که در این صورت ممدوح است؛ نه مذموم.این مفهوم در قرآن کریم با واژه های «هُزْء» و مشتقات آن ۳۴ بار و «سُخْر» و مشتقاتش ۱۶ بار به کار رفته است که بیشتر لغویان این دو واژه را به یک معنا دانسته اند؛ ولی برخی بین این دو تفاوت قائل شده اند.

معنی کلمه استهزاء در ویکی واژه

بر کسی خندیدن، مسخره نمودن.

جملاتی از کاربرد کلمه استهزاء

«وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ» این در شأن مشرکان مکّه فرو آمد النضر بن الحارث و غیر او که بر سبیل انکار باستهزاء میگفتند:، «فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ عَجِّلْ لَنا قِطَّنا، ائْتِنا بِما تَعِدُنا». ربّ العزه بجواب ایشان این آیت فرو فرستاد: «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ»، می‌شتابانند ترا بعذاب و آن عذاب بوقت خویش برسد چنان که اللَّه تعالی خواسته و تقدیر کرده که اللَّه تعالی وعده خلاف نکند و گفته خود بنگرداند، آن گه گفت: «وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» یعنی این چه شتابست که می‌کنند و روزی از روزگار عذاب اخرت هزار سالست ازین روزها که امروز می‌شمرند آن را که صفت این بود شتاب در آن چون کنند، و قیل معناه انّه لا یفوته شی‌ء و انّ یوما عنده و الف سنة فی قدرته واحد، شتاب میکنند در چیزی که بر اللَّه تعالی فوت نخواهد شد، و روزی و هزار سال در قدرت او یکسانست یعنی که در مهلت دادن ایشان چه روزی و چه هزار سال که نه برو فوت خواهد شد، نحاس گفت: معنی آیت آنست که ای محمّد کافران استعجال عذاب می‌کنند و من که خداوندم وعده‌ای که با تو کرده‌ام که ترا نصرت دهم و ایشان را هلاک کنم این وعده خلاف نکنم، پس انجاز وعده آن بود که روز بدر مسلمانان را نصرت داد و کافران را هلاک کرد آن گه گفت: «وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ». ایشان را خبر کن که عذاب دنیا اینست که دیدند و عذاب آخرت چنانست که روزی از آن روزگار عذاب چون هزار سالست ازین روزگار که شما می‌شمرید ابن زید گفت این روزگار ایّام آخرتست آن گه که مؤمن در نعیم بهشت باشد و کافر در عذاب دوزخ روزی از روزهای ایشان بر اندازه هزار سال دنیا باشد، و دلیل برین خبر مصطفی است‌
إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ بضم یا و فتح فا، تعذب بضم تا طائفة برفع این قرائت عامّه است و عاصم تنها ان نعف بفتح نون خواند نعذب بضمّ نون و کسر ذال طائفة بنصب و این طائفة یک تن است هم چنان که گفت: وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ و عرب یک تن طائفه خوانند و پاره از جامه، طائفه خوانند، یقال: ذهبت الریح بطائفة من ثوبه. فعفی عن الطائفة الاولی. آن مرد که با ایشان بود و خاموش بود نه استهزاء کرد و نه نهی، رب العالمین از وی فرا گذاشت و عفو کرد و هو مخشی بن حمیر لما نزلت هذه الآیة برئ من النفاق و سأل اللَّه ان یقتله شهیدا لا یعلم بمکانه فقتل یوم الیمامة فلم یوجد له اثر. و آن دیگران که سخن بانکار گفتند و استهزاء کردند خدای تعالی هلاک کرد ایشان را و عذاب کرد، اینست که گفت: نُعَذِّبْ طائِفَةً یعنی باقامتهم علی النّفاق بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ ای نعذّب بسبب بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ.
فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً بفتح سین قرائت حفص است، و الکسف القطع. یقال کسفة و کسف، نظیره قوله: أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً. و یقال کسفت له کسفة من المال ای قطعة. باقی قرّاء کسفا بسکون سین خوانند، و الکسف الجانب ای اسقط علینا جانبا من السّماء. این سخن بر سبیل استهزاء گفتند و تکذیب، هم چنان که جای دیگر گفت: فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ.
