استنکار

معنی کلمه استنکار در لغت نامه دهخدا

استنکار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) ناشناختن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ). || دریافتن خواستن امری را که نمیشناسی آنرا. ( منتهی الارب ). || انکار کردن.
- یاء استنکار ؛ یایی که دال بر نکره است : مردی دیدم.

معنی کلمه استنکار در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - انکار کردن . ۲ - نشناختن .

معنی کلمه استنکار در فرهنگ عمید

شناختن کسی را منکر شدن، انکار کردن.

معنی کلمه استنکار در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - نا شناختن . ۲ - خواستار دریافتن امری نا شناس گردیدن ۳ - انکار کردن . یا یائ استنکار . یائ نکره یائ تنکیر : اسبی خریدم .
ناشناختن

معنی کلمه استنکار در ویکی واژه

انکار کردن.
نشناختن.

جملاتی از کاربرد کلمه استنکار

ذکره النقاش فی تفسیره و قیل: معناه سمیناه قبل العلوق و قبل الولادة و لم تسم احدا قبله علی هذا الوجه. و روی عن وهب قال: نادی مناد من السماء ان یحیی بن زکریا سید من ولدت النساء، و ان جرجیس سید الشّهداء! و سمی یحیی لانه یحیی به دین اللَّه و قیل لان رحم امه حی به، و قیل لان اللَّه احیاه من بین مسنین فی حکم الولادة، و قیل لانه استشهد و الشّهداء احیاء. پس چون فرشتگان او را بشارت دادند بفرزند گفت: «رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ» و انا شیخ کبیر لم یولد لی و انا شاب قوی «وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ» لم تلد فی حال شبابها؟ خداوندا مرا فرزند چون بود؟ و من مردی پیر بزاد در آمده و زن من نازاینده؟ و در جوانی هرگز از ما هیچ فرزند نیامده؟ این سخن نه بر سبیل استنکار و استبعاد گفت که وی از قدرت اللَّه تعالی بعید میداشت که به پیری فرزند تواند داد! لکن بر سبیل تعجب و تعظیم قدرت اللَّه باز گفت. و از بس که شادی بدل وی رسیده بود تعجیل کرد بشناخت کیفیت آن فرزند دادن، و نشان و علامت آن در خواستن. و گفته‌اند نیز که سیاق این سخن بر وجه استفهام است نه بر وجه استنکار، میخواست تا بداند که این فرزند هم از این زن عاقر خواهد بود؟ بر هیأت پیری ایشان خواهد بود؟ یا ایشان را با حال جوانی بر دو فرزند دهد؟ و قیل: لما سمع نداء جبرئیل بالبشارة وسوس الیه الشیطان انه لیس من اللَّه و انما هو من الشیطان. فذکر ذلک دفعا للوسوسة. «وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا» ای یبسا و انتهاء فی السن. یقال عتا یعتو عتوا عتیا و عسی یعسو عسوا و عسیا اذا یبس شیبا. و قیل معناه «بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ» حالة جفّ الماء فی صلبی قرأ حمزه و الکسائی و حفص عتیا بکسر العین و الباقون بالرفع و هما لغتان.
تو باقرار خوی کن ای دل راه کفرست راه استنکار
این بشری همچون شما است چرا بر پی او روید؟ نوح ایشان را جواب داد: أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ تعجب استنکار است و استنکار و انکار متقاربند، و در قرآن بیشتر تعجب بر معنی انکار است. ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ این ذکر بمعنی رسالت است، و در قرآن این را نظایر است: عَلی‌ رَجُلٍ مِنْکُمْ من جملتکم، تعرفون نسبه، لینذرکم العذاب فی الدنیا، وَ لِتَتَّقُوا» عبادة الاصنام، و لکی ترحموا فلا تعذبوا، فکذبوه یعنی نوحا.
