استحلال

معنی کلمه استحلال در لغت نامه دهخدا

استحلال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) حلال ساختن. || حلال پنداشتن. حلال شمردن. حلال داشتن.( تاج المصادر بیهقی ). بحلال داشتن. ( زوزنی ): استحلال حرام ؛ حلال داشتن حرام. || حلال کردن خواستن. حلالی خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ). بحلی خواستن.

معنی کلمه استحلال در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . )حلالی طلبیدن .

معنی کلمه استحلال در فرهنگ عمید

۱. حلالیت خواستن.
۲. مباح دانستن، حلال دانستن.

معنی کلمه استحلال در فرهنگ فارسی

حلالی خواستن، حلال پنداشتن، حلال شمردن، حلال ساختن
( مصدر ) ۱ - بحلی خواستن حلال کردن طلبیدن . ۲ - حلال ساختن حلال شمردن .

معنی کلمه استحلال در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] استحلال : به معنای حلال شمردن، حلال کردن، حلالیّت طلبیدن است.
استحلال به هر سه معنا در باب های گوناگون فقه به کار رفته واحکامی بر آن مترتّب گشته است.
← کاربردفقهی حلال شمردن
حلال شمردن محرّمات ی که حرمت آن ها ضروری دین است مانند زنا، لواط، ترک نماز و غیبت، موجب ارتداد است، امّا به تصریح برخی فقها حلال دانستن محرّمات ی که حرمت آن ها به حدّ ضروری دین نرسیده وتنها، اجماع ی است، موجب ارتداد نمی شود.
احکام حلال کردن
حرمت آنچه در شریعت بر انسان حرام شده یا ذاتی است یا عرضی. نوع اول(حرمت ذاتی) به هیچ یک از اسباب شرعی بر انسان حلال نمی شود، مگر به سبب اضطرار ،امّا نوع دوم(حرمت عرضی) با سبب شرعی بر انسان حلال می گردد مانند؛
۱.زن یا مرد اجنبی که به عقد نکاح بر دیگری حلال می شود، .طهارت (وضو، غسل و تیمّم) که سبب حلیّت ورود در نماز می گردد، خریدن، قرض کردن و عاریه گرفتن که موجب جواز تصرف در مال دیگری می شود.
۳. طلاق یکی از دوخواهر که سبب حلیّت ازدواج با خواهر دیگر می گردد.
اصل در این نوع استحلال←←← اباحه است؛ به این معنا که حلال کردن حرام عرضی با تحصیل سبب شرعی آن برای انسان مباح است، لیکن در مواردی ممکن است واجب، مستحب ویا مکروه گردد؛
- واجب مانند موردی که اگر ازدواج نکند، به حرام می افتد
- مستحب مانند اصل ازدواج کردن
- مکروه مانند ازدواج با زن نازا.
احکام حلالیّت طلبیدن
...