شعبی گفت عیسی بر جبرئیل رسید گفت السلام علیک یا روح القدس جبرئیل گفت و علیک یا روح اللَّه مفسران گفتند این هر دو نام بیک معنی‌اند، و این اضافه بر سبیل تخصیص و تکریم است، و گفته‌اند تأیید عیسی به جبرئیل آن بود که عیسی نیرو گرفت بجان پاک از دهن جبرئیل که در مریم دمید، تا بآن نیرو گرفت و بی پدر از مادر در وجود آمد، و گفته‌اند که جبرئیل در همه حال قرین وی بودی در سفر و در حضر و در آسمان. قال یزید بن میسرة لم یفارقه ساعة و لم یقرب منه الشیطان لدعوة الجدّة، انی اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم. ابن عباس گفت و جماعتی از مفسران که معنی وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ آنست که وی را نام اعظم در آموختیم تا مرده بدان زنده میگردانید، و خلق را بدان عجائب معجزات می‌نمود، پس باین قول روح القدس اسم اعظم است، ابن زید گفت: روح القدس انجیل است، هم بدانمعنی که قرآن را بدان روح خواند، و ذلک فی قوله أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا باز خطاب جهودان در گرفت أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی‌ أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ پس از آنک پیغامبران را فرستادیم تا معجزها آشکارا کردند، و نشانهای روشن نمودند، شما راست راه و راست کار نگشتید، هر گه که پیغامبری آید بشما نه بر وفق دل خواست و هواء شما، گردن می‌کشید و ننگ دارید که بوی ایمان آرید پس قومی را دروغ زن گیرید چون عیسی و محمد ع، و قومی را میکشید چنانک یحیی و زکریا و شعیا و غیرهم. قال عبد اللَّه ابن مسعود کانت بنو اسرائیل تقتل فی الیوم سبعین نبیا و یقوم سوق بقلهم من آخر النهار وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ جهودان گفتند بر طریق استهزاء و انکار که دلهای ما در غلاف است از آنچه تو می‌گویی، جای دیگر گفت وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ دلهای ما در پوشش است. اکنّة و غلف یکی بود، کنان و غلاف هر دو بیک معنی‌اند. مشرکان و جهودان این سخن فراوان گفته‌اند و بدان نومیدان کردن رسول خدا خواسته‌اند، که ما ترا به پیغامبری نمیدانیم، و فرا آنچه تو آوردی نه می‌بینیم، و اگر غلف برفع لام خوانی معنی آنست که قلوبنا اوعیة الحکمة دلهای ما خود پیرایه دانش است و حکمت، و درین قراءت خویشتن را از رسول خدا و قرآن و شریعت اسلام بی‌نیاز میدیدند. و معنی دیگر گفته‌اند باین قراءت یعنی که دلهای ما پیرایه حکمت است و دانش، هر چه بدان رسد از علم بداند و دریابد و یاد گیرد، چونست که سخن تو می‌درنیابد و فهم می‌نکند، مگر نه راست است؟ که اگر راست بودی و حق، دلهای ما آن را دریافتی چون دیگر سخنان.
یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها، و هم الذین کانوا یقولون: مَتی‌ هذَا الْوَعْدُ، عَجِّلْ لَنا قِطَّنا، ائْتِنا بِما تَعِدُنا، قال مقاتل: ذکر النبی الساعة و عنده قوم من المشرکین، فقالوا تکذیبا و استهزاء: متی تکون الساعة؟ فانزل اللَّه تعالی هذه الآیة، قوله: یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها، یعنی ظنا منهم انها غیر آتیة، و قیل طمعا منهم انها غیر آتیة و قیل طمعا منهم فی ان یذکر النبی لها وقتا معینا، ثم یمضی الوقت فلا یقع فیصیر حجة لهم علیه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها لانهم ایقنوا انها واقعة لا محالة، مُشْفِقُونَ مِنْها، ان تقوم فتحول بینهم و بین التوبة، وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ، الکائن لا محالة. و یعلمون انهم محاسبون علی اعمالهم.
نقلست که چون کار او عالی شد و کلمات او منتشر شد ایمه و اکابر نشابور بیامدند و وی را گفتند که ترا سخن باید گفت: که سخن تو فایده دلها بود گفت: مرا سخن گفتن روا نیست گفتند چرا گفت: از آنکه دل من هنوز در دنیا و جاه بسته است سخن من فایده ندهد و در دلها اثر نکند و سختی که در دلها مؤثر نبود گفتن آن بر علم استهزاء کردن بود و بر شریعت استخفاف کردن بود و سخن گفتن آنکس را مسلم بود که به خاموشی او دین باطل شود و چون بگوید خلل برخیزد.
