ارجل

معنی کلمه ارجل در لغت نامه دهخدا

ارجل. [ اَ ج َ ] ( ع ص ) قوی ( مرد ). ( منتهی الارب ). || مرد کلان پای. ( منتهی الارب ) ( مؤید الفضلاء ). بزرگ پای. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مهذب الاسماء ). || پای سپید. اسب یکپای سفید. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). آنکه یک پای سپید باشد از بهائم. ( زوزنی ). از بهایم آنک یک پای سپید دارد. ( تاج المصادر بیهقی ). اسبی که در یک پا علامت سفیدی داشته باشد. اسبی که یک پای او سفید باشدو سه پای دیگر غیرسپید باشند و این یکی از عیوب اسب است و نحوست تمام دارد. ( غیاث اللغات ) :
جرم خورشید چو ازحوت درآید بحمل
اشهب روز کند ادهم شب را أرجل.انوری.اندر حرامزادگی از استران دهر
آن ارجل درشت سر نرم سُم توئی.خاقانی. || احمق. ( حل اللغات ). || ( ن تف ) اشدّ. قوی تر: هو اَرجل ُالرجلین ؛ ای اشدّهما. ( منتهی الارب ).
- امثال :
اَرجَل ُ من حافِر ؛ یعنون به الرّجلة و هی القوة علی المشی راجلاً. یقال رجل ٌ رجیل ٌ و امراءة رجیلة، اذا کانا ذاقوّتین علی المشی راجلاً. قال الشاعر:
انی اهتدیت و کنت ِ غیر رجیلة
شهدت علیک بما فعلت عیون.
ارجل ُ مِن خف ؛ یعنون به خف البعیر والجمع اخفاف و هی قوائمه. ( مجمع الامثال میدانی ).
ارجل. [ اَ ج ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رَجِل. پیادگان. || ( اِ ) ج ِ رِجل. پایها: الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد اَرجُلهم بِما کانوا یکسبون. ( قرآن 65/36 ). اَلَهم ارجُل یَمشون بِها اَم لهم اَید یبطشون بها. ( قرآن 7 195/ ).
ارجل. [ اُ ج َ ] ( اِخ ) شهریست استوار در ولایت قطلونیه در اسپانیا موقع آن در کنار نهر سقرة بمسافت 45 هزارگزی جنوب غربی «بویسردا». سکنه آن 5000 تن است و در آن قلعه ایست مستحکم و فرانسویان بسال 1239م. بر آنجا مستولی شدند. ( ضمیمه معجم البلدان ).

معنی کلمه ارجل در فرهنگ معین

(اَ جَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - مرد بزرگ پای . ۲ - هر چهارپایی که یک پای سفید داشته باشد. ۳ - مرد نیرومند و قوی . ۴ - احمق .

معنی کلمه ارجل در فرهنگ عمید

ویژگی اسبی که یک پا یا یک دستش سفید باشد.

معنی کلمه ارجل در فرهنگ فارسی

بزرگ پا، مردب رگ پا، مردبزرگ وکامل وقوی ، اسبی که یک پا یا یک دستش سفیدباشد، پاها، قدمها، جمع رجل
( صفت ) ۱ - مرد کن پای بزرگ پای . ۲ - مرد نیرومند قوی . ۳ - سپید پای اسب یک پای سفید هر چهار پایی که یک پای سفید داشته باشد . ۴ - احمق . ۵ - ( صفت ) شدیدتر نیرومندتر .
پیادگان

معنی کلمه ارجل در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَرْجُل: پاها
ریشه کلمه:
رجل (۷۳ بار)
(بکسر اول) پا. . با پایت قدم بزن و راه برو. جمع آن ارجل است . رجال به معنی مردان است که گذشت و نیز جمع راجل به معنی پیاده است مثل . رجال جمع راجل و راکبان جمع راکب است یعنی اگر از دشمن بیم داشتید در حال پیاده و سوار نماز بخوانید. و نیز رَجِل (به فتح اوّل و کسر دوم) جمع راجل است . با سواره و پیاده گانت بر آنها صیحه بزن. راجع به این آیه به «جلب» رجوع شود.

