جملاتی از کاربرد کلمه ازرق پوش
بارند مروق نوش در میکده مصلح شو با زاهد ازرق پوش در صومعه فتان باش
گدای کوچه عشق است چرخ ازرق پوش تو دست کفچه کنی پیش این گدای که چه؟
مشو غره به ازرق پوش گردون که اندر زیر ایزاری ندارد
تو را در رنگ آزادان کجا معنی آزادی که ازرق پوش چون پیکان خشن سیرت چو سوهانی
نگاه دار خدایا مدام جامی را ز شر زرق ریا پیشگان ازرق پوش
صبحدم ز آسمان ازرق پوش چون هوا بستی ازرقی بر دوش
گر نه فلکست پس چرا همچو فلک هم زرق فروش آمد و هم ازرق پوش
غلام ماست ازرق پوش گردون غلام خویشتن را چون اسیریم
از هوای مجلس جان پرورت هر صبحدم پیر ازرق پوش گردون می کند مهر آشکار
سحر خیزان ازرق پوش خلوتخانه ی بالا از آب چشمم آموزند هر شب سبحه گردانی