و از اخبار مستفاد می شود که مومن کینه ور نیست و در غالب اوقات صفات مهلکه دیگر نیز از کینه و عداوت متولد می گردد، چون حسد و غیبت و دروغ و بهتان و شماتت و اظهار عیب و دوری و ایذاء و سخریت و استهزاء و غیر اینها از آفات و اعمال محرمه که دنیا و دین آدمی را فاسد می سازد و اگر فرض شود که هیچ یک از اینها حاصل نشود همان خود بغض و عداوت او از امراضی است که نفس قدسی را بیمار، و همیشه روح از آن متألم و در آزار است آدمی را از بساط قرب الهی دور، و از مرافقت ساکنان عالم قدس مهجور می گرداند و صاحب خود را منع می کند از آنچه شیوه اهل ایمان و شیمه اخیار و نیکان است، و از بشاشت و شکفتگی و مهربانی و فروتنی و مرافقت و همنشینی نسبت به کسی که کینه او را در دل دارد و خود را از اعانت و قضاء حوائج او باز می دارد و هر یک از اینها درجه ای از دین را کم می کند و پرده میان آدمی و میان باریافتگان بزم تقرب می گردد و از این جهت است که در اخبار و آثار مذمت بی شمار در خصوص عداوت و دشمنی وارد شده است حتی اینکه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «هیچ وقتی جبرئیل علیه السلام به نزد من نیامد مگر این که گفت: ای محمد از عداوت و دشمنی مردم احتراز کن» و فرمودند که «جبرئیل هرگز در هیچ امری این قدر به من وصیت نکرد که در خصوص عداوت مردم» و حضرت صادق علیه السلام فرمودند که «هر که تخم عداوت بکارد همان را که کاشته است درو می کند».
ابن عباس و عایشه صدّیقه روایت کنند از مصطفی (ص) که گفت: من دانستم که ایشان مرا دروغ زن گیرند در آنچ گویم ازین جهت پاره‌ای دلتنگ بودم و غمگین نشسته، بو جهل فراز آمد بر طریق استهزاء گفت یا محمّد امروز از نو چه آورده‌ای و چه می‌گویی؟ گفتم امشب مرا به بیت المقدس برده بودند، بو جهل شگفت بماند! گفت تو امشب به بیت المقدس رفته‌ای و بامداد بنزدیک ما باز آمده‌ای؟ گفتم آری چنین است، بو جهل گفت تو این سخن که با من گفتی با قوم خود بگویی؟ گفتم گویم، بو جهل بر گشت و جمعی را از صنادید قریش فراهم آورد و رسول خدای همان سخن با ایشان باز گفت، ایشان همه بانگ بر آوردند که این دروغ زن نگر که چه میگوید!! در قدرت آدمی چون باشد که بیک شب از مکّه به بیت المقدس رود و باز آید؟! یکی از آن جمله برفت و ابو بکر صدیق را خبر داد که صاحب تو چنین می‌گوید، ابو بکر گفت: لئن قال لقد صدق اگر گفت راست گفت، ابو بکر را آن روز صدّیق نام نهادند. پس یکی از ایشان که ببیت المقدس سفر کرده بود و آن بقعت شناخته گفت توانی که مسجد بیت المقدس را صفت کنی اگر دیده‌ای؟ رسول خدا (ص) و صف مسجد همی‌کرد و آنچ دیده بود همی‌گفت، بعضی از آن بر وی بپوشید که ندیده بود، ربّ العالمین جبرئیل را فرمود تا آن ساعت مسجد اقصی را به مکّه آورد و آنجا که سرای عقیل است بنهاد، رسول (ص) در آن می‌نگرست و از هر چه می‌پرسیدند نشان میداد، بعاقبت گفتند: امّا النّعت فو اللَّه لقد اصاب، پس گفتند یا محمّد از کاروان ما که از شام می‌آید چه خبر داری؟
«وَ إِذا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً» سبب نزول این آیت آن بود که ابو جهل و ابو سفیان در انجمن قریش نشسته بودند رسول خدا بایشان بر گذشت بو جهل باستهزاء گفت بابو سفیان: انظر الی نبیّ بنی عبد مناف. درنگر باین پیغامبر بنی عبد مناف، بو سفیان گفت چه بود اگر پیغامبری از بنی عبد مناف بود.
قال ابن عباس او تحلّ انت یا محمد قریبا من دارهم و هذا وعد بفتح مکة، «حَتَّی یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ» الصبر ها هنا مضمر، یعنی فاصبر حتی یأتی وعد اللَّه یعنی یأتی وقت فتح مکّة الّذی وعد اللَّه، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ» فی قوله «لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ». و قیل وعد اللَّه یوم القیامة، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ» لا خلف فی موعوده، «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ» یعزّی نبیّه (ص) علی ما ناله من استهزاء قومه یقول: و لقد استهزئ المشرکون قبل کفّار مکّة بانبیائهم قبلک. یا محمد، «فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» ای اطلت لهم المدّة بتأخیر العقوبة لیتمادوا فی المعصیة، «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ» عاقبتهم باشدّ العقاب، «فَکَیْفَ کانَ عِقابِ» ای عقابی ایّاهم، ای فکذلک اصنع بمن استهزاء بک کالولید بن المغیرة و العاص بن وائل و غیرهم.