معنی کلمه ارزیز در لغت نامه دهخدا
و بازرگانان مصر آنجا [ به سودان ] روند و نمک و آبگینه و ارزیز برند و بهم سنگ زر بفروشند. ( حدود العالم ). و از بالای بازارشان [ بازار سمرقندیان ] یکی جوی آب روانست از ارزیز و آب از کوه بیاورده. ( حدود العالم ). و اندر اندلس معدن همه جوهرهاست از سیم و زر و مس و ارزیز. ( حدود العالم ).
بچشم خرد چیز ناچیز کرد
دو صندوق پر سرب و ارزیز کرد.فردوسی.چو آن کرم را بود گاه خورش
از ارزیز جوشان بدش پرورش.فردوسی.سوی کنده آورده ارزیز گرم
سر از کنده برداشت آن کرم نرم
فروریخت ارزیز مرد جوان
بکنده درون کرم شد ناتوان.فردوسی.اگر گم شود زین میان هفتواد
نماند بچنگ تو جز رنج و باد
که من کرم را دادم ارزیز گرم
شد آن دولت و رفتن تیز، نرم.فردوسی.بیاورد ارزیز و رویین لوید
برافروخت آتش بروز سپید.