معنی کلمه اران در لغت نامه دهخدا
آران. ( اِخ ) نام مرکز خرّه کویرات کاشان ، و خر و الاغ های آنجا از نوعی بزرگ باشد چون استری :
خوانی دو سه آراست که آرایش آن بود
یک کله گاو و دو سه دست خر آران.شفائی.بمعنی ولایت اَرّان نیز آورده اند. رجوع به ارّان شود.
اران. [ اَ نِن ْ ] ( ع اِ ) اَرانی. اَرانِب. ج ِ ارنب. خرگوشان. ( منتهی الارب ).
اران. [ اَ ] ( اِخ ) شهریست که قباد آنرا بنا کرده است. حلوان :
اران خواند آن شارسان را قُباد
که تازی کنون نام حلوان نهاد.فردوسی ( از بعض لغت نامه ها ).و رجوع به ارّان شود.
اران. [ اَ ] ( اِخ ) از نواحی کارکَنده ساری. ( سفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 121 و 129 ).
اران. [ اَرْ را ] ( اِ ) حنّا که بدان دست و پای و محاسن خضاب کنند. ( برهان قاطع ).
اران. [ اَرْ را ] ( اِخ ) اقلیمیست در آذربایجان ، همانجا که امروز از راه تسمیه جزء به اسم کل روسها بدان نام آذربایجان داده اند. صاحب برهان قاطع گوید: ولایتی است از آذربایجان که گنجه و بردع از اعمال آنست. گویند معدن طلا و نقره در آنجاست و بی تشدید هم گفته اند - انتهی. ولایتی است کثیرالأطراف در شمال غربی رود ارس و آنکه این سوی رود ارس باشد مقابل اران ، ابخاز نامند بتقدیم باء بر خاء. نام ولایت بزرگی است که بردع و گنجه و شمکور و بیلقان از شهرهای آنست و بین آن و آذربایجان رود ارس جاریست. امروزه قسمتی است از قفقازیه روس مشتمل بر دو شهر ایروان و نخجوان و در سال 1828 م. روسها بر این ناحیه تسلطیافتند. این شهر بدست سلمان بن ربیعة الباهلی بسال 25 هَ. ق. فتح شد و در اواخر قرن پنجم در قلمرو حکومت سلجوقیان درآمد و در اواسط قرن ششم گرجیان بعض شهرهای آن را تصرف کردند و در اواخر قرن ششم پهلوانان بر آن استیلا یافتند و متناوباً تاتارهای گرجیان بر آن میتاختند تا بسال 620 هَ. ق. جلال الدین بر آن مسلط شد. و ابن الاثیر گوید که زلزله ای شدید بسال 534 هَ. ق. بسیاری از ابنیه این ولایت را خراب کرد و خلقی کثیر در حدود 230 هزار تن بمردند. ( ضمیمه معجم البلدان ). دمشقی در نخبةالدهر گوید: و یقال ان قباد و نوشروان بنیا فی سهل ارّان مایزید علی ثلاثین مدینة و ارّان فی ارمینیة و بانیها ارّان بن کشلوجیم بن لیطی. و صاحب حدود العالم گوید: ناحیتی است که شهر بردع قصبه ٔآنست و شهرک بیلقان و باژگاه و شهر گنجه و شمکور و ناحیت خنان و شهر وردوقیه و قلعه و تفلیس و شکی و دِه مبارکی و شهر سوق الجبل و سنباطمان و ناحیت صنار و شهر بردیج و ناحیت شروان و خرسان و لیزان و شهرک کردوان و شاوران و دربند شروان و دربند خزران از این ناحیت است. و این ناحیتی است بسیارنعمت با آبهای روان و میوه های نیکو و از وی کرم قرمز و شلواربند و زیلوهای قالی و چوب و ابریشم و تود و روناس و شاه بلوط و کرویا و قندز و جامه های پشمین و نفط خیزد. - انتهی.