معنی کلمه ارجل در ویکی واژه

مرد بزرگ پای.
هر چهارپایی که یک پای سفید داشته باشد.
مرد نیرومند و قوی.
احم

جملاتی از کاربرد کلمه ارجل

از طاهری چندین جلد کتاب به زبان عربی منتشر شده است. کتاب دوجلدی «الطهارة» و کتاب چهارجلدی «المحاضرات: تقریر مباحث اصول الفقه قدوه الفقهاء والمجتهدین آیه محمد المحقق الداماد» (تقریر دروس محقق داماد) به قلم او منتشر شده‌اند. او پس از کاندیدا شدن در انتخابات ۱۳۷۷ مجلس خبرگان رهبری، که تنها روحانیون، مجاز به حضور در آن هستند، با بیش از یک میلیون رأی به‌عنوان منتخب مردم اصفهان در این نهاد حکومتی برگزیده شد.
قوله: وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی‌ رَسُولِهِ ای و ما ردّ اللَّه علی رسوله منهم من اموال بنی النضیر. فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ ای لم تنالوا فیها مشقة و لم تلقوا حربا و لم تبلغوا مؤمنة و انّما کانت بالمدینة فمشوا الیها مشیا و لم یرکبوا خیلا و لا ابلا الّا النّبی (ص) فانّه رکب جملا فافتتحها صلحا و اجلاهم و احرز اموالهم فطلب المسلمون من رسول اللَّه (ص) أن یقسمها بینهم کما فعل بغنائم خیبر، فبیّن اللَّه فی هذه الآیة انّها فی‌ء لم یوجف المسلمون علیها خیلا و لا رکابا و جعلها لرسول اللَّه (ص) خاصة یقسمها حیث یشاء، فقسمها رسول اللَّه بین المهاجرین و لم یعط الانصار منها شیئا الّا ثلاثة نفر کان بهم حاجة و هم: ابو دجّانه، سمّاک بن خرشة، و سهل بن حنیف و الحارث بن الصمة و لم یسلم من بنی النضیر الّا رجلان احدهما سفیان بن عمیر بن وهب و الثانی سعد بن وهب، اسلما علی اموالهما فاحرزاها. قال اهل اللغة: الرکاب الإبل‌ و الوجیف السّیر السّریع، ای لم تسیروا الیه فرسا و لا بعیرا و ذلک انّهم اتوا الحصن مشاة علی ارجلهم و کان بینهم و بین بنی النضیر من المدینة مسیرة میل فجعل اللَّه اموالهم فیئا و لم یجعلها غنیمة. وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی‌ مَنْ یَشاءُ کما سلّط محمدا علی بنی النضیر و علی قریظة بعدهم. وَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ ذو قدرة کاملة.
و قیل: لو نشاء لاقعدناهم عن ارجلهم فلا یقدرون علی ذهاب و لا رجوع. و قیل: فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا ای ما قدروا ان یجاوزوا تکذیبهم، وَ لا یَرْجِعُونَ ای لا یتوبون.
یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا قال الشعبی و الضحاک: «الرّوح» جبرئیل (ع) و قال عطاء عن ابن عباس: «الرّوح» ملک من الملائکة ما خلق اللَّه مخلوقا اعظم منه فاذا کان یوم القیامة قام هو وحده صفّا و قامت الملائکة کلّهم صفّا واحدا فیکون عظم خلقه مثلهم. و قال مجاهد و قتادة و ابو صالح: «الرّوح» خلق من خلق اللَّه علی صورة بنی آدم لهم اید و ارجل و رؤس یأکلون و یشربون، لیسوا من الملائکة و لا من الجنّ و لا من الانس ما نزل من السّماء ملک الّا و معه واحد منهم. و قال ابن مسعود: «الرّوح» ملک اعظم من السّماوات و من الجبال و من الملائکة و هو فی السّماء الرّابعة یسبّح کلّ یوم اثنی عشر الف تسبیحة یخلق من کلّ تسبیحة ملک یجی‌ء القوم یوم القیامة «صفا» وحده. و قال الحسن: هم بنو آدم، و معناه: ذوو الرّوح، و قال عطیّة عن ابن عباس: هی ارواح النّاس تقوم مع الملائکة فیما بین النّفختین، قبل ان تردّ الارواح الی الاجساد. و فی روایة الضحاک عن ابن عباس، قال: عن یمین العرش نهرا من نور مثل السّماوات السّبع و الارضین السّبع و البحار السّبعة یدخل جبرئیل (ع) فیه کلّ سحر فیغتسل فیزداد نورا الی نوره و جمالا الی جماله و عظما الی عظمه، ثمّ ینتفض فیخرج اللَّه من کلّ قطرة تقع من ریشه کذا و کذا الف ملک یدخل منهم کلّ یوم سبعون الف ملک البیت المعمور و سبعون الفا الکعبة لا یعودون الیهما الی ان تقوم السّاعة. و قال وهب: انّ جبرئیل (ع) واقف بین یدی اللَّه عزّ و جلّ ترعد فرائصه یخلق اللَّه سبحانه و تعالی من کلّ رعدة مائة الف ملک و الملائکة صفوف بین یدی اللَّه عزّ و جلّ منکّسوا رؤسهم فاذا اذن اللَّه تعالی لهم فی الکلام، قالوا: لا اله الّا انت، و هو قوله: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ ان یتکلّم و «قال» فی الدّنیا «صوابا» و سدادا من القول. و قیل: معناه من قال لا اله الّا اللَّه فی الدّنیا یأذن اللَّه لهم فی القیامة ان یتکلّموا بالشّفاعة فیشفعون و بالاعتذار فیقبل عذرهم، و امّا الکافرون فلا یقبل عذرهم و لا یسمع شفاعتهم. و قال الحسن: معناه لا یشفعون لاحد الّا لمن اذن اللَّه ان یشفع له و قال المشفوع: له فی الدّنیا صوابا صدقا و هو لا اله الّا اللَّه.
