اذناب

معنی کلمه اذناب در لغت نامه دهخدا

اذناب. [ اِ ] ( ع مص ) گناه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).
اذناب. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ ذَنَب. دُمها. دنبالها. || اذناب ناس ؛ مردم کم پایه. مردمان حقیر. اسافل ناس. عوام الناس.ذنبات. اتباع. سَفَله مردم. مقابل نواصی قوم :5 امیرالمؤمنین اعزازها ارزانی داشتی... تا... بمدینةالسلام رویم و غضاضتی که جاه خلافت را میباشد از گروهی اذناب... دور کنیم. ( تاریخ بیهقی ). این خداوند بسیار اذناب را بتخت خود راه داده است و گستاخ کرده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 148 ). و خللی به اوساط و اذناب و اطراف و حواشی آن راه نتوانست یافت. ( کلیله و دمنه ). مهتران... قصد زیردستان و اذناب در مذهب سیادت محظور شناسند. ( کلیله و دمنه ). اذناب و اتباع قوم ازین سخن سر باززدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 149 ). فتنه اذناب و ارباب عیث و فساد به آخر رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی ). || بندگان و کنیزکان و لواحق. ( غیاث اللغات ). حواشی و خدم :5 اذناب حشم و اتباع خدم را به تسبیب بر سر عمال کرد تا به اِرهاق هرچه تمامتر و شنیعتر مالهای بسیار از ایشان حاصل کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 364 ). چون رحل و ثقل او روان شد اوباش و اراذل قوم دست تعدی و تطاول به اذناب حشم او دراز کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 207 ). کافرراه مطاولت در محاربت و مصاولت پیش گرفت تا اذناب لشکر و رجاله حشم او که بر عقب می آمدند برسند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 245 ). || سپس روندگان.

معنی کلمه اذناب در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ذَنَب . ۱ - دم ها، دنبال ها. ۲ - بندگان ، کنیزکان .

معنی کلمه اذناب در فرهنگ عمید

۱. افراد فرودست.
۲. اطراف، کناره ها.
۳. بندگان، خادمان.

معنی کلمه اذناب در فرهنگ فارسی

دمها، دنباله ها، جمع ذنب ، اذناب الناس: حواشی وخدم وپیروان، مردم پست، مردم کم پایه، گناه کردن
( اسم ) جمع : ذنب . ۱ - دمها دنبالها ۲ - بندگان و کنیزکان و لواحق حواشی و خدم . ۳ - سپس روندگان . یا اذناب ناس . مردم کم پایه مردمان حقیر عوام الناس سفل. مردم .
گناه کردن

معنی کلمه اذناب در ویکی واژه

جِ ذَنَب.
دم‌ها، دنبال‌ها.
بندگان، کنیزکان.

جملاتی از کاربرد کلمه اذناب

مصطفی کرد این وصیت با بنون اطعموا الاذناب مما تاکلون
این بنده را غایت فخر و اعتبار است، نه مایة ننگ و عار که صریع ارباب خود باشم نه قریع اذناب خود.
فیما الوقوف بدار الهون غربها الا مکاشره الاذناب و العکل
هفت کشور هشت گشت است و همه عالم رهی فاضلان یکباره اذناب و تو در ده ده سری
شیر گفت آن را بر ضعیف حمل نتوان کرد و بدان فریفته نشاید گشت، که بادی سخت گیاهی ضعیف را نیفگند و درختای قوی را دراندازد و گوشکهای محکم را بگرداند. و مهتران و بزرگان قصد زیردستان و اذناب در مذهب سیادت محظور شناسند و تا خصم بزرگوار قدر و کریم نباشد اظهار قوت و شوکت روا ندارند، و بر هریک مقاومت فراخور حال او فرمایند. چه در معالی کفاءت نزدیک اهل مروت معتبر است.
جنبش شکوهمند شما ازدو سو مورد تهاجم قرار گرفته‌است: از یک سو مورد تهاجم اقتدار گرایانی که چشم به پست و مقام و زر و زور در آینده دارند و از سوی دیگر تلاش بیگانگان و موج سواران بین‌المللی برای پی گرفتن مطامع خود بوده‌است که هر دو تلاش کرده‌اند که جنبش را به صهیونیسم و آمریکا و اذناب آنان منتسب کنند.
بادهٔ عشق ننگ و نام شکست لا رئوساً تری و لا اذناب
و در عنوان کشتن خوارزمشاه امیر فرموده بود تا نامه‌ها نبشته بودند بایلگ و خان ترکستان بر دست رکابداران مسرع و زشتی و منکری‌ این حال که رفت بیان کرده و مصرّح‌ بگفته که «خون داماد را طلب خواهد کرد و آن ولایت را بخواهد گرفت تا دردسر هم او را و هم ایشان‌ را بریده گردد .» و ایشان را هر چند این باب مقبول نیامد و دانستند که چون خوارزم او را باشد، خاری قوی در دل ایشان نشیند، جواب نبشتند که «صواب اندیشیده است و از حکم مروّت و سیاست و دیانت همین واجب کند که خواهد کرد، تا پس ازین کس را از اتباع‌ و اذناب‌ زهره نباشد که خون ارباب ملک‌ ریزد.»
توالب ترفع الاذناب عنها شراس تاهمنمن الافانی
«و شنوده باشد خان، ادام اللّه عزّه‌، که چون پدر ما، رحمة اللّه علیه، گذشته شد، ما غایب بودیم از تخت ملک ششصد و هفتصد فرسنگ، جهانی را زیر ضبط آورده‌، و هرچند می‌براندیشیدیمی‌، ولایتهای با نام بود در پیش ما و اهل جمله آن ولایات گردن برافراشته‌ تا نام ما بر آن نشیند و بضبط ما آراسته گردد. و مردمان بجمله دستها برداشته‌ تا رعیّت ما گردند. و امیر المؤمنین اعزازها ارزانی میداشت و مکاتبت پیوسته تا بشتابیم و بمدینة السّلام‌ رویم و غضاضتی‌ که جاه خلافت را می‌باشد از گروهی اذناب‌، آن را دریابیم و آن غضاضت را دور کنیم. و عزیمت ما بر آن قرار گرفته بود که هر ایینه و ناچار فرمان عالی را نگاه داشته آید و سعادت دیدار امیر المؤمنین خویشتن را حاصل کرده شود، خبر رسید که پدر ما بجوار رحمت خدای پیوست.