استنکاف

معنی کلمه استنکاف در لغت نامه دهخدا

استنکاف. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) ننگ داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). عار داشتن. عیب داشتن. || امتناع کردن. اباء. نه گفتن : و گاه گاه از انواع تحکم آن حضرت متبرّم شدی و عظم همت و فرط اباء برو غالب آمدی و از آن مؤاخذات و مطالبات استنکاف نمودی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 47 ).
- استنکاف کردن ؛ امتناع کردن. ابا کردن.
|| پی گم کردن. || بزرگ منشی نمودن. ( منتهی الارب ). || برگردیدن. عدول کردن.

معنی کلمه استنکاف در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - از انجام کاری ننگ داشتن . ۲ - سر باز زدن ، رد کردن .

معنی کلمه استنکاف در فرهنگ عمید

خودداری کردن.

معنی کلمه استنکاف در فرهنگ فارسی

ازروی تکبروبزرگ منشی ازکاری سرباززدن، ازاجرای امری ننگ داشتن، خودداری کردن
( مصدر ) ۱ - ننگ داشتن عار داشتن . ۲ - سرباز زدن امتناع کردن ۳ - ( اسم ) سرپیچی .

معنی کلمه استنکاف در ویکی واژه

از انجام کاری ننگ داشتن. امتناع، خودداری.
سر باز زدن، رد کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه استنکاف