معنی کلمه استحلال در ویکی واژه

حلالی طلبیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه استحلال

ذلِکَ ای: ذلک التحریم جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ یعنی عقوبة لقتلهم الانبیاء، و بصدّهم عن سبیل اللَّه کثیرا، و بأکلهم الربا و استحلال اموال الناس بالباطل، فهذا البغی.
و قیل: هو نفقة المؤمن علی نفسه. وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ الشّح: استحلال اموال النّاس، و قیل: هو منع الزّکاة. فمن ادّی الزّکاة المفروضة فقد وقی شحّ نفسه.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا سبب نزول این آیت آن بود که جوکی از مسلمانان براه حنین میرفتند، روز سیوم ماه حرام رسیدند فرا مردی که گوسفندان بچرا داشت، نشناختند وی را، و با یکدیگر گفتند که فرصت یافتیم، مرد بیگانه و مال با وی. قومی گفتند پرهیزید که ماه حرام است، و قومی گفتند که ما چنین فرصت هر ساعت نیابیم، و نیز مگر دوش ماه نو بود، و امروز نه از ماه حرام است. این قوم که این گفتند قصد کشتن مرد کردند. مرد گفت من از شماام و مسلمانم. این قوم گفتند که قصد وی داشتند که: این مرد تقیّت را میگوید، از بیم میگوید، که بر تن و مال خود میترسد، نه از راستی. آخر آن مرد را بکشتند، و گوسفند براندند. اولیاء آن کشته آمدند برسول خدای (ص)، و تشنیع کردند، و گفتند ماه حرام و روز حرام و استحلال خون و مال؟! این آیت آمد، و رسول خدا دیت آن کشته بداد، و گوسفندان با کسان وی رد کرد. بو صالح گوید از ابن عباس که: این آیت در شأن مردی آمد از بنی مرة بن عوف بن سعد نام وی مرداس بن نهیک، و از اهل فدک بود، و مسلمان بود، و از قوم وی جز وی مسلمان نبود. رسول خدا (ص) لشکری بایشان فرستاد، و غالب لیثی را بر ایشان امیر کرد. آن قوم چون خبر بداشتند که لشکر بایشان میشود، همه بگریختند، و این مرداس بر جای بایستاد، که من مسلمانم، و مرا نباید گریخت. پس ترسید که اگر نه اصحاب رسول خدااند، مرا ازیشان رنج بود، بکوه بر شد، و گوسفندان با خود میداشت. پس چون لشکر در رسید، و آواز تکبیر شنید، فرو آمد، و او نیز تکبیر میکرد، و میگفت: «لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه» اسامة بن زید بن حارثة بر وی رسید، و او را بکشت، و گوسفند براند. پس این خبر برسول خدا (ص) افتاد.
عنصری کو که همیگفت که محمود کریم گو بیا از کرم شاه بخواه استحلال
استحلال یعنی حلال ساختن این اصطلاح در فقه مسلمانان رواج دارد که معانی مختلف دارد حلال شمردن و حلال کردن و حلالیت طلب کردن.
ز بس که غارت کردند وای دست و دلت اگر نخواهند از کان و بحر استحلال
قومی دیگر از مرجیان گفتند که: این آیت در شأن کافر آمده است، که مؤمنی را بکشد. امّا مؤمن چون مؤمنی را بکشد، خود در آتش نشود، و آن کبیره ایمان وی را زیان ندارد، و این هر سه مذهب باطل است و خلاف حق، و قول اهل سنّت و اصحاب حدیث آنست که مؤمن چون مؤمنی را بقصد بکشد بآن فعل که از وی بیاید، تکفیر وی نکنند، و او را از ایمان بیرون نیارند، و خلود در دوزخ نگویند، مگر که خون وی بحلال دارد، که آن گه خلاف شرع بود. امّا چون نه بر طریق استحلال بود، عاصی شود، و در ایمان وی نقصان آرد، که مذهب اهل سنّت آنست که: الایمان یزید بالطّاعة و ینقص بالمعصیة، پس اگر قصاص کنند او را، آن قصاص کفّارت وی باشد، و اگر قصاص نکنند، لکن توبه کند هم کفّارت وی بود، و اگر بی‌قصاص و بی‌توبت از دنیا بیرون شود کار وی با خدا است، اگر خواهد وی را بیامرزد، و خصم وی خشنود کند، و اگر خواهد او را بر فعل وی عذاب کند، آن گه او را باصل ایمان وی خلاص دهد، چنان که وعده داده است، که ربّ العالمین وعده خود خلاف نکند، که خلف وعده بر وی روا نیست. امّا وعید خلاف کند، که ترک مجازات بوعید عین کرم است و غایت فضل، و ربّ العزّة جلّ جلاله موصوف است بکرم و فضل. و دلیل بر ابطال قول ایشان که گفتند: بنده بقتل مؤمن کافر شود، آنست که: ربّ العزّة گفت در آن آیت که بیان قصاص کرده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی‌، قاتل و مقتول را درین آیت مؤمن نام کرد، و قصاص در قتل عمد رود لا محاله، و نیز اخوّت ایمان بریده نکرد میان ایشان، آنجا که گفت: فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ، و نیز گفت: ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ، و تخفیف و رحمت بکافر نرسد لا محاله. جای دیگر گفت: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا. معلوم است که این اقتتال بر عمد بود نه بر خطا، و دلیل از جهت خبر آنست که رسول (ص) با یاران خود بیعت کرد، بآنکه شرک نیارند، و هیچکس بنا حق بنکشند، پس گفت: «فمن فعل من ذلک شیئا، فأقیم علیه الحد، فهو کفارة له، و من ستر علیه فأمره الی اللَّه، ان شاء غفر له، و ان شاء عذبه.»
روی عن عمر رضی اللَّه عنه قال: التّوبة النّصوح ان یتوب ثمّ لا یعود الی الذّنب کما لا یعود اللّبن الی الضّرع. و قال الکلبی: التّوبة النّصوح ان یستغفر باللّسان و یندم بالقلب و یمسک بالبدن. و قال سعید بن جبیر: هی توبة مقبولة و لا تقبل ما لم یکن فیها ثلاث: خوف ان لا تقبل، و رجاء ان تقبل، و ادمان الطّاعات. و قال ابو بکر الورّاق: هی ان تضیق علیک الارض بما رحبت و تضیق علیک نفسک کتوبة الثّلاثة الّذین خلّفوا. و قال ابو بکر الزّقاق المصری: هی ردّ المظالم و استحلال الخصوم و ادمان الطّاعات. و قال ذو النّون: علامتها ثلاث: قلّة الکلام، قلّة الطّعام، و قلّة المنام. و قال سهل بن عبد اللَّه هی: توبة اهل السّنّة و الجماعة، لانّ المبتدع لا توبة له بدلیل‌
این نکته بگویم که مرا مشوش می‬دارد: عثمان- رضی اللّه عنه- آن روز که از دنیا مفارقت خواست کردن گفت:امروز مرا حلال کنید، و از هر یکی عذری و استحلالی میخواست؛ او را گفتند: سبب این چیست؟ گفت: امشب مصطفی را- علیه السلام- دیدم که در عالم شهود بود. یعنی در مقام شهدا؛ گفت: ای عثمان فردا بمن خواهی رسیدن و افطار پیش ما کنی. چون از خواب درآمدم، از شادی این خواب قرارم نیست. اکنون دانم، آنچه او گفته باشد صدق باشد و بدان مقام نتوان رسیدن الا بقتل؛ امروزم بخواهند کشتن، روز به نیمه نرسیده بود که شهید شد. ای دوست نامی از نامهای او «الشّهید» است.
مثلاً بر (استحلال) به معنی حلال شمردن محرمات ضروری دین و غیرضروری دین آثاری مترتب است یا (استحلال) به معنی حلالیت طلب کردن دارای سه حالت واجب و مستحب و حرام است که در کتب فقهی توضیح داده شده‌است. و در (استحلال) به معنای حلال کردن بحث در مورد حلال شدن برخی محرمات بر اثر اضطرار یا حلال شدن با علت سبب شرعی است.
بزهی گر بود درین اقوال زان دو باید نه از وی استحلال
مجاهد گفت: میثاق کلمه نکاح است که استحلال بآن حاصل شود. عکرمه و ربیع گفتند: هو قوله: «اخذتموهنّ بأمانة اللَّه، و استحللتم فروجهنّ بکلمة اللَّه.»