ازیرا

معنی کلمه ازیرا در لغت نامه دهخدا

ازیرا. [ اَ ] ( حرف ربط ) اَزایرا. زیرا. برای این. از برای آن. ( جهانگیری ). از آن جهت. بدین سبب. بدین علت. لاجرم. لهذا. ( برهان ). علی هذا. بنابراین : اکنون ایشان ملک بکسی دیگر دادند، ازیرا که من [ بهرام گور ] غایب بودم. ( ترجمه طبری بلعمی ).
بدو گفت من دخت ده مهترم
ازیرا چنین خوب و گندآورم.فردوسی.چنان شاهزاده جوانرا بکشت
ازیرا جهان گشت با او درشت.فردوسی.همه داد کرد و همه داد دید
ازیرا که گیتی همه باد دید.فردوسی.چو دانا توانا بد و دادگر
ازیرا نکرد ایچ پنهان هنر.فردوسی.همی گفت اگر من گنه کرده ام
ازیرا به بند اندر آزرده ام.فردوسی.تهمتن ز پیوندشان سر بتافت
ازیرا سزاوار خود کس نیافت.فردوسی.ستانی همی زندگانی مردم
ازیرا درازت بود زندگانی.منوچهری.تابناکند، ازیرا که دو علوی گهرند
بچگان آن بنسب ترکه ازین باب گرند.منوچهری.دلم از غم همیشه ابردارد
ازیرا زین دو چشمم سیل بارد.( ویس و رامین ).زفتحش کنیت آمد وز ظفر نام
ازیرا یافته ست از هردوان کام.( ویس و رامین ).ازیرا خامه یزدانْش خوانند
رسول نامه یزدانْش دانند.ناصرخسرو.با نیک بنیکی بکوش ازیرا
بد جز که سزاوار بد نباشد.ناصرخسرو.از کرده خود یاد کن و بگری ازیرا
بر عمر به از تو بتو کس نوحه گری نیست.سنائی.بگو دل را که گرد غم نگردد
ازیرا غم بخوردن کم نگردد.مولوی.و رجوع به ازایرا شود.
ازیرا. [ ] ( اِخ ) شهرکیست بناحیت پارس از میان پسا و داراگرد، آبادان. ( حدود العالم ).

معنی کلمه ازیرا در فرهنگ معین

( اَ ) [ په . ] حرف ربط مرکب ، زیرا، از آن جهت .

معنی کلمه ازیرا در فرهنگ عمید

از برای این، برای این، ازاین جهت: بگو دل را که گِرد غم نگردد / ازیرا غم به خوردن کم نگردد (مولوی۲: ۲۲۴ ).

معنی کلمه ازیرا در فرهنگ فارسی

(کلمه تعلیلا ایرا، زیرا، ایرا: ازاین راه، ازبرای این، برای این، ازاین جهت
زیرا برای این از برای آن از آنجهت بدین سبب بدین علت بنابراین .
شهرکیست بناحیت پارس آبادان

جملاتی از کاربرد کلمه ازیرا

نه در خورد در است گل، پس توزین تن بپرهیز، ازیرا که در ثمینی
جسم ناچار بی‌نهایت نبود به همه سوها و نهایت او سطح است و این نام را از بام خانه گرفته‌اند و نیز او را بسیط گویند یعنی گستریده، ازیراک سطح بر جسم گسترده‌است.
با جهل مجوی زهد ازیرا کز جغد نیایدت همائی
دوای درد عشاق جهانم ازیرا من طبیب غمگنانم
به دو بندم من ازیرا که مر این جان را عقل بسته است و به تن بستهٔ دیوانم
مخوان قانعم طامعم خوان ازیرا به سیرت چو مارم به صورت چو مورم
نصیب تن از این رنگست نصیب جان از این لذت ازیرا ز آتش مطبخ نصیب دیگ دود آمد
نمانی مگر گلبنی را، ازیرا گهی تر و خوش گل گهی خشک خاری
خرد ورز ازیرا سوی هوشمند زجاهل بسی به بود موش و مار
ازیرا سوی درگاهت به امید همی کردم وسیلت زین رسیله
نادیده شناسدت ازیرا داند همه کس که مه کدام است
ازیران، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان اصفهان در استان اصفهان ایران است. در این روستا مسجد ازیران وجود دارد که از آثار دوره ایلخانی است.