معنی کلمه اردشیر در لغت نامه دهخدا
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] ( ص ) کسی را گویند که در قوت و شجاعت بی تهور و جبن باشد. ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ):
چو دیدش بدانگونه وی را دلیر
همیخواند ازین پس ورا اردشیر.فردوسی.
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] ( اِخ ) مرکب است از لفظ ارد بالفتح که به معنی خشم و قهر است یا ازلفظ ارد بضم که به معنی مانند و نظیر است. ( غیاث اللغات ). و معنی ترکیبی اردشیر، شیر خشمناک است. ( منتهی الارب ) ( برهان قاطع ). اسد غضبان. و این وجه اشتقاق صحیح نیست چه این کلمه در پارسی باستان اَرتَه خشَثْرَه و در پهلوی ارتخشیره است مرکب از دو جزء: ارته ( ارد، اشا ) به معنی مقدس و متدین و درستکار و خشثره ( شهر، شهریاری ) و کلمه مرکب به معنی شهریاری مقدس و کسی که حکومت مقدس دارد، باشد و آن نام بسیاری از ایرانیان باستان است. || و گاه چون مزید مقدم بر سر اسماء امکنه آید چون : اردشیر خرّه. || گاه چون مزید مؤخری در اسماء امکنه بکار رود مانند: بهمن اردشیر، خرداراردشیر، رام اردشیر، هرمزداردشیر. ( فردوسی ). برکه اردشیر. بنا پادشااردشیر و بنا پادشاه اردشیر. ( فردوسی ).
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] ( اِخ ) موبد موبدان شاه فیروز یزدگرد و او تا زمان نوشروان حیات داشت.
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] ( اِخ ) نام پسر گشتاسب کیانی و او در جنگ با تورانیان کشته شد :
نخستین کی نامدار اردشیر
پس ِ شهریار، آن نبرده دلیر
پیاده کند ترک چندان سوار
کز اختر نباشد مر آن را شمار
ولیکن سرانجام کشته شود
نکونامش اندرنوشته شود.دقیقی.
اردشیر. [ اَ دَ / دِ] ( اِخ ) نام سواری از لشکر گشتاسپ در جنگ ارجاسب که کشته زریر را در میدان به بستور پسر زریر بنمود.
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] ( اِخ ) آرتاشِس طبق نوشته های موسی خورنی مورخ ارمنستان و سِبه اوس. دوم از پادشاهان اشکانی ایران ، که با شاهان اشکانی از اردوان اول تا فرهاد اول مطابق است. ( ایران باستان ص 2612 از نامهای ایرانی تألیف یوستی ص 413 ).
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] ( اِخ ) آرتاشِس یا آرداشِس پسر ارشک پادشاه ارمنستان که 26 سال سلطنت کرد. ( ایران باستان ص 2585 و 2586 ).
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] ( اِخ )اَرتَخشَثرَه پسر خشیارشا. ( ایران باستان ص 1613 ).