و قیل المکر من اللَّه سبحانه التّدبیر بالحق، مکر چون اضافت با حق جلّ جلاله کنند از تراجع پاک بود و مکر مخلوق نه، همچنین تعجب اضافت با حق کنند و از استنکار پاک بود و تعجب مخلوق نه، و صبر حق از عجز پاک بود و صبر مخلوق نه، و غضب حق از ضجر پاک بود و غضب مخلوق نه، هم نامی هست اما هم صفتی نیست، که چون وی جلّ جلاله هیچ کس و هیچیز نیست «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ»، «یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ» لا یخفی علیه مکرهم فیجازیهم علیه، «و سیعلم الکافر» بلفظ الواحد قرأه ابن کثیر و ابو عمرو و هو ابلیس یعلم جواب قوله: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» و قرأ الباقون بلفظ الجمع «سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ» و هم قریش حین قالت «أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا»، «لِمَنْ عُقْبَی الدَّارِ» هذه اللام تدلّ علی العاقبة المحمودة کما انّ علی تدلّ علی المذمومة و هذا وعید الکفّار ای سیعلمون اذا قدموا علی ربّهم لمن العاقبة المحمودة لهم ام للمسلمین.
قالَتْ یا وَیْلَتی‌ نداء ندبة و هو ایذان بورود الامر الفظیع أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ همانست که جایی دیگر گفت: فَصَکَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ دست بر وی همیزد چنان که عادت زنان باشد بوقت تعجب که چیزی شگفت بینند یا شنوند، میگفت: من فرزند چون زایم و من پیر زن، سال من به نود و نه رسیده و این که شوی منست سالش بصد رسیده. و قیل: انّها ابنة تسعین سنة و هو ابن مائة و عشرین سنة، وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً نصب علی الحال ای ما تذکرون من ولادتی علی کبر سنّ ابرهیم و ترکه غشیان النساء لشی‌ء عجیب، استبعاد و استنکار وی از جهت عرف و عادت بود نه از جهت انکار قدرت حق جلّ جلاله.
از آن جهان شده تابع بامر تو ایشاه که نیستش بجهانداری تو استنکار
گهی بهیکل شیطان زسجده آدم قبول امر خدا را نموده استنکار
«هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ» ای بعید بعید ما توعدون، اصل هذه الکلمة من المهاهاة، یقال هاهی یهاهی مهاهاة، و العرب تقولها فی الاستبعاد و الاستنکار و تستحسن فیها التکرار و تدخل فیها اللام و تحذفها تقول هیهات هذا الامر ای هو بعید، و هیهات لهذا الامر ای بعدا، و قرأ ابو جعفر هیهات هیهات بکسر التّاء.
«قالُوا» یعنی المنکرین تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ یعنی لئن رددنا الی اوّل الامر بعد کوننا عظاما نخرة فهی کرّة خاسرة فیها و علیها، قالوها طنزا و استنکارا للبعث و الکرّة الرّجعة ای رجعة ذات خسران کما یقال تجارة رائحة ای ذات ریح ثمّ اخبر تعالی عن سهولة البعث علیه فقال: فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ ای صیحة واحدة و هی الرّادفة: یعنی: النّفخة الثّانیة. فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ ای علی وجه الارض و هی ارض المحشر: ای: صاروا علی وجه الارض بعد ما کانوا فی جوفها. قال سفیان: هی ارض الشّام، و قال ابن عباس: انّها ارض من فضّة بیضاء لم یعص اللَّه سبحانه علیها قطّ خلقها یومئذ و ذلک قوله: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ». و قیل: هی ارض مکة و قیل: هی اسم من اسماء جهنّم. و قیل: سمّیت «ساهرة» لانّهم اذا اتوها سهروا سهرا لا ینامون بعدها قطّ فنسب السّهر الی الارض ای لا نوم علیها لانّهم یسهرون علیها کما یقال لیل نائم. قوله تعالی: هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسی‌ قال الحسن: اعلام من اللَّه سبحانه لرسوله (ص) حدیث موسی کقول الرّجل لصاحبه هل بلغک ما لقی اهل البلد و هو یعلم انّه لم یبلغه و انّما قال ذلک لیخبره به.
که بهره گیرد از آن بحر و کان باستنکار اگر نه آمده او ضامن و فرشته رزق