پس این قول دلیل است بر آنک زبان را اضافت بنفس است و مر همه آلت ها جسم را خداوند نفس، چنانک خدا گفت: قوله «ذلک بما قدمت یداک.» گفت: این مکافات بدان کار یافتی که دستهاء تو کرده بود.و دست و پای و دهان و جز آن را همه اضافت بنفس است که مالک این همه اوست، چنانک خدای گفت: قوله«الیوم نختم علی ا‌فوا‌ههم و تکلمنا ا‌یدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون.» همی گوید: امروز بر دهانهاء ایشان مهر نهیم تا با ما سخن نگویند، و دستها ایشان گواهی دهند، و پایهاء ایشان بدانچ کرده بودند‌اندر دنیا، گواهی دهند.
یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون (۲۴)
آلدو میلی، جی. بارجلینی، تأثیری که نمک در غلظت‌های مختلف بر سرعت تغییر رنگ محلول‌های آبی مواد آلی تحت تأثیر نور اعمال می‌کند، رم، ۱۹۰۶
فِی عَمَدٍ قرأ حمزة و الکسائی و ابو بکر بضمّتین، و الآخرون بفتحتین و هی اختیار ابی حاتم لقوله تعالی: «رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ» و هما جمعان للعمود مثل ادیم و ادم و ادم. و قال ابو عبیدة هو جمع عماد مثل اهاب و اهب و اهب. قوله: «مُمَدَّدَةٍ» من صفة العمد ای انّها قیود طوال ذات حلق فهم فیها یعذّبون. و قیل: یمدّ ارجل الکفّار فی العمد من النّار. و قیل: «العمد الممدّدة» اغلال فی اعناقهم. و قیل: فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ علی ابواب جهنّم مدّت بها الأبواب لا یمکنهم الخروج. و قال الحسن: تفسیر ذلک فی الکهف: «أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» فلجهنّم سرادق و للسّرادق عمد و ظاهر الآیة انّهم یجعلون فی العمد ثمّ تمدّ تلک العمد فی النّار. و اللَّه اعلم.
جبرئیل رفت، و پس آن باز آمد، و گفت:«او من تحت ارجلکم»
قال انس: قیل یا رسول اللَّه! کیف یحشرون علی وجوههم؟ قال: الذی امشاهم علی ارجلهم قادر علی ان یمشیهم علی وجوههم. اولئک شرّ مکانا، ای کلّ مکان شرّ فمکان اولئک شرّ منه و لیس معناه انّ مکانهم شرّ من مکان اهل الجنّة، لانّ مکان اهل الجنّة خیر کلّه.
و قال جابر: «امرنا رسول اللَّه ان نغسل ارجلنا اذا توضأنا للصلاة».
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً ای مروهم بالخیر و انهوهم عن الشّرّ و علّموهم و ادّبوهم تقوهم بذلک. ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ ای حطبها و ما توقد به النّاس. اقتصر علی ذکر النّاس دون الجنّ، لانّ المقصود فی الآیة تحذیر الانس. «وَ الْحِجارَةُ» هی حجارة الکبریت لانّها اشدّ حرارة. و یحتمل ان یرید بها الاصنام المعبودة دلیله انّکم و ما تعبدون من دون اللَّه حصب جهنّم «علیها» ای علی النّار «ملائکة» موکّلون و هم الزّبانیة التّسعة عشر و اعوانهم. «غِلاظٌ شِدادٌ» ای غلاظ الاقوال شداد الافعال. و قیل: غلاظ الخلقة شداد اقویاء، یعملون بارجلهم کما یعملون بایدیهم، لم یخلق اللَّه فیهم الرّحمة یدفع الواحد منهم بالدّفعة الواحدة سبعین الفا فی النّار لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ فی عقوبة الکفّار. وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ من غیر تأخیر و زیادة و نقصان. و دلّت الآیة علی وجوب الامر بالمعروف فی الدّین للاقرب فالاقرب.
صلح را یکدل میان آرید بردارید جنگ ادهم بخت خود امشب در نشد ارجل کنید
این کتاب توسط سعید فرهودی به زبان فارسی ترجمه شده‌است و با تصحیح احمد اقتداری، در سال ۱۳۵۹ خورشیدی توسط انجمن آثار ملی چاپ و منتشر شده‌است. ارجان و کهگیلویه جلد چهارم و آخر از مجموعهٔ چهارجلدی کتاب‌های اقتداری با نام «آثار خوزستان» را تشکیل می‌دهد.