از سر خود

معنی کلمه از سر خود در فرهنگ معین

باز کردن ( ~. سَ رِ خُ کَ دَ )(مص ل . ) کاری را بدون دقت انجام دادن و رفع مسؤلیت کردن .

معنی کلمه از سر خود در ویکی واژه

کاری را بدون دقت انجام دادن و رفع مسؤلیت کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه از سر خود

هیچ فلک دفع کند از سر خود دور سفر هیچ زمین دفع کند از تن خود زلزله را
فیلم دو داستان موازی را پیش برده و با هم تلفیق می‌کند. ابتدا مردی ایرانی به نام عباس خاکپور (با بازی اکبر عبدی) بر صحنه می‌آید که برای گرفتن ویزای ایالات متحده به ترکیه رفته‌است اما موفق به اخذ ویزا نمی‌شود. از سوی دیگر زنی (با بازی آزیتا حاجیان) است که در ترکیه زندگی می‌کند و در هتل محل اقامتش کار می‌کند و نمی‌تواند به ایران بازگردد. عباس تصمیم می‌گیرد با پوشیدن لباس مبدل و به بهانه ازدواج با یک مرد آمریکایی ویزای آمریکا را بگیرد اما رفته رفته با دیدن دنیا (آزیتا حاجیان) دلبسته او میشود و تصمیم میگیرد به ظاهر سابق خود برگردد و بالطبع فکر سفر به آمریکا را از سر خود بیرون میکند تا در نهایت با دنیا به ایران برگردد.
نهادم از سر خود یک بیک هوی و هوس را همین بود هوس من که: در هوای تو میرم
عیب خود را چه خیال است نپوشد نادان؟ کل محال است کلاه از سر خود بردارد
تا دم تیغت ‌کند گلچینی باغ هوس گردن خلقی‌ست چون شمع از سر خود گل به کف
جمجمه مار ساختار بسیار پیچیده‌ای است، با مفاصل متعدد که به مار اجازه می‌دهد طعمه‌های بسیار بزرگ‌تر از سر خود را ببلعد.
لیک باید از سر خود دور شد ز آرزوهای جهان معذور شد
از سر خود خبرم نیست ز بی پروایی مغز آشفته و دستار نمی دانم چیست
چون گشودی به شکر خنده لب از بی مغزی از سر خود مشو ای پسته خندان غافل
حیفست که خُلفِ وعده آغاز کنی با شعر مرا از سر خود باز کنی
گذشتم از سر خود، تیر غیر کم ظرفست مکن مکن که محبّت ترازیان دارد
خواهی مدد از روح عزیزان یابی پا از سر خود ساز بیارامی تن