استعجال
معنی کلمه استعجال در فرهنگ معین
معنی کلمه استعجال در فرهنگ عمید
معنی کلمه استعجال در فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) کاری را بشتاب خواستن بشتاب واداشتن بر انگیختن بعجله . ۲ - ( مصدر ) شتاب کردن شتافتن . ۳ - ( اسم ) شتابزدگی .
معنی کلمه استعجال در ویکی واژه
شتافتن، شتاب کردن.
شتابزدگی.
جملاتی از کاربرد کلمه استعجال
گر تو گویی که باز رو به ازل بازگردد فلک به استعجال
می کند خار علایق کاهلان را میخ دوز وقت آن کس خوش کز این وادی به استعجال رفت
گمان بری که برفتن سموم آتش زخم ز خشم شاه کند بر زمانه استعجال
خواجه آن بیضه را باستعجال برگرفتی ز مرغ زرین بال
تیزیی میکرد خنجر بهر خون دشمنت آمد اندر سر بخونش بس که استعجال کرد
سماع زمزمه قدسیان دلم نفریفت دمی نشستم و برخاستم به استعجال
بشهر سرخس رسیدم و پالان بارگی بنهادم و با خود گفتم که الاستعجال برید الاجال اگر چه چون باد گرم براندمی، چون خاک بر جای بماندمی چون نفس سود طلب در زیان افتاد، این بیتم در زبان افتاد.
نبرد جان ز میان خصم، مگر کند از رخش تو وام استعجال
هزار دوره به یک دم کند گر آموزد فلک ز عمر حسود تو رسم استعجال
که ناگه ازدر خلوت به کام استعجال سلام گوی درآمد غلامکی شاطر