اذیال

معنی کلمه اذیال در لغت نامه دهخدا

اذیال. [ اَذْ ] ( ع اِ ) ج ِ ذَیل. دامنها. ( غیاث اللغات ). || اذیال ناس ؛ طبقه پست از مردم. اذناب ناس. سپس روندگان. پس ماندگان. سپس ماندگان. اواخر قوم. مقابل نواصی.

معنی کلمه اذیال در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ذیل ، ۱ - دامن ها. ۲ - آخر چیزها. ۳ - دُم ها.

معنی کلمه اذیال در فرهنگ عمید

= ذیل

معنی کلمه اذیال در فرهنگ فارسی

دامنها، جمع ذیل ، اذیال الناس: اذیال ناس، مردم عقب مانده وازپی رونده، طبقه پست ازمردم
( اسم ) جمع : ذیل دامنها : ( سلطان ... به خواجه حواله کرد ... چنانکه از هیچ جانب غبار آزادی بر اذیان ننشست . ) ( سلجوقنام. ظهیری ) یا اذیان ناس . طبق. پست از مردم اذناب ناس سپس روندگان پس ماندگان مقابل نواصی .

معنی کلمه اذیال در ویکی واژه

جِ ذیل ؛
دامن‌ها.
آخر چیزها.
دُم‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه اذیال

و تجر اذیال الصبی فتخالها قضبان بان بالصبا متعطف
بر دوش هر آن کس که طرازی زهنر نیست آن بین ومزن دست در اذیال زوایل
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ أ فمن کان فی حلة الوصال تجرّ اذیاله کمن هو فی مذلّة الفراق یقاسی و باله؟ أ فمن کان فی روح القربة و نسیم الزلفة کمن هو فی هول العقوبة یعانی مشقة الکلفة؟ أ فمن ایّد بنور البرهان و طلعت علیه شموس العرفان کمن ربط بالخذلان و وسم بالحرمان؟ لا یستویان و لا یلتقیان.
و برهشت کس اقبال فرمودن فرض است: اول آنکه شکر احسان لازم شمرد. و دوم آنکه عقده عهد او بحوادث روزگار وهنی نپذیرد. و سوم آنکه تعظیم ارباب تربیت و مکرمت واجب بیند. و چهارم آنکه از غدر و فجور بپرهیزد. پنجم آنکه در حال خشم برخویشتن قادر باشد. ششم آنکه بهنگام طمع سخاوت ورزد. هفتم آنکه به اذیال شرم و صلاح تمسک نماید. هشتم آنکه از مجالست اهل فسق و فحش پهلو تهی کند.
اتته الوزارة منقادة الیه تجرّر اذیالها
و ریح الشمال جرت ثم جرت علی صفحه الارض اذیال عطر
مهتر ایشان امیرالامراء حسین قلی خان که خال و نیای شه زادگان است و رأس و رئیس آزادگان و فخر الکبراء فرج الله خان که یک چند در حضرت خدیو جهان سالار نسق چیان بود و چندی سردار سپاهیان شد و برادرش علی خان که در حضرت شه زاده ولی عهد دولت قاره ساحب اذیال اعتبار است و صاحب یاساق.
ستارگان چو شجاعان جنگ بر گردون همی کشند بدریای خون درون اذیال
آزادچهره درآمد ، مرقّعی چون سجّادهٔ بی زینتِ صوفیانه از فوطهٔ شابوری و عتابی نشابوری چست در بر کرده، متحلّی بتأدیبِ ذات و تهذیبِ صفات، چون عقلِ ملخّص و روحِ مشخّص در نظرها آمد و بدست بوس رسیده، از بارِ وقار حضرت متأثّر و در اذیالِ دهشت متعثّر ، بمقامیکه تخصّص رفت. بایستاد.
سپهر عکس بر اذیال مرغزار افکند بهشت سایه بر اطراف بوستان انداخت