سوم آنکه اینکه تکبر بر بندگان خدا نماید، که خود را از ایشان برتر بیند و ایشان را در جنب خود پست و حقیر شمارد و این قسم اگر چه در شناعت، از قسم اول کمتر باشد، اما این نیز از مهلکات عظیمه است بلکه بسا باشد که منجر به مخالفت خدا شود، زیرا که صاحب آن، گاه است حق را از کسی می شنود که خود را از او بالاتر می داند و به این جهت استنکاف از قبول و پیروی آن می کند بلکه چون عظمت و تکبر و برتری و تجبر مختص ذات پاک خداوند علی اعلی است پس هر بنده ای که تکبر نماید در صفتی از صفات خدا، با او منازعه نموده است.
خاطرت گر بکرشمه گردون نکرد زان سپس باشدش از شمش و قمر استنکاف
توافق سه‌ماهه دولت ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و همچنین محرمانه ماندن مفاد آن موجب خشم و اعتراض جدی نمایندگان مجلس یازدهم ایران شد، نمایندگان مجلس «استنکاف دولت از اجرای قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها» را با اکثریت آرا تصویب و علیه دولت به قوه قضائیه شکایت کردند.
انک از فرط کبریا و جلال بود از کایناتش استنکاف
روباه گفت : شنیدم که کدخدائی بود درویش، تنگ‌حال ؛ ناسازگاری و فظاظت بر خویِ او غالب. زنی داشت بعفّت و رزانت و انواعِ دیانت آراسته. جفتی مرغِ ماکیان در خانه داشتند که خایه کردندی. موشی در گوشهٔ خانه آرامگاه ساخته بود سخت دزد، نقّاب ، نهّاب، افّاک، بی‌باک ، بسیار دام حیل دریده و دانهٔ متربّصان دراز امل دزدیده ، بسی سفرهٔ دو نان افشانده و روزی لئیمان خورده. هرگه که مرغان خایه نهادندی ، آن موش بدزدیدی و بطریقی که ازو معتادست با سوراخ بردی. مرد گمان بردی که مگر زن در آن تصرّفی بخیانت میکند، دست بزخم چوب و زبان بکلماتِ موحش و منکراتِ مفحش بگشودی و چندانک زن در براءتِ ساحت خویشتن مبالغت نمودی ، سودی نداشتی تا روزی زن نگاه کرد که موش خایه می‌کشید ، رفت و شوهر را از آن حال آگاهی داد. چون هر دو بنظّارهٔ موش آمدند، بدرِ سوراخ رسیده بود، خایه بتعجیل درکشید. شوهر از مشاهدهٔ آن حال بر جفایِ زن پشیمانی تمام خورد. همان ساعت دامی بر گذرِ موش نهاد. موش را موشی دیگر شب مهمان رسید ، آن خایه با یکدیگر تناول کردند و شب در آن تدبیر که بامداد در شبکهٔ اکتساب جفتهٔ آن چگونه اندازد. بامداد که سپیدهٔ صبح از نیم خایهٔ افق پیدا شد و زردهٔ شعاع بر اطرافِ جهان ریخت، هر دو بطمعِ خایه آهنگ آشیانِ ماکیان کردند. خنک کسی که مرغِ اندیشهٔ او بیضهٔ طمع و اگر خود زرّین با سیمین باشد، ننهد و نقشِ سپیدی و زردیِ آن بیضه بر بیاضِ دیده و سوادِ دل نزند و چون از پردهٔ فریب روی بنماید، آستینِ استنکاف بر روی گیرد، یا بیضاءِ ابیضی و یا صفراءِ اصفری و یا غبراءِ اغبری. القصّه موشِ مهمان از غایتِ حرص مبادرت نمود و پای در پیش نهاد و دست بخایه برد تا بردارد، دام در سرِ او افتاد و مردِ کدخدای او را بگرفت و بر زمین زد و هلاک کرد
در این زمانه، هر آن کس گذشت از انصاف ز هیچ بی‌شرفی، می‌نکرد استنکاف
بر آستان ملک پاسبانت از دل و جان ملوک را سر ذلت بدون استنکاف
درفاصله روزهای ۲۲–۱۹ دی ۱۲۸۵ و در پی استنکاف ولیعهد (محمد علیشاه) «از تأیید مجلس ملی و نیز گزارش راجع به وقوع آشوب در تهران»، دریابیگی تلگراف دیگری به مجلس فرستاده و می‌گوید که آماده است تا در صورت تصویب مجلس ملی تظاهراتی مردمی در بوشهر به راه بیندازد. متعاقباً، پس از تاجگذاری، محمد علیشاه دریابیگی را از حکمرانی بنادر عزل و سعیدالسلطنه را به جای او می‌گمارد.
عاقلان دیوانه‌ام خوانند و چون مجنون مرا از جنون خود، به حکم عقل استنکاف نیست
وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی‌ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ الاعجم الّذی فی لسانه عجمة و ان کان عربیّا، و الدواب کلّها عجم لانّها لا تتکلّم، و صلاة النّهار عجماء لانّها لا یجهر فیها، تقول رجل اعجم و اعجمیّ کما یقال: فلان احمر و احمریّ منسوب الی نفسه، یشدّد الاعجمی و یخفّف فیقول رجل اعجم و اعجمیّ و قوله: وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا ای غیر عربیّ، و امّا العجمیّ فهو الّذی لیس من العرب و ان کان فصیحا بالعربیّة، فالعجمیّ منسوب الی جنسه و الاعجمیّ منسوب الی نفسه، و لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی‌ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ، فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ اهل تفسیر این آیت را چهار معنی گفته‌اند: یکی آنست که لو نزّلناه القران بلغة العجم علی رجل اعجمیّ فقراه علی العرب لم یؤمنوا به و اعتلّوا بانّهم لا یفهمون منه و لا یفقهون. میگوید اگر ما این قرآن فرو فرستادیمی بر مردی اعجمیّ بر لغت عجم تا بر عرب خواندی، ایشان بنگرویدندی و گفتندی ما لغت عجم از مرد اعجمیّ درنمی‌یابیم و نمیدانیم، همانست که جای دیگر گفت: وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ، وجه دوّم و لو نزلنا الکتاب کما هو الآن علی رجل اعجمیّ فقرأه علی العرب لم یؤمنوا استنکافا من اتّباع من لم یکن منهم. اگر این قرآن بلغة عرب چنان که هست ما بر مردی اعجمی فرو فرستادیمی تا عرب خواندی هم بنگرویدندی و گفتندی ما را ننگ بود، که اتّباع کسی کنیم که نه عرب بود و نه از جنس ما، ازینجاست که ربّ العالمین منّت بر ایشان نهاد که رسول شما هم از نفس شما و جنس شما فرستادیم، و ذلک فی قوله: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وجه سوّم آنست که لو نزّلناه علی بعض الاعجمین یعنی علی البهائم و انطقناها، فقرأت علیهم ما آمنوا به، اگر ما این قرآن فرو فرستادیمی بر بهائم و ما آن را گویا کردیمی تا بزبان فصیح بریشان خواندی ، و این خود اعجوبه دیگر بودی ، ایشان هم بنگرویدی. همانست که ربّ العالمین گفت: وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ الآیة. ابن مسعود بر ناقه‌ای بود که او را از تفسیر این آیت پرسیدند، اشارت بناقه کرد و گفت: هذه من الاعجمین، و باین قول اعجمین که بجمع سلامت گفت از بهر آن گفت که وصفه بالقراءة و هی فعل العقلاء، وجه چهارم آنست که: لو انزلنا القرآن عَلی‌ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ من البهائم فقراه علیهم محمد (ص) لم یؤمن البهائم، کذلک هؤلاء لانّهم کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا.
ایالات متحده و بریتانیا در ۱۹۴۵ مکرراً خواستار عقب‌نشینی زودهنگام همه قوای خارجی از ایران شدند ولی روس‌ها از بحث در این خصوص استنکاف می‌ورزیدند؛ به جای آن آنان از انحلال حزب توده در آذربایجان به منظور ایجاد یک پایگاه حمایتی گسترده‌تر، تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان حمایت می‌کردند. پایگاه‌های اجتماعی، منافع و سیاست‌های دو حزب بسیار متفاوت بودند. جعفر پیشه‌وری، بنیان‌گذار فرقه دموکرات از حزب توده و روشنفکران فارس آن که مارکسیسم اروپای غربیشان با لنینیسم پیروان ترک آذربایجانی متفاوت بود متنفر بود. به هر حال، حزب خود او نسبت به تأثیرپذیری از شوروی حتی حساستر بود.
در فاصله ۲۲–۱۹ دی ۱۲۸۵ (۲۸–۲۵ ذیقعده ۱۳۲۴ ق) و در پی استنکاف ولیعهد (بعداً محمد علیشاه) «از تأیید مجلس ملی و نیز گزارش راجع به وقوع آشوب در تهران»، دریابیگی تلگراف دیگری به مجلس فرستاده و می‌گوید که آماده است تا در صورت تصویب مجلس ملی تظاهراتی مردمی در بوشهر به راه بیندازد. پس از تاجگذاری در تاریخ ۲۸ دیماه ۱۲۸۵، محمد علیشاه احمد خان دریابیگی را (پس از تشکیل انجمن‌های محلی در بوشهر) از حکومت عزل کرد و سعیدالسلطنه را به جای او گماشت (۲۲ ذی الحجه ۱۳۲۴ ق برابر با ۱۶ بهمن ۱۲۸۵ خورشیدی).
۸- ۲۲–۲۸ دی ۱۲۸۵: در پی استنکاف ولیعهد (محمد علیشاه) «از تأیید مجلس ملی و نیز گزارش راجع به وقوع آشوب در تهران»، دریابیگی تلگراف دیگری به مجلس فرستاده و می‌گوید که آماده است تا در صورت تصویب مجلس ملی تظاهراتی مردمی در بوشهر به راه بیندازد.
و بسیاری هستند که مضایقه از این ندارند که در پنهان، از مال حرام ظالم بگیرند، و طعام ایشان را بخورند و لیکن اگر بدانند که یکی از مسطلعین عوام، مطلع می شوند، نهایت ابا و استنکاف از گرفتن آن می کند و بسا باشد که شوق حضور خدمت سلاطین، و آمد و شد خانه حکام و امرا در دل او جای گیر باشد، و لیکن در ظاهر از آن کناره کند تا اعتقاد عوام در حق او قوی گردد و با وجود اینها، چنان تصور کند که این دوری و اجتناب، از راه تقوی و ورع است.
سرم به افسر شاهی فرو نمی آید ولی ز خدمت رندان ندارم استنکاف