معنی کلمه از بن گوش در لغت نامه دهخدا
از بن گوش ار ندارد آرزوی گردنش
بر بنا گوشش چرا گردن نهد گیسوی او.اثیرالدین اخسیکتی.سخن کز خواجگی بر گل زدی دوش
غلام آن بناگوش از بن گوش.نظامی.سرکشی نیست چو زلف تو و او نیز چو من
از بن گوش بعشق تو درآورده سر است.سلمان.از سر مهر آسمانت آستان بوس آمده
وز بن گوش اخترانت تابع فرمان شده.سلمان.کسی که تافت ازو سر چوزلف از بن گوش
سیاه روی درآمد فتاد در پایش.سلمان.لآلی سخنش گوهریست کز بن گوش
غلام حلقه بگوش است لؤلؤ عدنش.؟